خلافت
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه: امام علی ،
خلافت ابوبکر،
خلافت عمر، خلافت
عثمان، خطبه شقشقیه.
پرسش: حضرت علی ـ علیهالسلام ـ در کدام خطبه
نهجالبلاغه چگونگی به
خلافت رسیدن سه
خلیفه پیش از خود را توضیح میدهد؟ این خطبه به چه نامی مشهور است؟
پاسخ: علی ـ علیهالسلام ـ در خطبه سوم
نهجالبلاغه درباره چگونگی به خلافت رسیدن سه خلیفه پیش از خود سخن میگوید و این خطبه با استفاده از فرمایشات آن حضرت (در انتهای خطبه) به شقشقیه معروف شده است.
خطبه شقشقیه مشتمل بر شکایت
امام علی ـ علیهالسلام ـ در مورد خلافت و
صبر امام در برابر از دست رفتن آن و سپس
بیعت مردم با او است.
خطبه سوم
نهجالبلاغه که به خطبه شقشقیه معروف است، مشتمل بر شکایت امام علی ـ علیهالسلام ـ در مورد خلافت و صبر
امام در برابر از دست رفتن آن و سپس بیعت مردم با اوست.
آن حضرت در این
خطبه میفرماید:به خدا سوگند، او (ابوبکر) ردای خلافت را بر تن کرد؛ درحالیکه خوب میدانست، من در گردش
حکومت اسلامی همچون محور سنگهای آسیابم (که بدون آن آسیا نمیچرخد). (او میدانست) سیلها و چشمههای (
علم و فضیلت) از دامن کوهسار وجودم جاری است و مرغان (دور پرواز اندیشهها) به افکار بلند من راه نتوانند یافت، پس من ردای خلافت را رها ساختم و دامن خود را از آن در پیچیدم (و کنار گرفتم) درحالیکه در این
اندیشه فرو رفته بودم که با دست تنها (با بییاوری) بهپا خیزم (و
حق خود و مردم را بگیرم) و یا در این محیط پرخفقان و ظلمتی که پدید آوردهاند، صبر کنم؛ محیطی که پیران را فرسوده، جوانان را پیر و مردان با
ایمان را تا واپسین دم زندگی به
رنج وامیدارد. (عاقبت) دیدم
بردباری و صبر به
عقل و خرد نزدیکتر است؛ لذا
شکیبایی ورزیدم، ولی به کسی میماندم که خاشاک چشمش را پر کرده و استخوان راه گلویش را گرفته، با چشم خود میدیدم، میراثم را به
غارت میبرند.
تا اینکه اولی به راه خود رفت (و
مرگ دامنش را گرفت) بعد از خودش خلافت را به پسر خطاب سپرد، (در اینجا امام به قول اعشی
شاعر متمثّل شد که مضمونش این است:
که بس فرق است تا دیروزم امروز ••• کنون مغموم و دی شادان و پیروز
شگفتا او که در
حیات خود، از مردم میخواست عذرش را بپذیرند (و با وجود من) وی را از خلافت معذور دارند، خود هنگام مرگ عروس خلافت را برای دیگری کابین بست. او چه عجیب هر دو از خلافت به نوبت بهرهگیری کردند، (خلاصه) آن را در اختیار کسی قرار داد، که جوی از خشونت سختگیری، اشتباه و پوزشطلبی بود. رئیس خلافت به شترسواری سرکش میماند، که اگر مهار را محکم کشد، پردههای بینی
شتر پاره شود و اگر آزاد گزارد در پرتگاه سقوط میکند.
به خدا سوگند مردم در ناراحتی و رنج عجیبی گرفتار آمده بودند و من در این مدت طولانی، با محنت و
عذاب، چارهای جز شکیبایی نداشتم. سرانجام روزگار او (عمر) هم سپری شد و آن (خلافت) را در گروهی به
شورا گذاشت، به پندارش، مرا نیز از آنها محسوب داشت.
پناه به خدا از این شورا، (راستی) کدام زمان بود که مرا با نخستین فرد آنان مقایسه کنند که اکنون کار من به جایی رسید که مرا همسنگ اینان (اعضای شورا) قرار دهند؛ لکن باز هم کوتاه آمدم و با آنان (طبق مصالح مسلمین) همآهنگی ورزیدم، در شورای آنها حضور یافتم. بعضی از آنان بهخاطر
کینه اش از من روی برتافت و دیگری خویشاوندی را (بر حقیقت) مقدم داشت، اعراض آن یکی هم جهاتی داشت، که ذکر آن خوشایند نیست. بالاخره سومی بهپا خاست او همانند شتر پرخور و شکم برآمده همی جز، جمعآوری و خوردن
بیتالمال نداشت. بستگان پدریش به همکاریش برخاستند، آنها همچون شتران گرسنهای که بهاران به علفزار بیفتند و با ولع عجیبی گیاهان را ببلعند، برای خوردن
اموال خدا دست از آستین برآوردند، اما
عاقبت یافتههایش (برای استحکام خلافت) پنبه شد و کردار ناشایستش کارش را تباه ساخت و سرانجام شکمخوارگی و
ثروتاندوزی، برای ابد نابودش ساخت.
ازدحام فراوانی که همچون یالهای کفتار بود، مرا به قبول خلافت واداشت، آنان از هر طرف مرا احاطه کردند، چیزی نمانده بود که دو نور چشمم، دو یادگار پیغمبر حسن و حسین زیر پا له شوند؛ آنچنان جمعیت به پهلوهایم فشار آورد که سخت مرا به رنج انداخت و ردایم از دو جانب پاره شد. مردم همانند گوسفندانی (گرگزده که دور تا دور چوپان جمع شوند) مرا در میان گرفتند؛ اما هنگامی که به پا خاستم و زمام خلافت را به دست گرفتم...".
پایگاه اسلام کوئست.