امام علی و مرگ
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه: حضرت علی علیهالسلام، انس، مرگ، سکوت، حکومت، خلافت.
پرسش: این سخن امیرالمومنین ـ علیهالسلام ـ مبنی بر شوق من به مرگ از شوق کودکی به پستان مادرش بیشتر است، نشانه چیست؟ آیا آزار و اذیت مخالفان بوده، یا جنبه معنوی حضرت به رب العالمین، یا خدای ناکرده ناشکری حضرت؟!
پاسخ:
سخن امام علی ـ علیهالسلام ـ که در پرسش بدان اشاره شده، از خطبههای آن حضرت پس از وفات
رسول خدا صلیاللهعلیهوآله است. زمانی که
عباس بن عبدالمطلب و ابوسفیان بن حرب به قصد بیعت خدمت ایشان مشرف شده بودند.
ابوسفیان که از طرفی سابقه چندانی در اسلام نداشت؛ زیرا در سال هشتم هجرت در
فتح مکه آن هم از روی ناچاری به ظاهر اسلام
اختیار کرد.
از طرف دیگر در گذشته از شخصیتهای بزرگ قریش بود، وقتی دید سهمی در
خلافت ندارد، عباس بن عبدالمطلب را تحریک کرد و پیش حضرت علی ـ علیهالسلام ـ آمد و به او پیشنهاد بیعت داد. البته ابوسفیان هدف درستی نداشت و میخواست میان مسلمانان اختلاف و جنگ به راه اندازد؛ چراکه جریان بیعت در
سقیفه به نفع ابوبکر پایان یافته بود با آنکه خلافت در واقع حق
علی علیهالسلام بود. او فکر میکرد بهترین وقت برای ایجاد اختلاف بین مسلمانان و ایجاد جنگ و ستیز داخلی این زمان است؛ زیرا پیامبر اکرم ـ صلیاللهعلیهوآله ـ تازه از
دنیا رفته و خلافت هنوز مستقر نشده است، بههرحال پیشنهاد او روی
علاقه به علی ـ علیهالسلام ـ و اسلام نبود؛ بلکه میخواست اسلام تضعیف شود.
اینجا بود که امام علی ـ علیهالسلام ـ در پاسخ به پیشنهاد او فرمودند: پس اگر بگویم حکومت
حق من است، میگویند: حریص بر حکومت است، و اگر سکوت کنم، میگویند: از مرگ ترسیده است!: «فان أقل یقولوا: حرص علی الملک، و ان اسکت یقولوا: جزع من الموت». چه دور است آنچه میگویند، بعد از آن همه مصیبتهای کوچک و بزرگ. به خدا قسم پسر ابیطالب به مرگ از طفل به پستان مادرش مأنوستر است: «هَیهَاتَ بَعْدَ اللَّتَیا وَ الَّتِی وَ اللَّهِ لَابْنُ أَبِیطَالِبٍ آنَسُ بِالْمَوْتِ مِنَ الطِّفْلِ بِثَدْی أُمِّه».
این
روایت ناظر به آن است که سکوت حضرتشان در برخی شرایط به دلیل ترس از
مرگ نبوده؛ بلکه ایشان به دلیل
شناخت کامل از مقولۀ مرگ و نگران نبودن از آخرت، آنچنان انسی با مرگ داشت که
ترس از آن نمیتواند بر رویکردهای اجتماعی ایشان تأثیرگذار باشد.
حضرت علی علیهالسلام میفرماید: من در شرایط سختی گرفتار شدهام، اگر بگویم خلافت
حق من است و
پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله در جاهای مختلف مرا برای
امامت و خلافت معین کرده است، نمیگویند راست میگوید و
خلافت حق اوست؛ بلکه میگویند حریص بر حکومت است ـ چنانکه گفتند ـ و اگر سکوت کنم، یک عده میگویند از مرگ ترسیده است!
علی ـ علیهالسلام ـ اگر میخواست قیام کند، میدید نتیجه ندارد، سکوت حضرت از این جهت بود که اگر
قیام میکرد بیجهت خود و نیروهایش از بین میرفت. در این شرایط اگرچه جامعه چون رشد ندارد
انسان را محکوم میکند، اما
انسان باید
صبر کند تا شرایط فراهم شود، سعی کند شرایط و مقدمات را فراهم کند، رشد و آگاهی به مردم بدهد و بعد قیام کند.
امام علی علیهالسلام غیر از جنگ تبوک در تمام جنگهای پیامبر ـ صلیاللهعلیهوآله ـ شرکت داشتند و خود را به مخاطره میانداختند، با بزرگان عرب جنگ کردند و از این جهت ضربههای زیادی خوردند، این است که میفرماید: نسبت به من، برچسب زدن ترس از مرگ بسیار نابجاست بعد از آن همه مصیبتها که من در جنگها دیدهام، من از
جنگ و مرگ نمیترسم: «به خدا قسم پسر ابیطالب به مرگ از طفل به پستان مادرش مأنوستر است.
حضرت میفرماید:
سکوت من به دلیل ترس از مرگ نیست؛ بلکه به جهت علوم و اسراری است که من میدانم؛ اما نمیتوانم ظاهر کنم؛ زیرا شما تحمل شنیدن آن علوم را ندارید و کنترل خود را از دست میدهید و مضطرب و متزلزل میشوید.
پایگاه اسلام کوئست.