• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

تفاوت هوش و عقل

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



کلیدواژه: عقل، تفاوت زیرکی، هوش، هوش شناختی، ذکاء، منشا ادراکات.

پرسش: از دیدگاه منابع اسلامی، میان هوش و عقل چه رابطه‌ای وجود دارد؟ آیا با هم تفاوت دارند یا خیر؟

پاسخ: به نظر می‌رسد آنچه روانشناسان درباره هوش گفته‌اند و نیز معانی لغوی و عرفی‌ای که فارسی‌زبانان از هوش می‌فهمند؛ در روایات، به نیرویی به نام «عقل» نسبت داده شده است. امّا باید گفت؛ میان عقل و هوش تفاوت‌هایی وجود دارد که اجمالاً عقل، علاوه بر توانایی در یادگیری، توانایی ارتباط با دیگران، سازگاری با محیط و نظایر آن، از توانایی‌های دیگری؛ مانند استنتاج جهان‌بینی و ایدئولوژی، ارتباط با ماوراء ماده نیز برخوردار است. بر این اساس، در متون اسلامی، آثار وجودی عقل را می‌توان فراتر از هوش دانست.



در کتاب‌های روانشناسی از هوش تعاریف مختلفی شده است که معمولاً در یکی از طبقات ذیل قرار دارند: ۱. تعاریفی که بر سازگاری با محیط و تطبیق با موقعیت‌های جدید تاکید دارند. ۲. تعاریفی که بر توانایی یادگیری و آموزش‌پذیری متمرکزند. ۳. تعاریفی که بر تفکر انتزاعی؛ یعنی توانایی استفاده از نمادها و مفاهیم تمرکز دارند. ۴. تعاریفی که بر توانایی بر حل مسئله تاکید دارند. با توجه به موارد فوق، معادل واژه هوش در روانشناسی چه کلمات یا اصطلاحاتی را که در کتب دینی اسلام آمده می‌توان جایگزین نموده تا جهت مقایسه تطبیقی مورد بررسی قرار دهیم؟ در ضمن منابعی را در این خصوص جهت مطالعه برایم معرّفی نمایید.


«هوش» در فارسی و فرهنگ محاوره عمومی؛ به معنای زیرکی، آگاهی، شعور، عقل، فهم و فراست است.
به نظر می‌رسد آنچه روانشناسان درباره هوش گفته‌اند و نیز معانی لغوی و عرفی‌ای که فارسی‌زبانان از هوش می‌فهمند؛ در روایات، به نیرویی به نام «عقل» نسبت داده شده است. امّا باید گفت؛ میان عقل و هوش تفاوت‌هایی وجود دارد که اجمالاً عقل، علاوه بر توانایی در یادگیری، توانایی ارتباط با دیگران، سازگاری با محیط و نظایر آن، از توانایی‌های دیگری؛ مانند استنتاج جهان‌بینی و ایدئولوژی، ارتباط با ماوراء ماده نیز برخوردار است. بر این اساس، در متون اسلامی، آثار وجودی عقل را می‌توان فراتر از هوش دانست.


عقل و هوش از عالی‌ترین استعدادهای ذهنی ـ شناختی انسان هستند که او را از دیگر موجودات جدا می‌کند. در پرتو این دو استعداد، سایر استعدادهای انسان جهت گرفته و به فعلیت می‌رسند. هر دو واژه در متون دینی وجود داشته و در روان‌شناسی مورد بررسی قرار گرفته‌اند.


«هوش» در فارسی و فرهنگ محاوره عمومی؛ معانی گوناگونی؛ مانند زیرکی، آگاهی، شعور، عقل، فهم و فراست دارد.
[۱] لغت‌نامه دهخدا، واژه «هوش».
و در همین راستا، هرکدام از روانشناسان از زاویه و نگاهی خاص به تعریف هوش پرداخته‌اند.
[۲] ساعتچی، محمود، دانستنی‌های روانشناسی، ص۲۳۹ – ۲۴۰، تهران، نشر علم، چاپ اول، ۱۳۸۷ش.

از آن‌جایی که واژه هوش، واژه‌ای عربی نیست، باید به دنبال واژه‌ای هم معنا با آن در ادبیات عرب باشیم تا به بررسی این موضوع در آیات و روایات بپردازیم.


معادل معروف مفهوم هوش در زبان عربی، «ذَکاء» از ریشه «ذکو» و نیز «فِطنَه» از ریشه «فطن» است. در این‌باره برخی از کلمات لغت‌دانان عرب را می‌آوریم:

۵.۱ - نظر ازهری

ازهری در «تهذیب اللغة:» «الذّکاءُ فی الفَهْمِ: اَنْ یکونَ فَهْماً تَامّاً سَرِیعَ القَبُولِ»؛ تیزهوشی و زیرکی در فهم؛ یعنی فهم کاملی از مطلب که پذیرش آن در ذهن مخاطب زود و سریع باشد.

۵.۲ - نظر ابن منظور

ابن منظور در لسان العرب: «الذَّکَاءُ: سُرْعة الفِطْنَة»؛ ذکاء؛ سرعت درک و تیزفهمی‌است‌؛ یعنی تیزهوشی و زیرکی.

۵.۳ - نظر فیومی‌

فیومی‌ در مصباح المنیر: «الذَّکَاءُ فِی الْفَهْمِ اِذَا کَانَ تَامَّ الْعَقْلِ سَرِیعَ الْقَبُولِ»؛ تیز فهمی‌زمانی است که عقل در فهم مطالب سریع باشد و مقصود را زود دریافت کند.

۵.۴ - نظر ازدی‌

ازدی‌ در کتاب الماء: «الفِطْنَة: الحِذْق و سُرْعَة الادراک و سُرعة الشُّعور»؛
[۶] ازدی، عبدالله بن محمد، کتاب الماء، ج۳، ۱۰۰۵، تهران، دانشگاه علوم پزشکی ایران، مؤسسه مطالعات تاریخ پزشکی، طب اسلامی‌و مکمل، ‌چاپ اول، ۱۳۸۷ش.
یعنی مهارت و ادراک و شعور سریع. همچنین در لغت، ذکاء به «فطنه» نیز معنا شده است.
[۷] موسی، حسین یوسف، الافصاح، ج‌۱، ص۱۴۸، قم، مکتب الاعلام الاسلامی‌، چاپ چهارم، ۱۴۱۰ق.

خلاصه این‌که در زبان عربی معادل معروف هوش، «ذکاء» و «فطنه» است.


گفتنی است؛ مراتب هوش مردم مختلف است، هوش از اموری است که هم در کیفیت و هم در کمیت متفاوت است. تفاوت کمی‌آن به این ترتیب است که احاطه بعضی از مردم به مسائل بیشتر از دیگران است، و اختلاف کیفیت آن به این است که بعضی از مردم مطلب را سریع‌تر از دیگران درک می‌کنند و بیشتر در عمق معانی فرو می‌روند و بیش از دیگران به درک و جذب مطلب مایل‌اند.
[۹] مطهری، مرتضی، مجموعه ‌آثار، ج‌۲۳، ص۷۱۹، تهران، انتشارات صدرا.

در برخی از روایات به مسئله تفاوت‌های هوشی اشاره شده، از جمله آن‌که از امام صادق (علیه‌السّلام) سؤال می‌شود؛ چرا برخی از افراد این گونه‌اند که تا لب به سخن گشوده شود، قبل از پایان سخن به تمام مقصود راه می‌یابند و برخی تنها با پایان یافتن گفتار، متوجه منظور می‌شوند و قادرند سخن را همان‌گونه که گفته شد بازگو کنند و برعکس گروهی حتی بعد از پایان کلام نیز پی به مقصود نبرده و خواستار تکرار کلام‌اند. آن‌حضرت دلیل این امر را تفاوت‌های فردی در هوش و استعداد می‌دانند.


به نظر می‌رسد آنچه روانشناسان درباره هوش گفته‌اند و نیز معانی لغوی و عرفی‌ای که فارسی زبانان از هوش می‌فهمند؛ در روایات، به نیرویی به نام «عقل» نسبت داده شده است. امّا باید گفت؛ میان عقل و هوش تفاوت‌هایی وجود دارد که در بخش‌های بعدی خواهد آمد، اما اجمالاً عقل، علاوه بر توانایی در یادگیری، توانایی ارتباط با دیگران، سازگاری با محیط و نظایر آن، از توانایی‌های دیگری چون استنتاج جهان‌بینی و ایدئولوژی، ارتباط با ماوراء ماده نیز برخوردار است و بر این اساس، در متون اسلامی، آثار وجودی عقل را می‌توان فراتر از هوش دانست.
به دیگر سخن؛ معنای عقل در منابع اسلامی‌گسترده‌تر از معنای هوش است.
اینک در بخش زیر به روایاتی درباره عقل اشاره می‌شود، که با هوش ارتباط دارند.


عقل، در سخن‌اندیشمندان و حکیمان، معانی بسیار دارد، اما محدّث بزرگوار، شیخ حرّ عاملی در انتهای باب «وجوب طاعة العقل و مخالفة الجهل (لزوم پیروی از عقل و نافرمانی از نادانی)» می‌گوید:

۸.۱ - سه معنا برای عقل

با جست‌وجو در احادیث، سه معنا برای عقل به‌دست می‌آید:
یک. نیرویی که بدان خوبی‌ها و بدی‌ها و تفاوت‌ها و زمینه‌های آن، شناخته می‌شود، و این، معیار تکلیف شرعی است.
دو. ملکه‌ای که به انتخاب خوبی‌ها و پرهیز از بدی‌ها فرا می‌خواند.
سه. تعقّل و دانستن؛ از این‌رو در برابر جهل (نادانی) قرار می‌گیرد، نه در برابر دیوانگی.
بیشترین استعمال «عقل» در احادیث، معنای دوم و سوم‌اند.
با جست‌وجو و تامّل در مواردی که کلمه «عقل» و کلماتِ هم خانواده آن در احادیث آمده است، معلوم می‌شود که این کلمه، گاه درباره منشا ادراکات انسان و گاه، درباره نتیجه ادراکات او به‌کار رفته است، که در هر یک از این دو نیز کاربردهای مختلفی دارد.

۸.۲ - عقل منشا ادراکات انسان

برای کاربرد «عقل» به عنوان منشا ادراکات انسان می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

۸.۲.۱ - منشا معارف انسانی

منشا معارف انسانی:
احادیثی که حقیقت عقل را به نور، تفسیر می‌کنند و یا مبدا پیدایش عقل را نور می‌دانند. و یا عقل را هدیه الهی
[۱۵] کراجکی، محمد بن علی، کنز الفوائد، ج‌۱، ص۱۹۹، قم، دارالذخائر، چاپ اول، ۱۴۱۰ق.
[۱۶] برقی، احمد بن محمد، المحاسن، ج‌۱، ص۱۹۳، قم، دار الکتب الاسلامیة، چاپ دوم، ۱۳۷۱ق.
و اصل انسان
[۱۷] اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمة فی معرفة الائمة، ج‌۲، ص۱۵۸، تبریز، نشر بنی‌هاشمی، چاپ اول، ۱۳۸۱ق.
[۱۸] تمیمی‌آمدی، عبد الواحد بن محمد، غرر الحکم و درر الکلم، ص۹۲، قم، دار الکتاب الاسلامی، چاپ دوم، ۱۴۱۰ق.
می‌دانند، اشاره به این معنا دارند.
طبق این احادیث، انسان در ژرفای هستی خود، از نیرویی نورانی برخوردار است که حیات روح او محسوب می‌شود. اگر این نیرو پرورش یابد انسان در پرتو آن می‌تواند حقایق هستی را درک کند و حقایق محسوس را از نامحسوس، حق را از باطل، خیر را از شر و نیک را از بد، تشخیص دهد. اگر این نیروی نورانی و این شعور مرموز و پیچیده، تقویت شود، انسان از ادراکاتی فوق تصوّر، برخوردار می‌گردد و می‌تواند با دیده غیبی، در جهان غیب سیر کند و این‌چنین غیب برای او مبدّل به شهود می‌گردد، که از این مرتبه از عقل، به «یقین» تعبیر می‌شود.

۸.۲.۲ - منشا تفکر

کاربرد دیگر «عقل» در روایات، به عنوان منشا فکر است.در این کاربرد، عقل به عنوان منشا «الفِطنَة (زیرکی و هوش)»، «الفهم (دانستن)» و «الحفظ (نگهداری)» تعریف می‌شود؛ همان‌طور که امام صادق (علیه‌السّلام) می‌فرماید: «پایه شخصیت انسان عقل است و هوش، فهم، حافظه و دانش از عقل سرچشمه می‌گیرند. عقل انسان را کامل کند و رهنما و بیناکننده و کلید کار اوست. وقتی عقل آدمی‌به نور خدائی مؤید باشد، دانشمند، حافظ، یادآور و با هوش و فهمیده باشد، از این‌رو؛ بداند چگونه و چرا و کجاست و خیر خواه و بدخواه خود را بشناسد و وقتی آن‌را شناخت، روش زندگی و پیوست و جدا شده خویش بشناسد و در یگانگی خدا و اعتراف به فرمانش مخلص شود و وقتی چنین کند، از دست رفته را جبران کرده بر آینده مسلط گردد و بداند در چه وضعی است و برای چه در اینجاست و از کجا آمده و به کجا می‌رود؟ اینها همه از تایید عقل است».

۸.۲.۳ - منشا وجدان اخلاقی

وجدان اخلاقی، نیرویی در متن وجود انسان است که او را به ارزش‌های اخلاقی دعوت می‌کند و از ضدّ ارزش‌ها باز می‌دارد.
[۲۱] حق شناس، حسین، بشنو از نی (شرحی بر حکایتهای مثنوی)، ج‌۱، ص۱۷۳ – ۱۷۶، قم، مؤسسه فرهنگی انتشاراتی شاکر، چاپ اول، ۱۳۸۳ش.
به عبارت دیگر؛ احساس جاذبه فطری نسبت به ارزش‌های اخلاقی و احساس نفرت طبیعی نسبت به ضدّ ارزش‌ها، وجدان اخلاقی نامیده می‌شود.
در متون اسلامی، مبدا این شعور که احساس ارزش‌های اخلاقی را در انسان به‌وجود می‌آورد، «عقل» نامیده می‌شود. از این‌رو؛ همه ارزش‌های اخلاقی، سربازان عقل، و همه ضدّ ارزش‌ها، سربازان جهل شمرده می‌شوند.

۸.۳ - کاربرد عقل در نتیجه ادراکات

برای کاربرد عقل به عنوان نتیجه ادراکات انسان می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

۸.۳.۱ - شناخت حقایق

در احادیث، واژه «عقل»، علاوه بر استعمال در مبدا ادراکات، در مُدرَکات عقلی و شناخت حقایق مربوط به مبدا و معاد نیز به‌کار می‌رود. نمونه این استعمال، احادیثی هستند که عقل را در کنار انبیای الهی، حجت باطنی خداوند متعال معرّفی می‌کنند، یا احادیثی که عقل را قابل پرورش و تهذیب معرفی و آن‌را به عنوان معیار سنجش انسان و سنجش پاداش و کیفر، ذکر می‌کنند و یا عقل را به «طبع» و «تجربه»، و «مطبوع» و «مسموع» (عقل بر دو قسم است؛ یکی طبیعی و ذاتی که آدمی‌با خود از اصل آفرینش آورده است و به سبب آن، انسان از سایر حیوانات ممتاز است. دوم؛ عقل کسبی؛ که به کسب و تجربه و شنیدن قضایا و مطالب علمی‌و غیر علمی‌حاصل شود. وقت این قسم از عقل نزدیک به زمان بلوغ است و روز به‌روز به مدد علم و دانش صحیح و رفتار و کردارهای درست و آلوده به گناه نشدن محکم شده و پرورش می‌یابد.) تقسیم می‌کنند.
[۲۸] صدر الدین شیرازی، محمد بن ابراهیم، شرح اصول الکافی، ج‌۱، ص۲۴۱، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، چاپ اول، ۱۳۸۳ش.
مقصود از عقل در تمام این موارد، شناخت و آگاهی است.

۸.۳.۲ - کار بر پایه عقل

گاه کلمه «عقل» از باب مبالغه، برای عمل کردن به مقتضای قوّه عاقله به‌کار می‌رود، چنان‌که از پیامبر خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در تعریف عقل، روایت شده است که: «(عقل)، پیروی از دستورهای خداوند است. به درستی که خردمندان، کسانی هستند که فرمان خداوند را پیروی می‌کنند».
از امام علی (علیه‌السّلام) روایت شده است: «عقل، آن است که آنچه می‌دانی، بر زبان بیاوری و به آنچه می‌گویی، عمل کنی».


درباره پیوند عقل با هوش باید گفت: خاستگاه و بستر حقیقی آگاهی‌ها و ادراکات انسان، عقل و نفس او می‌باشد و حس‌های پنج‌گانه او، تنها به عنوان ابزار و زمینه شکل‌گیری آنها برشمرده می‌شوند. به دیگر سخن؛ کانون اصلی ادراکات آدمی‌ را عقل او؛ یعنی مرتبه‌ای از نفس، تشکیل می‌دهد و هوش، حافظه و مواردی از این دست، مراتبی از حوزه کارکرد آن به‌شمار می‌روند. وظیفه عقل، ترکیب، تجزیه، انتزاع، تعمیم و تعمیق مفاهیمی‌است که از طریق حواس به آن منتقل می‌شود.


هرچند عقل و هوش هر دو از مقوله ادراک و شناخت هستند، بنابراین، بسیار شبیه و نزدیک به هم‌اند؛ ولی با نگاهی به عوارض، لوازم و شاخص‌های آنها، با هم تفاوت دارند.
با نگاهی اجمالی به تعاریف ارائه ‌شده از هوش، درمی‌یابیم که در همه آنها یک نقطه اشتراک محوری وجود دارد: قدرت درک روابط بین پدیده‌ها. در مورد عقل نیز اگر به روایات بنگریم؛ مانند روایاتی که عقل را «نور» می‌دانند، با روایاتی که عقل را «حجت باطن» به حساب می‌آورند، بیانگر یک قوّه شناختی است؛ یعنی عقل یک قوّه کلی ادراکی ـ شناختی است که کار آن شناخت،‌ اندیشه، تمییز و تشخیص است و از آثار و ویژگی‌های آن، التزام و تعهد عملی نسبت به اصول اخلاقی، امور الهی و معنوی و ارزش‌های انسانی می‌باشد.
[۳۱] میردریکوندی، رحیم، مقایسه تحلیلی عقل دینی و هوش شناختی، مجله معرفت، ص۳۵ – ۵۲، سال بیستم، شماره ۱۶۳، تیر ۱۳۹۰ش

معروف‌ترین نوع هوش، هوش شناختی است. هوش شناختی به طور کامل منطبق با عقل نیست. در مواردی، ویژگی‌های عقل و هوش شناختی بر هم تطبیق نمی‌کنند؛ یعنی برای عقل ویژگی‌هایی وجود دارد که در موارد و مصادیقی این ویژگی‌ها در هوش یافت نمی‌شوند. به این معنا که هرجا عقل باشد، هوش هم هست، ولی مواردی یافت می‌شود که با وجود هوش، از عقل یا عقل‌ورزی خبری نیست. در مورد شخصیت‌های منفی تاریخ مثل معاویه، هیتلر، صدام و... و نیز مُجرمان، خلاف‌کاران و کلاه‌برداران حرفه‌ای، چنین ادعایی صادق است. این‌گونه افراد از هوش و زیرکی بسیار بالایی برخوردار هستند، اما در مقابل، یا از اصل عقل بهره‌ای نبرده‌اند و یا دست‌کم از عقل‌ورزی محرومند و توان استفاده سالم و بهینه از عقل خود را ندارند.
از بررسی موانع رشد عقل نیز می‌توان تفاوت هوش و عقل را استنباط کرد. موانع و عواملی مثل پیروی از هوای نفس، گناه و خلاف، طبق روایات ما موجب نقص، ضعف و یا فساد و زوال عقل می‌گردد، در حالی که حداقل در مورد بعضی از افراد چنین است که این امور نه تنها موجب نقص، ضعف و یا زوال هوش نمی‌گردد، بلکه موجب رشد، تقویت و شکوفایی هوش آنان نیز می‌شود.
درک هوشی و به تبع آن، حکم هوش، الزاماً با قضاوت اخلاقی ارزشی همراه نیست، ولی درک عقلی و حکم عقلی الزاماً با قضاوت اخلاقی ارزشی همراه است. به عبارت دیگر؛ هوش روابط بین پدیده‌ها را درک می‌کند، در حالی که با خوب و بد آن کار چندانی ندارد، ولی عقل ضمن درک این روابط، خوب و بد آنها را نیز تشخیص می‌دهد.


۱. لغت‌نامه دهخدا، واژه «هوش».
۲. ساعتچی، محمود، دانستنی‌های روانشناسی، ص۲۳۹ – ۲۴۰، تهران، نشر علم، چاپ اول، ۱۳۸۷ش.
۳. ازهری، محمد بن احمد، تهذیب اللغة، ج۱۰، ص۱۸۴، بیروت، دار احیاء التراث العربی‌، چاپ اول، ۱۴۲۱ق.    
۴. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج۱۴، ص۲۸۷، بیروت، دار صادر، چاپ:سوم، ۱۴۱۴ق.    
۵. فیومی، احمد بن محمد، المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر للرافعی، ص۲۰۹، قم، مؤسسه دار الهجرة، چاپ دوم، ۱۴۱۴ق.    
۶. ازدی، عبدالله بن محمد، کتاب الماء، ج۳، ۱۰۰۵، تهران، دانشگاه علوم پزشکی ایران، مؤسسه مطالعات تاریخ پزشکی، طب اسلامی‌و مکمل، ‌چاپ اول، ۱۳۸۷ش.
۷. موسی، حسین یوسف، الافصاح، ج‌۱، ص۱۴۸، قم، مکتب الاعلام الاسلامی‌، چاپ چهارم، ۱۴۱۰ق.
۸. صلیبا، جمیل، صانعی دره بیدی، منوچهر، فرهنگ فلسفی، ص۳۶۲، تهران، انتشارات حکمت، چاپ اول، ۱۳۶۶ش.    
۹. مطهری، مرتضی، مجموعه ‌آثار، ج‌۲۳، ص۷۱۹، تهران، انتشارات صدرا.
۱۰. الانوار مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج‌۱، ص۹۷ – ۹۸، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ دوم، ۱۴۰۳ق.    
۱۱. شیخ حرّ عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعة، ج‌۱۵، ص۲۰۸ – ۲۰۹، قم، مؤسسه آل البیت، چاپ اول، ۱۴۰۹ق.    
۱۲. محمدی ری شهری، محمد، برنجکار، رضا، مهریزی، مهدی، دانش نامه عقاید اسلامی، ج۱، ص۱۷۸، قم، دار الحدیث، چاپ اول، ۱۳۸۵ش.    
۱۳. ابن بابویه، محمد بن علی، الخصال، ج‌۲، ص۴۲۷، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، ۱۳۶۲ش.    
۱۴. ابن ابی جمهور، محمد بن زین الدین، عوالی اللئالی العزیزیة فی الاحادیث الدینیة، ج‌۱، ص۲۴۸، قم، دار سید الشهداء للنشر، چاپ اول، ۱۴۰۵ق.    
۱۵. کراجکی، محمد بن علی، کنز الفوائد، ج‌۱، ص۱۹۹، قم، دارالذخائر، چاپ اول، ۱۴۱۰ق.
۱۶. برقی، احمد بن محمد، المحاسن، ج‌۱، ص۱۹۳، قم، دار الکتب الاسلامیة، چاپ دوم، ۱۳۷۱ق.
۱۷. اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمة فی معرفة الائمة، ج‌۲، ص۱۵۸، تبریز، نشر بنی‌هاشمی، چاپ اول، ۱۳۸۱ق.
۱۸. تمیمی‌آمدی، عبد الواحد بن محمد، غرر الحکم و درر الکلم، ص۹۲، قم، دار الکتاب الاسلامی، چاپ دوم، ۱۴۱۰ق.
۱۹. محمدی ری شهری، محمد، دانش نامه عقاید اسلامی، ج۱، ص۱۷۹.    
۲۰. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج‌۱، ص۲۵، تهران، دار الکتب الاسلامیة، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ق.    
۲۱. حق شناس، حسین، بشنو از نی (شرحی بر حکایتهای مثنوی)، ج‌۱، ص۱۷۳ – ۱۷۶، قم، مؤسسه فرهنگی انتشاراتی شاکر، چاپ اول، ۱۳۸۳ش.
۲۲. غرویان، محسن، فلسفه اخلاق، ص۱۴۱ – ۱۴۸، قم، نشر پیک جلال، چاپ دوم، ۱۳۷۹ش.    
۲۳. محمدی ری‌شهری، محمد، دانش نامه عقاید اسلامی، ج۱، ص۱۷۹.    
۲۴. محمدی ری‌شهری، محمد، دانش نامه عقاید اسلامی، ۱۸۰.    
۲۵. حرانی، محمد حسن، تحف العقول، ص۴۰۱ – ۴۰۲.    
۲۶. حرانی، محمد حسن، تحف العقول، ص۳۸۶.    
۲۷. طریحی، فخر الدین بن محمد، مجمع البحرین، ج‌۱، ص۳۵۲ – ۳۵۳، تهران، مرتضوی، چاپ سوم، ۱۳۷۵ش.    
۲۸. صدر الدین شیرازی، محمد بن ابراهیم، شرح اصول الکافی، ج‌۱، ص۲۴۱، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، چاپ اول، ۱۳۸۳ش.
۲۹. فتال نیشابوری، محمد بن احمد، روضة الواعظین و بصیرة المتعظین، ج‌۱، ص۴، قم، انتشارات رضی، چاپ اول، ۱۳۷۵ش.    
۳۰. لیثی واسطی، علی بن محمد، عیون الحکم و المواعظ، ص۶۶، قم، دار الحدیث، چاپ اول، ۱۳۷۶ش.    
۳۱. میردریکوندی، رحیم، مقایسه تحلیلی عقل دینی و هوش شناختی، مجله معرفت، ص۳۵ – ۵۲، سال بیستم، شماره ۱۶۳، تیر ۱۳۹۰ش



پایگاه اسلام کوئست، برگرفته از مقاله «تفاوت هوش و عقل»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۳/۲۵.    



جعبه ابزار