تعریف در منطق
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه: تعریف، منطق، حد تام، حد ناقص، رسم تام، رسم ناقص.
پرسش: معنای تعریف در منطق و اصول چیست؟
پاسخ: علمی که متکفل بیان معنای «تعریف» و حد و مرز «تعاریف» و صحیح و ناصحیح بودن آنها شده است «علم منطق» است. از نظر
علم منطق تعریف چیزی است که ما را به تصوری صحیح از یک مفهوم میرساند. تعریف دارای اقسامی است: هر گاه تعریفی بتواند تمام اجزای ماهیت یک مفهوم را بیان کند و روشن گر کنه
ذات آن باشد، در این صورت به آن «حد تام» میگویند. ولی اگر تعریف نتواند تمام اجزای
ماهیت را برساند، ولی بعضی از آن اجزا را که مشخصکننده محدوده و حد و مرز آن مفهوم است، بیان کند، در این صورت به این تعریف «حد ناقص» میگویند. توضیح این مطالب در پاسخ تفصیلی بیان میشود.
نکتهای را که ابتدا و قبل از شروع در بحث
تعریف، باید متذکر شد این است که علمی که متکفل بیان معنای «تعریف» و حد و مرز «تعاریف» و صحیح و ناصحیح بودن آنها شده است، «علم منطق» است؛ زیرا همانطور که در طول بحث به طور مفصل خواهد آمد: «تعریف» در واقع حرکتی است که انسان برای تحصیل یک معلوم تصوری انجام میدهد، و غایت و هدف علم منطق این است که خطای در تحصیل علم را شناخته و نحوه صحیح
فکر کردن و رسیدن به معلوم را نشان دهد؛ لذا علمی که بالاصاله متکفل بیان معنای «تعریف» است، «علم منطق» است.
اما اینکه گاهی دیده میشود، در ضمن مباحث علوم دیگر، همچون
علم «اصول فقه» یا «
فلسفه»، بحث از «اقسام تعریف» و «تعاریف صحیح و ناصحیح» به میان میآید، به این دلیل نیست که آن
علم برای خود بیانی جدا و مجزا از «تعریف» دارد؛ بلکه چون در هر علمی ابتدا باید موضوعات مورد بحث آن علم مشخص گردد تا بعد به مسائل پیرامون آن موضوعات پرداخته شود؛ استطرادا نسبت به موضوع مورد بحث تعاریفی را ارائه میدهند.
و اگر هم به بیان تصویر صحیحی از «تعریف» میپردازند و مفصل وارد اقسام آن میشوند، از باب تنقیح اصول موضوعۀ بحث است.
لذا حتی بعضی اصولیون که وارد بحثهایی از این دست میشوند،
اعتراف دارند که جایگاه طرح این مباحث در
علم اصول نیست؛ بلکه در منطق است.
به طور مثال محقق اصفهانی (رحمةاللهعلیه) از علمای بزرگ علم اصول در مقام نقد بر صاحب کفایه در تعریف
واجب مطلق و مشروط، اشکالی را بر به کارگیری اصطلاح «تعاریف لفظی و شرح الاسمی» از سوی آخوند و بعضی از اهل معقول وارد میکند، با این بیان که مطلب آخوند با
اصطلاح حکما مخالفت دارد؛ و نکته قابل توجه این است که ایشان در ادامه، جملاتی را از
ابوعلی سینا در اشارات و همچنین عباراتی از خواجه نصیرالدین طوسی را در شرح اشارات، در مقام اثبات مدعای خود وارد میکند که به وضوح میرساند، علمی که متکفل بیان اصطلاحات مربوط به «تعاریف» است، علم منطق است؛ لذا برای اثبات مدعای خود از کلمات علمای بزرگ در علم منطق، شاهد میآورد.
با توجه به این نکته دامنه سؤال مطرح شده را
اصلاح کرده و در مقام پاسخ آن را در «علم منطق» منحصر مینماییم.
تعابیر علمای
منطق در توضیح اینکه «تعریف» چیست و دارای چه اقسامی است، مختلف است که از ابعاد مختلف پاسخ این پرسش را برای ما روشن میسازد.
شیخ الرئیس ابن سینا، در منطق المشرقیین در مقام تبیین معنای «تعریف»، این چنین میگوید: «تعریف کردن» انجام دادن کاری است که موجب میشود یک شیء در نظر کسی که به آن شیء توجه دارد، روشن شده و مورد
تصور وی قرار گیرد که البته این کار ممکن است توسط
کلام انجام گیرد.
ایشان در اشارات، اینگونه بیان میکند: ما برای کسب معلوم تصوری مسیری را طی میکنیم و در طول طی این مسیر آن چیزی که
انسان را به آن معلوم تصوری می رساند، بنابر اصطلاح متداول (قول شارح) است.
شاید بتوان این مطلب را اینگونه نیز بیان کرد که تعریفکننده یک شیء (یعنی معرِّف آن)، چیزی است که موجب میشود تا
عقل، تصوری تفصیلی از آن شیء پیدا کند.
نتیجه اینکه میتوان این مطلب را از تعابیر فوق استفاده کرد که تعریف چیزی است که ما را به تصوری صحیح از یک مفهوم برساند.
انسان وقتی با چیزی مواجه میشود، مراحل مختلفی از
تصور را نسبت به آن چیز میگذراند که با توجه به آن مراحل، مراحل تعریف نیز متفاوت میشود. به عنوان مثال وقتی انسان با لفظی که برای چیزی قرار داده شده، مواجه میشود، ابتدا به دنبال تصوری از معنای آن لفظ میرود تا با معنایی که این لفظ برای آن وضع شده آشنا شود و معنای لغوی آن برای او روشن گردد، در این مرحله او نسبت به
حقیقت آن معنا و سعه و ضیق آن مفهوم علم ندارد؛ لذا تصوری که در این مرحله برای او حاصل میشود، تصوری اجمالی است و کلامی که در توضیح معنای لغوی یک
لفظ آورده میشود، «تعریف لفظی» نام دارد که اینگونه تعاریف در کتب
لغت به طور متداول استفاده میشوند.
انسان بعد از آشنا شدن با معنا و مفهوم لغوی یک شیء، درصدد آن برمیآید تا درکی کامل از حقیقت آن معنا را داشته باشد و بتواند از آن معنایی که به صورت اجمالی از طریق تعریف لفظی به دست آورده است، به صورت روشنتر و دقیقتر، به تصویری حقیقی از ماهیت آن برسد و آن را از سایر معانی و مفاهیمی که در ذهنش وجود دارد، تمییز دهد و مصادیق این معنا را با توجه به درکی که از حقیقت آن داشته تشخیص دهد، آن تعریفی که موجب چنین تصوری از حقیقت مفهوم آن شیء میشود، اگر قبل از علم به وجود آن شیء باشد، «تعریف شرح الاسم» است و اگر بعد از
علم به وجود آن شیء باشد، به این دلیل که تعریف بیان از حقیقت آن شیء خواهد بود (نه فقط بیان از حقیقت مفهوم و معنای آن) «تعریف حقیقی» نامیده میشود.
تعریفی که
علم منطق متکفل بیان آن است، تعریف حقیقی و شرح الاسمی است و تعریف لفظی را علم لغت بیان میکند؛ به همین دلیل از بحث ما خارج است.
بعد از آنکه روشن شد تعریف، بیان ماهیت و چیستی اشیاست،
و حد و مرز کامل یک مفهوم را روشن میکند، میتوان تعاریف را برحسب کشفی که از
حقیقت اشیا میکنند و یا اینکه حد و مرز آنها را برای ما مشخص میکنند، تقسیم نمود.
هر گاه تعریفی بتواند تمام اجزای ماهیت یک مفهوم را بیان کند و روشنگر کنه ذات آن باشد، در این صورت به آن «حد تام» میگویند؛ مانند اینکه در تعریف انسان بگویند: «انسان حیوان ناطق است» که تمام اجزای ماهیت او از جنس و فصل قریب را بیان نموده است، ولی اگر تعریف نتواند تمام اجزای ماهیت را برساند، ولی بعضی از آن اجزا را که مشخصکنندۀ محدوده و حد و مرز آن مفهوم است، بیان کند، مانند این که بگویند: «انسان شیئی ناطق است»، در این صورت به این تعریف «حد ناقص» میگویند.
اگر تعریفی مشتمل بر اجزای حقیقی ماهیت نبود و طبیعتاً از کنه ذات آن پرده برنداشت، بلکه فقط
احکام و عوارض یک مفهوم را روشن کرد و به این وسیله حد و مرز آن مفهوم را مشخص نمود، در این صورت اگر این تعریف به گونهای بود که مشتمل بر عوارض اختصاصی آن مفهوم و همچنین جنس قریب یا عرض عام آن مفهوم باشد، «رسم تام» خواهد بود؛ مثل اینکه در تعریف انسان گفته شود: «حیوان ضاحک است»، یا اینکه «راه روندهای ضاحک است» و اگر اینگونه نبود به این صورت که فقط عرض خاص
ذکر شد، در این صورت «رسم ناقص» خواهد بود.
قسم دیگری هم در انواع تعریف ذکر شده است و آن «تعریف به مثال» و «تعریف به تشبیه» است که در آن مصادیقی از آن مفهوم ذکر میشود تا
ذهن از میان آنها به تعریفی برای تشخیص حدود و مرزهای مفهوم برسد، و یا اینکه در مقام تعریف مفهومی را که داری شباهت با مفهوم مجهول است، ولی خود آن برای فرد معلوم است و وجه شباهتش نیز روشن است، ذکر میگردد تا تصویری از مفهوم را ارائه دهد - که این دو قسم با توجه به تعریفی که از «رسم» شد که صرفاً بیان محدوده و مرزهای یک مفهوم است، نه بیان حقیقت آن - این دو قسم از تعریف هم تعریف به رسم خواهد بود.
در پایان
تذکر این نکته ضروری است که در علم منطق برای «تعریف» شرایطی قرار داده شده تا یک تعریف صحیح نسبت به مفاهیم ارائه شود که در اینجا تعدادی از آنها را متذکر میشویم.
اولین شرط آن است که تمام مصادیق آنچه از تعریف به دست میآید، با تمام مصادیق آن مفهوم تعریف شده، برابر باشد. این مطلب تعبیر دیگری از این نکته است که تعریف جامع افراد و مانع اغیار باشد؛ یعنی تمام افراد مفهوم را دربر گیرد و افراد سایر مفاهیم را طرد کرده و شامل نشود.
معرِّف روشنتر و واضحتر از خود آن مفهومی باشد که درصدد تعریف آن هستیم؛ چراکه اگر روشنتر نباشد، تصویری از آن مفهوم ارائه نمیکند و علمی حاصل نمیشود؛ بلکه به مجهولات فرد اضافه میگردد.
در
تعریف دور نباشد؛ یعنی اینگونه نباشد که فهم مفاد تعریف متوقف بر درک همان مفهوم مجهول باشد؛ چراکه در این صورت تا به آن مفهوم مورد نظر علم پیدا نکنیم، به مفاد تعریف هم علم پیدا نمیکنیم، به تعبیر دیگر،
علم به مفهوم مورد نظر متوقف بر علم به خودش شده است.
پایگاه اسلام کوئست، برگرفته از مقاله «تعریف در منطق»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۱/۱۶.