انسان مختار
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه: اختیار، انسان،
قلب، سمع،
گناه،
ایمان، دریافت
وحی،
توبه، زنگار.
پرسش: اینکه انسان از دیدگاه اسلام مختار است و از طرف خداوند بر قلب و
سمع و بصر عدهای مهر میزند «
ختم (طبع) الله علی قلوبهم »، آیا اختلاف و ناسازگاری میان این دو مطلب وجود ندارد؟
پاسخ: در آیات فراوانی، سخن از مُهر نهادن بر دل و چشم و گوش کافران و منافقان و واژگونی و گمراهی جانهای گناهکاران و تبهکاران به میان آمده است.
مهر و طبع بر قلب و سمع و بصر عدهای از طرف خداوند، نتیجه عملکرد اختیاری خود آنها و در پی هشدارهای مکرر الاهی و عدم توجه آنها به این هشدارهاست؛ به علاوه گرچه بر قلب و سمع و بصر آنها مهر نهاده میشود، لکن مختوم و مطبوع شدن قلب و بسته شدن و واژگونی
دل ، مراتب و درجاتی دارد؛ اگر بهگونهای باشد که سیاهی و ظلمت گناه و عناد و ... تمام قلب را بپوشاند، هرگز به نیکی و هدایت باز نمیگردند. هرچند بازگشت به روشنایی و هدایت امری محال و غیر ممکن نخواهد بود و تا دم
مرگ امکان تغییر و تحول وجود دارد؛ در نتیجه آنها مسلوب الاختیار نمیباشند و به اختیار خود، هم میتوانند به سیره خود
عمل کنند و هم میتوانند با اراده و عزمی راسخ ـ اگر چه مشکل و صعب است ـ راه خود را تغییر دهند، و به راه هدایت درآیند و از رهنمودهای الاهی بهره گیرند تا به
سعادت نهایی دست یازند. به دیگر سخن، به هر میزانی که دل آدمی به زنگار گناه آلوده گردد، واژگون و مختوم و مطبوع گشته، به همان اندازه از فهم آیات الاهی و استفاده از
هدایت و
نور الاهی محروم میگردد و واژگونی و بسته شدن دل، اختصاص به کافران و
منافقان ندارد.
در ابتدا، به ترجمه دو آیه از آیات
قرآن کریم پرداخته و پس از آن، پاسخ سؤال را بیان خواهیم نمود.
«
ان الذین کفروا سواء علیهم ءَانذرتهم ام لم تنذرهم لایؤمنون ختم اللَّه علی قلوبهم و علی سمعهم و علی ابصارهم غشاوة ولهم عذاب عظیم؛ کسانی که
کافر شدند، برای آنها برابر است که آنان را بترسانی یا نترسانی،
ایمان نخواهد آورد. خدا بر دلها و گوشهای آنان مهر نهاده و بر چشمهای آنها پرده افکنده و
عذاب دردناکی در انتظار آنهاست».
«
... و طبع اللَّه علی قلوبهم فهم لایعلمون؛ و خدا بر دلهایشان مهر نهاده است، پس ایشان نمیدانند».
«ختم» در مقابل «فتح» (آغاز کردن و گشودن شیء) و به معنای کامل کردن یا رسیدن به پایان آن است. سرّ اینکه از ختم در
زبان فارسی به «مُهر کردن» یاد میشود، آن است که مهر کردن نامه، نشانه پایان آن است. نامه آنگاه مهر میشود که پایان یافته باشد و دیگر چیزی به آن نمیتوان اضافه کرد.
«طبع» به معنای مهر زدن (معنایی نزدیک به معنای ختم) و منقوش نمودن و چاپ کردن و اشیا را به شکل خاص (سکه و درهم) درآوردن است.
«قلب» در
قرآن کریم، به معنای مختلفی آمده است؛ مانند
روح ، دل، نفس و
عقل و
علم و...،؛
لکن بهطور کلی میتوان گفت، انسان دارای دوگونه
قلب است: قلب جسمانی و قلب روحانی (و معنوی).
قلب جسمانی در اصطلاح فیزیولوژی و نیز محاورات عرفی، آن اندام گوشتی صنوبری شکلی است که در بدن وظیفه گردش و تصفیه
خون را بر عهده داشته و در اغلب انسانها در طرف چپ قفسه سینه قرار دارد.
قلب روحانی، همان روح و روان
انسان است.
لکن در اصطلاح اخلاقی و عرفانی و در فرهنگ قرآنی و روایی، قلب به معنای دوم (روح و روان انسان) است و یکی از کانالهای دریافت الهامات و
وحی های الاهی و کسب معارف و شهود تجلیلات
حق به حساب آمده و کانون عواطف و احساسات و خاستگاه نیات و امیال متعالی انسان میباشد.
وجه اشتراک این دو کاربرد را اینگونه ذکر کردهاند: «قلب» در لغت به معنای «دگرگونی و زیر و رو شدن» است و چون قلب گوشتی وظیفه زیر و رو کردن خون و تصفیه و تقلیب و گردش آن را به عهده دارد، به قلب موسوم شده است و نیز چون عواطف و نیات انسان دائماً در حال تحول و دگرگونی و
انقلاب است، کانون و خاستگاه آن قلب نامیده میشود.
در قرآن کریم از هدایتناپذیری و بسته بودن دلهای کافران و منافقان و معاندان، تعبیرهای گوناگونی آمده است؛ مانند ختم، طبع، صَرْف، قفْل، مَرَض، رَیْن و... .
البته بسته شدن و واژگونی دل، اختصاص به کافران و منافقان ندارد؛ بلکه به هر میزانی که دل آدمی به زنگار
گناه آلوده گردد، واژگون و مختوم و مطبوع گشته و به همان اندازه از فهم آیات الاهی محروم میگردد.
بنابراین مراد از طبع و مهر بر قلوب، بسته شدن این کانال دریافت ایمان و معارف و الهامات الاهی است و نحوه آن با استفاده از
روایت ذیل روشن میشود:
زراره از
امام باقر ـ علیهالسلام ـ روایت کرده که فرمود:
بندهای نیست، مگر در دل او نقطه سفیدی است و چون گناهی انجام دهد، نقطه سیاهی در آن پیدا میشود، سپس اگر
توبه کرد، آن سیاهی از بین میرود و اگر به گناه ادامه دهد، بر آن سیاهی افزوده شود؛ چندان که آن سفیدی را بپوشاند و چون سفیدی پوشیده شود، صاحب آن هرگز به نیکی و خوبی باز نمیگردد و این است مراد از فرموده خداوند عزوجل: «نه چنین است (که گفتههای ما افسانه و
دروغ باشد تا اینها به آن اقبال نکنند)؛ بلکه آنچه را که دائماً در حال کسب آن بودند، بر دلهایشان مهر (زنگار) زده است (و اینها قابلیت فهم و ارشاد را از دست دادهاند)».
عواملی موجب پیدایش زنگار بر قلب میگردد. در آیات کریمه قرآن امور ذیل بهعنوان اسبابی که منتهی به طبع و مهر بر قلوب میشوند، به حساب آمدهاند:
کفر ،
غفلت و تغافل دائمی،
پیمانشکنی و فسق،
لجبازی و تحریف کلام الاهی،
هواپرستی و
عمل برخلاف علم،
فساد در زمین و قطع رحم.
بنابراین آمدن این
حجاب ها و موانع بر قلب و سمع و بصر نتیجه عملکرد اختیاری خود انسان است و ختم و طبع الاهی، کیفری است، نه ابتدایی؛ زیرا بین
اعمال و نیات و افکار انسان و نتایج و ثمرات مترتبه بر آنها رابطهای ضروری و حتمی برقرار است و گریز و گزیری از آن نمیباشد.
لکن انتساب آن به خداوند، بدان جهت است که این رابطه علّی و معلولی بین افعال و نیات و افکار انسان با نتایج آنها، از مقدرات و قضاهایِ حتمی خداوند بوده و لایتغیرند؛ مگر آنکه عاملی دیگر مثل توبه یا تنبهات الاهی و یا بلایا و مصائب و یا نفس صاحب نفَسی مثل اولیای الاهی، بر او تأثیر نهاده و بهتدریج او را متحول نماید و زنگار را از قلبش بزداید و دوباره قابلیت
هدایت را به آن افاضه کند.
به عبارت دیگر،
قضا و قدر الاهی، چیزی جز قوانین حاکم بر
عالم هستی و ضرورت پیدایش معلول در پی حصول علت تامه نیست و در افعال اختیاری انسان،
اراده و قصد و نیت او از مهمترین اجزای علل تامه برای پیدایش افعال ارادیاش به حساب میآید. وقتی فعلی از انسان صورت میپذیرد، آثار آن بر
روح و روانش مترتب میشود و هیچ گریزی از آن نیست؛ ازاینروی اگر خود او موجبات طبع و مهر را فراهم نمود، به حکم قانون هستی، آثارش گریبان او را خواهد گرفت.
با توجه به آنچه گذشت، معلوم میگردد:
۱. طبع و مهر بر قلوب، نتیجه عملکرد اختیاری انسان است.
۲. از آنجا که مهر بر قلوب، براساس نظام قضا و
قدر الاهی، مترتب میگردد، منسوب به خداوند است.
۳. انسانی که بر قلبش زنگار نشسته، ممکن است خطاهای گذشته را تکرار کند و هر چه بیشتر بر این زنگار بیفزاید؛ اما این مداومت و استمرار با
اختیار خود او صورت میگیرد.
۴. اگرچه بازگشت به مسیر صحیح برای انسان گناهکار که زنگار قلبش را پوشانده، بسیار مشکل است و امری بعید به نظر میرسد،
ولی محال نیست و امکان آن همیشه وجود دارد. او میتواند با اختیار خود و با اراده راسخ، در زدودن زنگارها تلاش نماید.
به دیگر سخن، اگر جان و دل
کافر و منافق و ... چنان مطبوع و مختوم و سیاه و واژگون گردد که نقطه سفیدی در آن باقی نماند، به تعبیر
قرآن کریم ، کارش تمام شده و امید هدایت نخواهد بود،
و او با سوء اختیار خویش در مسیر هدایت و روشنایی قرار نگرفته و باب
توبه را به روی خود بسته است.
۱. جوادی آملی، عبداللَّه، مراحل اخلاق در قرآن، اسراء، چاپ ۳، ۱۳۷۹، قم.
۲. جوادی آملی، عبداللَّه، مبادی اخلاق در قرآن، اسراء، چاپ ۳، ۱۳۷۹، قم.
۳. موسوی خمینی، روح الله، شرح چهل حدیث، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی قدس سره، چاپ ۱۲، ۱۳۷۶، تهران.
۴. مصباح یزدی، محمدتقی، معارف قرآن، در راه حق، چاپ ۲، ۱۳۶۸، قم.
۵. تفاسیر مختلف ذیل آیات مربوطه: بقره، ۷۴ و ۸۸؛ انعام، ۲۵؛ اعراف، ۱۰۱؛ محمد، ۲۴؛ جاثیه، ۲۳؛ مطففین، ۱۴؛ زمر، ۱۲؛ مائده، ۳.
پایگاه اسلام کوئست.