اسناد خوبیها و بدیها به خدا و خلق
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه: خداوند،
آیه،
سوره نساء،
سوره انعام.
پرسش: چگونه خداوند در فرازهایی آیه ۷۸ سوره نساء، تمام خوبیها و بدیها را به خود نسبت داده
، اما در فرازهای دیگری، عامل بدیها را خود انسانها میداند؟!
پاسخ اجمالی: در تفسیر و توضیح این آیات که به ظاهر ناهمخوان به نظر میآیند، نظریات مختلفی بیان شده است:
۱. «سیئه» دارای دو معنا است؛ یکی بلا و گرفتاری، و دیگری گناه و معصیت. مراد از آیاتی که بدیها را به خدا نسبت میدهند، همان بلا و گرفتاریها است، و مراد از آیاتی که بدیها را به خود انسان منتسب میکنند، گناه و آثار وضعی آن است.
۲. جبریون معتقدند که آیاتی که همه خوبیها و بدیها را به خداوند نسبت میدهند، تاییدی بر نظریه آنان بوده و آیاتی که بدیها را به خود انسان نسبت میدهد، از باب آموزش رعایت ادب و احترام است.
۳. جمعبندی این آیات، تاییدکننده نظریه کلامی «امر بین الامرین» است.
۴. انتساب تمام حسنات و تمام سیئات به خداوند از این باب است که زمام امور همه چیزها در دست او است؛ و تمام موجودات، هم در اصل وجود و هم در بقا و هم در حوادثی که برایشان رخ میدهد، تحت فرمان اویند؛ اما نسبت دادن بدیها به انسان، ازاینجهت است که سیئات اموری عدمی هستند و به نوعی به انسان نسبت دارند؛ یعنی افعال انسان موجب سلب نعمت (امنیت، رفاه و...) میگردد و مقصود همه سیئات نیست، بلکه منظور مشکلاتی است که به عنوان کیفر برای گناهان انسان محسوب میشوند این مشکلات هر چند از حیطه قدرت خدا خارج نیست، اما دلیل بروز آن، خود انسان است.
خداوند در آیه ۷۸ سوره نساء چنین میفرماید:
«وَإِن تُصِبْهُمْ حَسَنَةٌ يَقُولُواْ هَذِهِ مِنْ عِندِ اللّهِ وَإِن تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ يَقُولُواْ هَذِهِ مِنْ عِندِكَ قُلْ كُلًّ مِّنْ عِندِ اللّهِ؛
اگر آنها
[
منافقان
]
با خوبی (و پیروزی) روبرو شوند، میگویند: «این خوبی، از ناحیه خدا بود.» و اگر با بدی (و شکستی) مواجه شوند، میگویند: این بدی، از ناحیه تو است. بگو: تمام خوبیها و بدیها از ناحیه خدا است»
سپس در آیه بعد ادامه میدهد:
«مَّا أَصَابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللّهِ وَمَا أَصَابَكَ مِن سَيِّئَةٍ فَمِن نَّفْسِكَ؛
...(آری) آنچه از نیکیها به تو میرسد، از جانب خداست و آنچه از بدیها به تو میرسد، از خود تو است».
در نگاه ابتدایی، نوعی ناهمخوانی میان این دو آیه پیاپی و نیز میان هر کدامشان با برخی آیات دیگر به نظر میآید؛ که در ذیل به مختصری از بررسیهای انجام شده در این زمینه خواهیم پرداخت:
۱. برخی مفسران معتقدند که «سیئه» دارای دو معنا میباشد: یکی بلا و گرفتاری، و دیگری گناه و معصیت؛ و در همین راستا آیاتی که سیئه را به خدا نسبت میدهند مقصودشان بلا و گرفتاریهاست، و آیاتی که سیئه را به خود انسان نسبت میدهند، منظورشان گناهان و معصیتها میباشد.
۲. آنانی که از دیدگاه کلامی، جبری مسلک به شمار میآیند، معتقدند که انتساب هر دو معنای سیئه به خداوند صحیح است، و آیاتی که سیئه را به انسانها نسبت میدهد تنها از باب
آموزش رعایت ادب و احترام است؛ نظیر اینکه
حضرت ابراهیم (علیهالسّلام) مریضی را به خود نسبت میدهد و
شفا را به خداوند.
۳. برخی مفسران معتقدند که: «ممکن است آیه شریفه اشاره به مسئله "الامر بین الامرین" بوده باشد که در بحث
جبر و
تفویض به آن اشاره شده است و خلاصه آن این است که همه حوادث جهان حتی اعمال و افعال ما خواه
حسنه باشد یا
سیئه؛ خوب باشد یا بد؛ از یک نظر مربوط به خدا است؛ زیرا او است که به ما قدرت داده و اختیار و آزادی اراده بخشیده است. بنابراین آنچه ما اختیار میکنیم و با آزادی اراده انتخاب مینماییم بر خلاف خواست خدا نیست، ولی در عین حال اعمال ما به ما نسبت دارد و از وجود ما سرچشمه میگیرد؛ زیرا عامل تعیینکننده عمل، اراده و اختیار ما است، و به همین دلیل ما در برابر اعمالمان مسئولیم، و استناد اعمال ما به خدا آنچنان که اشاره شد، از ما سلب مسئولیت نمیکند و موجب عقیده جبر نیست.
بنابراین آنجا که میفرماید: حسنات و سیئات از خدا است، اشاره به همان فاعلیت خداوند نسبت به همه چیز دارد، و آنجا که میفرماید: سیئات از شما است، اشاره به فاعلیت ما و مسئله اراده و اختیار ما میکند و در واقع مجموع دو آیه، مسئله "امر بین الامرین" را ثابت میکند».
۴. برخی نیز براین باورند که انتساب تمام خوبیها و بدیها به خداوند، از این باب است که همه اشیاء و موجودات هم در هستی خود و هم در بقای خود و هم در حوادثی که بر ایشان پیش میآید، تحت فرمان خدای تعالی هستند. به عبارت دیگر، زمام هستی و شئون هستی و بقای موجودات فقط به دست خداوند است. اما آنجا که بدیها را به انسان نسبت میدهد از این جهت است که سیئات امور عدمی هستند و به نوعی به انسان نسبت دارند؛ یعنی افعال انسان موجب سلب نعمت (امنیت، رفاه و...) میگردد؛
و مقصود همه بدیها و دشواریها نیست، بلکه منظور مشکلاتی است که به عنوان کیفری برای گناهان انسان محسوب میشوند. این مشکلات گرچه از دایره قدرت خدا بیرون نیست، اما دلیل بروز آن، خود انسان است.
تبیین این نظریه که
علامه طباطبائی بدان پرداخته، متوقف بر بیان چند نکته است:
به نظر میرسد بشر برای اولین بار، زمانی حُسن و زیبایی را درک کرد که برخی همنوعان خود را دید که در مقایسه با دیگران زیباترند، اندامی معتدلتر و اعضایی متناسبتر (به ویژه در چهره) دارند. بشر بعد از تشخیص زیبایی در همنوع خود، به تدریج متوجه دیگر زیباییهای طبیعی نیز شد.
در مورد تعریف زیبایی باید گفت که برگشت آن در نهایت به این است که وضع موجود موافق باشد با آن مقصدی که طبعاً در نوع آن است.
مثلا زیبایی صورت یک انسان به آن است که هر یک از چشم، ابرو، گوش، لب، دهان، گونه، چانه و... و رنگ و لعاب آنها و نیز تناسب هر کدامشان با اعضای پیرامونی بگونهای باشد که جا دارد همانطور باشد. در چنین حالتی، نفس و دل بیننده مجذوب آن میشود و در غیر این صورت، وصف جمال را نخواهد داشت و به جای کلمه "جمیل"، کلمه "قبیح" (زشت، بدترکیب) بر آن صادق است.
بنابراین حسن و جمال، معنایی وجودی و ثبوتی است؛ و زشتی و قبح یا بهطور کلی هر نوع بدی، معنایی عدمی خواهد بود. بهبیان روشنتر، زیبا به چیزی میگویند که آنچه باید داشته باشد را دارد، و زشت آن چیزی است که برخی از آنچه باید داشته باشد را ندارد.
بشر بعد از این مرحله، زشتی و زیبایی را توسعه داده، از چارچوب محسوسات خارج کرد و به افعال و معانی اعتباری و عناوینی که در ظرف اجتماع مورد نظر قرار میگیرد سرایت داد. آنچه از این امور با غرض اجتماع یعنی سعادت زندگی بشر و یا بهرهمندی انسانها از زندگی سازگار است را زیبا، خوب و پسندیده خواند، و آنچه با این غرض سازگار نباشد را زشت، بد و ناپسند نامید.
عدل و
احسان را به کسی که مستحق احسان باشد؛
تعلیم و تربیت و خیرخواهی و معانی دیگر از این قبیل را حسنه و زیبا خواند و ظلم و دشمنی و امثال آنها را سیئه و زشت نامید. برای اینکه دسته اول با سعادت واقعی بشر و یا بهرهمندی کامل او از زندگیش در ظرف اجتماع سازگار و دسته دوم ناسازگار بود.
و این قسم از حسن و زیبایی و مقابل آن یعنی قبح و بدی، تابع آن فعلی است که متصف به یکی از این دو صفت است، تا ارزیابی شود که فعل چه مقدار با غرض اجتماع سازگار و یا چه مقدار ناسازگار است. بعضی از افعال، حُسن و خوبیاش دائمی و ثابت است؛ چون همیشه با غرض اجتماع سازگار است؛ مانند
عدل، و یا قبح و بدیاش دائمی و ثابت است؛ نظیر
ظلم.
بعضی دیگر از افعال، حسن و قبحش دائمی نیست، بلکه به حسب اختلاف احوال و اوقات و مکانها و جوامع، تغییر مییابد؛ مانند خنده و مزاح که نزد دوستان همقطار، خوب و نزد بزرگان ناپسند است، در مجالس سرور و جشنها خوب و در مجالس ماتم و عزا و مساجد و معابد زشت است؛ و...
سپس بشر به این مقدار بسنده نکرد، بلکه دامنه آنرا گستردهتر کرد، تا شامل حوادث خارجی و پیشامدهایی که در طول زندگیاش بر حسب تاثیر عوامل مختلف پیش میآید بشود، حوادثی که یا برای فرد پیش میآید و یا برای اجتماع، یا موافق میل و آرزوی انسان و سازگار با سعادت فردی و یا اجتماعی است؛ نظیر عافیت و سلامتی، فراوانی روزی و... که آنرا حسنات (خوبیها) مینامد و یا ناسازگار است، مانند
بلا و محنت و
فقر و بیماری و ذلت و اسارت و... آنرا سیئات میخواند.
با دقت در آنچه بیان شد، روشن میشود که حسنه و سیئه دو حالت و صفتاند که امور و افعال به آن جهت که رابطهای با کمال و سعادت نوع یا فرد دارد، به آن صفت، متصف میشوند.
به بیان دیگر، از آنچه گذشت روشن شد که حسنه و سیئه دو صفت نسبی و اضافی است، هر چند که در بعضی از موارد (مانند عدل و ظلم) صفتی ثابت و دائمی است.
از آیات
قرآن کریم چنین بهدست میآید که حسنات عناوین وجودی هستند؛ زیرا از یکسو از نظر قرآن کریم «خداوند پدید آورنده همه چیزها است».
یعنی غیر از خدای تعالی هر چیزی که اسم شیء (چیز) بر آن اطلاق شود، مخلوق خدای تعالی است. از سوی دیگر در خود قرآن میخوانیم که «خداوند هر چیز را نیکو آفرید».
بنابراین، اولاً: هر موجود و هر چیزی خوب و حسن است، ثانیاً: مقدار و درجه خوبی هر چیزی وابسته به درجه وجودی او است و منوط به بهرهای است که از خلقت و وجود را دارد. پس روشن گردید که حُسن همواره امری وجودی است.
با دقت در معنا و مفهوم سیئه چنین بر میآید که سیئه و بدی امری عدمی است؛ زیرا بنابر تعریف
سیئه، سیئه عبارت است از نبودن و یا نداشتن موجود، آن صفت و حالتی را که ملایم طبع و موافق آرزویش است.
به عبارت دیگر، این بلاها و مصائب نیز مانند حسنات اموری هستند که خلقتشان حسن و نیکو است و هیچ زشتی و بدی در خلقت آنها نیست، پس برای بد بودن آنها وجهی باقی نمیماند، مگر این توجیه که با طبع موجودی دیگر سازگار نیست، مثلاً خلقت عقرب خوب و حسن است، و بدی آن فقط به این دلیل است که نیش آن با سلامتی و راحتی انسانها سازگار نیست. بنابراین، برگشت ویرانگری سیل، نیش عقرب، و مصائبی دیگر، به این است که خدای تعالی که تا کنون نعمت سلامتی را به فلان شخص داده بود، از امروز تا فلان روز این عافیت را به وسیله گزیدن عقرب از او گرفته، و یا نعمت خانه و اثاثی که به شخص سیلزده داده بود، بعد از آمدن سیل به او نداده است. پس برگشت مصائب به امری عدمی است؛ یعنی به «ندادن خدا» است که خود امری عدمی است و آیه زیر این معنا را کاملاً روشن ساخته، میفرماید: «آنچه خدای تعالی به روی مردم بگشاید کسی نیست که از آن جلوگیری کند و آنچه را که امساک میکند کسی نیست که بعد از خدا آنرا به سوی مردم روانه کند و او شکستناپذیر و
حکیم است».
بنابراین حسنات هر چه باشند عناوینی وجودی هستند، و سیئات عناوین عدمی هستند. اما متن عمل و نفس آن در دو حال خوب و بد یکی است.
سرنوشتها چه خوب و چه بد همه از ناحیه خدای تعالی است؛ چون اینها حوادثی است که ناظم نظام عالم آنرا ردیف میکند و او کسی نیست جز خدا و احدی شریک او نیست، برای اینکه همه اشیاء و موجودات هم در هستی خود و هم در بقای خود و هم در حوادثی که برایشان پیش میآید، تحت فرمان خدای تعالی هستند و بس. و آنطور که
قرآن کریم تعلیم میدهد، زمام هستی و شئون هستی و بقای موجودات به دست غیر او نیست.
در آیاتی میبینیم که بدیها به خود انسانها و حتی به شخص
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) منتسب میشود و این آیات به نوعی ناهمخوان با آنچه گفته شد به نظر میآید که در بررسی این موضوع توجه به چند نکته ضروری است:
در آیاتی که خود پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مورد خطاب قرار گرفته و بدیها را به ایشان منتسب میکنند، رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مستقلاً خصوصیتی در این خطاب ندارد؛ بلکه (مانند بسیاری از آیات دیگر) تنها به عنوان نمایندهای از تمام انسانها مورد خطاب قرار گرفته است؛ زیرا که اسناد دادن فعل شر به غیر خدا یکی از
احکام وجودی و
تکوینی است که مرتبط با تمام انسانها است؛ یعنی حسنات و سیئات در بین همه انسانها جریان دارد، چه پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و چه غیر آن.
(
علامه طباطبایی بیان دیگری در این زمینه دارد و میگوید: آیه در صدد بیان مطلبی عمومی است و در عین اینکه متکفل خطاب فردی است، خطاب در آن خطابی اجتماعی نیز هست؛ برای اینکه مجتمع انسانی برای خود وجودی انسانی و ارادهای اختیاری دارد، غیر از آن وجود و اختیاری که فرد دارد. وجود مجتمع، وجودی است که گذشتگان و آیندگان از افراد در آن شریک هستند و به همین جهت نسل موجود از آن مؤاخذه میشود به سیئات گذشتگان و مردگان مؤاخذه میشوند به سیئات زندگان، و افرادی که اقدامی به
گناه نکردهاند مؤاخذه میشوند به گناهان افرادی که مرتکب گناه شدهاند و...# اما دلیل اینکه آیه مورد بحث که خطاب را متوجه
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) کرده از این بابت بوده که آنجناب در
جنگ احد صدمهها دید؛ زخمی در صورت مبارکش وارد آمد؛ دندانهای شریفش شکست؛ مسلمانانی کشته و زخمی شدند و خود آنجناب مستحق چنین مصائبی نبود، چون پیامبری معصوم بود. مع ذلک در این آیه مصائب را مستند به خود آن حضرت کرده و در آیاتی دیگر مستند به مجتمع
مسلمانان نموده، و توجیهش این است که آنجا که مصائب به مجتمع نسبت داده شده، چون که مجتمع فرمان
خدا و
رسول را مخالفت کردند و این مخالفت باعث سیئه و مصیبت شد؛ مصیبت و سیئهای که دست مجتمع آنرا به بار آورد، مجتمعی که آنجناب هم در آن قرار داشت، و آنجا که به شخص شریف آنحضرت نسبت داده شده است.
لذا است که آنجناب مسئولیتی را قبول فرمود که از همان آغاز کار معلوم بود که این مصائب و سیئات را در پی دارد، و آن مسئولیت
نبوت و دعوت بشر به سوی خدای تعالی است بر بصیرت، پس این مصائب در حقیقت نسبت به آنجناب جنبه محنت الهیه و نعمتی را دارد که صاحبش را به درجاتی بالا میبرد.
برخی نیز بر این باورند که این قضیه فرضیه و به نحو
قضایای حقیقیه تابع تحقق موضوع است، تا موضوع محقق نشود محمول تحقق پیدا نمیکند مثل (الخمر حرام) تا
خمر در خارج وجود پیدا نکند، حکم
حرمت فعلیت پیدا نمیکند. بنابراین میگوییم به نحو قضیه فرضیه «ما اَصابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ» که هر نعمتی دنیوی و اخری به تو عنایت شود تفضل الهی است و از ناحیه او است «وَ ما اَصابَکَ مِنْ سَیِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِکَ» و اگر سیئه و عقوبتی اصابت کند از جانب نفس تو است، لکن چون نفس نفیس نبوی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از
معصیت و عمل زشت منزه است، اصابه سیئه هم به او نخواهد شد، نظیر آیه شریفه «لَئِنْ اَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ وَ لَتَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِینَ
، و آیه شریفه وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ اَهْواءَهُمْ بَعْدَ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ ما لَکَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا واقٍ».
«وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ اَهْواءَهُمْ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ اِنَّکَ اِذاً لَمِنَ الظَّالِمِینَ».
«وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ اَهْواءَهُمْ بَعْدَ الَّذِی جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ ما لَکَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا نَصِیرٍ».
و معلوم است که آنحضرت نه
شرک میآورد و نه متابعت اهواء کفار میکند. این آیات برای قطع طمع کفار و تکلیف سایر بندگان است.
تنها بدیهایی را میتوان به خود انسانها مستند کرد که ناشی از عملکرد خود آنان باشد:
«آنچه از مصائب که به شما برسد به دلیل اعمالی است که خود کردهاید، تازه خدای تعالی از آثار شوم بسیاری از اعمال شما جلوگیری میکند».
«و این به آن جهت است که خدای تعالی چنان نبوده و نیست که نعمتی را که به مردم داده، پس بگیرید و دگرگونه سازد، مگر زمانی که خود مردم خویشتن را تغییر دهند».
چنین انتسابی به انسانها تنها اختصاص به بدیها ندارد، برخی آیات پارهای از خوبیها را نیز به اعمال انسانها نسبت داده است: «اگر مردم آبادیها
ایمان میآوردند و از
خدا میترسیدند، ما، درهای برکات آسمان را به رویشان میگشودیم».
«ما بعضی از آنان را بعد از آنکه
صبر کردند و به آیات ما
یقین داشتند، امامانی قرار دادیم که به امر ما هدایت کردند».
همانگونه که بیان شد، سیئات یعنی بلاها و مصائب در اصل وجودشان، حسنات هستند که خلقتشان حسن و نیکو است؛ و زشتی و بدی در آنها به لحاظ جنبههای عدمی است. جنبه عدمی یعنی امساک
جود، و به تعبیر سادهتر ندادن خدا نعمتی را به چیزی یا به کسی، یا زیاد دادن، یا کم دادن، تابع و برابر مقدار ظرفیتی است که در آن چیز و یا آن شخص است و بیش از آن مقداری که داده شده، ظرفیت نداشته است: «از آسمان آبی فرستاد، پس هر سرزمینی بهقدر ظرفیت خود از آن آب بگرفت».
«هیچ چیز نیست مگر آنکه خزانههای آن نزد ما است و ما جز بهاندازهای معلوم نازل نمیکنیم».
باید در نظر داشت که هر موجودی به سوی جهتی روان است که خاص خود او و غایتی مناسب به حال او است؛ بنابراین
نعمت و بلای هر چیزی به نسبت خود آن چیز متفاوت است.«لکُلٍّ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلِّیها».
استناد نعمت و بلا به انسان در خصوص اموری است که مربوط به اختیار خود انسان است؛ برای اینکه انسان در صراطی واقع است که آخر این صراط در صورت درست رفتن،
سعادت و در صورت نادرست رفتن،
شقاوت است و دخالت اختیار آدمی در سلوک درست و نادرست قابل انکار نیست. نیتهای پاک و اعمال صالح در روی آوری نعمتی که به آدمی اختصاص مییابد دخالت دارد، و چون دخالت دارد وقتی کسی
نیت و اعمال خود را تغییر دهد، خدای تعالی نیز رفتار خود را تغییر میدهد و رحمت خود را از آنان امساک میکند.
و نیز اعمال انسانها در نزول آنچه بر سر آدمی نازل میشود و آنچه از مصائب که به وی روی میآورد دخالت دارند.
معنای آیه مورد بحث: «آنچه از خوبیها که به تو برسد از ناحیه خدای تعالی است، و آنچه از بدیها به تو برسد از ناحیه خود تو است»،
این است که آنچه از حسنه و
خیر به تو میرسد (که البته هر چه به تو برسد حسنه است) از ناحیه خدای تعالی است و آنچه از سیئه و شرور به تو برسد (که البته نسبت به حال تو سیئه و شر است؛ چون با مقاصد و آمال و خواست تو سازگار نیست، و گر نه آن نیز برای خودش حسنه است)، باید بدانی که نفس خودت به اختیار سوئش آن سیئه و آن شر را به سوی تو کشانید، و با زبان حال آنرا از خدای تعالی درخواست کرد، و خدای تعالی بزرگتر از آن است که ابتداء شری و یا ضرری متوجه تو بسازد.
نتیجه اینکه با توجه به اینکه در آیه ۷۸
سوره نساء، تمام امور را از جانب خدا میداند، و در آیه ۷۹ تنها حسنه را از جانب خدا میداند، و با توجه به اینکه هر گرفتاری و بیماری (مانند بیماریهای مادرزادی) نمیتواند ناشی از گناهان انسان باشد، باید گفت؛ گرفتاریهایی وجود دارد که برای
آزمایش انسان و بستگانش آمده و ربطی به
گناه ندارد که در واقع میتوان آنرا نوعی حسنه دانست؛ چون انسان با مبارزه و تحمل میتواند به مقامات بالاتری دستیابد و اینگونه مشکلات (با آنکه به ظاهر بدی و سیئه به نظر میآیند) اما چون در واقع حسنه هستند، میتوان این دسته از سیئات را نیز از جانب خدا دانست. بنابراین مقصود، هر سیئه و بلا و مشکل نیست، بلکه منظور مشکلاتی است که کیفری برای گناهان انسان است، (در
تفسیر نمونه نیز چنین تفسیری را از اخبار اهلبیت (علیهالسّلام) نقل میکند که: «منظور از سیئات، کیفرهای اعمال و مجازات و عقوبات معاصی است، شکی نیست که این کیفرها از ناحیه
خداوند است، ولی چون نتیجه اعمال و افعال بندگان میباشد از این جهت گاهی به بندگان نسبت داده میشود و گاهی به خداوند، و هر دو صحیح است، مثلا صحیح است گفته شود قاضی دست دزد را قطع میکند، و نیز صحیح است که گفته شود این خود دزد است که دست خود را قطع مینماید».)
و با آنکه این موارد نیز از حیطه قدرت خدا خارج نیست، اما دلیل بروز آن، خود انسان است.
پایگاه اسلام کوئست، برگرفته از مقاله «اسناد خوبیها و بدیها به خدا و خلق» تاریخ بازیابی۱۳۹۹/۱۱/۲۰.