ابزارهای معرفت از نگاه قرآن
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه: قرآن، معرفت، حدیث.
پرسش: از نگاه
قرآن ابزارهای
معرفت چیست؟
هر چند در قرآن و احادیث اسلامی مطلبی با عنوان راهها یا منابع و یا ابزار شناخت مطرح نشده است، ولی مسائلی که در زمینه شناختها و ادارکات انسان در قرآن و حدیث آمده است، بطور روشن، دیدگاه قرآن را در این مورد مشخص مینماید.
منابع حس و عقل و نقش آنها در ادارکات و معارف و آگاهیهای انسان، در
آیه ۷۸
سوره نحل، به وضوح، مطرح شده است:
«وَ اللَّهُ اَخْرَجَکم مِّن بُطُونِ اُمَّهَـتِکمْ لَا تَعْلَمُونَ شَیئا وَ جَعَلَ لَکمُ السَّمْعَ وَ الْاَبْصَارَ وَ الْاَفْئدَةَ لَعَلَّکمْ تَشْکرُون؛
خداوند شما را از شکم مادرانتان خارج ساخت در حالی که هیچ نمیدانستید، و برای شما
گوش و
چشم و
عقل آفرید، شاید که قدردانی کنید.»
از این بیان قرآن کریم معلوم میشود که از نظر این کتاب آسمانی، انسان در هنگام تولد، عاری از هر گونه معرفت و شناختی که بعدها در این جهان تحصیل میکند، پا به عرصه وجود میگذارد، ولی آفریدگار هستی ابزارهایی به او عنایت کرده است که با به کار گرفتن آنها، به تدریج شناخت و آگاهی کسب میکند. این ابزارها عبارت است از: گوش، چشم و
فؤاد. چشم و گوش ابزارهای شناختهای حسی، و فؤاد ابزار شناختهای عقلی است. بنا بر این، از دیدگاه قرآن کریم، حس و عقل، هر دو، در شناخت حقایق هستی نقشی بنیادی دارند.
آیه مذکور دو مطلب اساسی را در مورد شناخت شناسی مطرح کرده است: یکی این که انسان پیش از تولد هیچ یک از شناختهای حصولیِ پس از تولد را ندارد.
دومین مسئلهای که در آیه مورد بحث مطرح شده است، مسئله ابزار شناخت است که تحت عنوان «
سمع» و «
ابصار» و «
افئده» آمده است.
«سمع» به معنای گوش، و «ابصار» جمع «بصر» به معنای چشمها، و «افئده» جمع «فواد» به معنای مرکز تفکر واندیشه است.
بنا بر این، از دیدگاه قرآن کریم، هم حس و هم عقل در کسب معلومات و شناختهای انسان نقش بنیادی و تعیین کننده دارند.
در این جا تذکر چند نکته ضروری است:
نکته اول در مورد معنای کلمه «فؤاد» است. در
المنجد کلمه «فؤاد» چنین معنا شده است:
«الفؤاد، جمع افئدة: القلب، و ربما اُطلق علی العقل؛
فؤاد جمع آن افئده، به معنای قلب است و در برخی از موارد به معنای عقل میآید.»
بنا بر این کلمه فؤاد، هم در معنای قلب به کار میرود و هم در معنای عقل. نکته قابل توجه این است که در آیه مورد بحث (آیه ۷۸ سوره نحل) به قرینه صدر آیه «لَا تَعْلَمُونَ شَیئا» کلمه فؤاد در مورد مرکز تعقل و تعلم به کار رفته است.
نکته دوم این که قرآن کریم در آیه مذکور تنها دو حس از حواس پنجگانه را نام برده است و اشارهای به نقش سایر حواس در معلومات انسان نکرده است؛ به این دلیل که اکثر قریب به اتفاقِ معارف و شناختهای انسان از راه چشم و گوش حاصل میشود و شناختهایی که از راه سایر حواس به ذهن منتقل میشود، از چند شناخت بسیار اندک و محدود تجاوز نمیکند. شما هم اکنون میتوانید به بایگانی ذهن خود مراجعه کنید و معلوماتی را که از راه چشم و گوش به این بایگانی وارد شده، با شناختهایی که از طریق سایر حواس به دست آمده است مقایسه کنید؛ خواهید دید که معلومات سمعی و بصری، قابل شماره نیست، در حالی که معلومات سایر حواس، محدود میشود به شناخت چند مزه و چند بو و شناخت سرما و گرما و نرمی و زبری.
سومین نکته در آیه مورد بحث، تقدم ذکر حسّ شنوایی بر حسّ بینایی است. راستی چرا فرموده است: «جعل لکم السمع و الابصار» و نفرمود: «جعل لکم البصر و الاسماع»؟
این تقدم، احتمالاً از آن جهت است که نقش حس شنوایی در شناخت بیش از نقش حس بینایی است. و به همین دلیل، ممکن است که کسی فاقد بینایی باشد و به مرتبه والایی از
علم و دانش برسد، کما این که در میان فلاسفه و دانشمندان بزرگ جهان، افراد بسیاری یافت میشوند که
کور بودهاند؛ ولی کسی را نمیتوان یافت که مادرزاد
کر باشد و دانشمند شود. این، نشان میدهد که نقش حس شنوایی در تولید شناخت بیش از حس بینایی است.
علاوه بر آیه ۷۸ سوره نحل که در آن، منبع عقل به عنوان یکی از منابع شناخت مطرح شده است و شرح آن گذشت، دو دسته دیگر از آیات و احادیث اسلامی، منبع بودن عقل برای شناخت را تأیید میکند:
دسته اوّل، آیات و احادیثی که مردم را به
تعقل،
تدبر،
تفکر و
تفقه دعوت میکند. این آیات و احادیث دلالت بر این دارد که در وجود انسان جایگاهی برایاندیشه کردن و شناخت حقایق وجود دارد و این منبع از دیدگاه اسلام معتبر است.
دسته دوم، آیات و احادیثی که
اصول یا
فروع دین را به صورت برهانی و استدلالی مطرح کرده است. این آیات و احادیث نیز منبع بودن عقل را برای شناخت و اعتبار آن را تأیید میکند. و چون این آیات و احادیث بسیار است و مطرح کردن آنها در این جا ضرورتی ندارد، از نقل و شرح آنها صرف نظر میکنیم. علاقهمندان میتوانند در این زمینه به جلدهای نهم و دهم
بحار الانوار (۱۱۰ جلدی) مراجعه نمایند.
تا این جا نقش
حس و
عقل را در زمینه شناخت، از نظر
قرآن کریم، اجمالا توضیح دادیم. اکنون میخواهیم نقش قلب را در تولید شناختهای قلبی، از دیدگاه این کتاب آسمانی و احادیث اسلامی، مورد بررسی قرار دهیم. به این منظور، ابتدا باید دید کلمه قلب در قرآن در چه معنایی به کار رفته است.
پیشتر توضیح داده شد که واژه قلب سه معنا دارد: تلمبه خانه خون، مرکز فکر و اندیشه، مرکز شناختهای غیر عقلی و غیر حسی؛ و این که در مباحث شناخت شناسی هرگاه قلب به عنوان یکی از منابع شناخت در کنار منبع عقل مطرح شود، مقصود از آن، معنای سوم، یعنی مرکز شناختهای غیر عقلی و غیر حسی است.
با مطالعه و بررسی دقیق مواردی که قرآن کریم کلمه قلب را به کار برده است، مشخص میشود که قرآن این کلمه را در معنای اول یعنی تلمبه خانه خون، هرگز به کار نبرده است، بلکه گاهی در معنای دوم و گاه در معنای سوم و گاه در معنایی اعم از معنای دوم و سوم، استعمال کرده است.
نخستین معنای قلب در قرآن، مترادف با معنای «عقل» است؛ یعنی مرکز تعقل و فکر و اندیشه، مانند:
«اِنَّ فِی ذَلِک لَذِکرَی لِمَن کانَ لَهُ قَلْبٌ؛
به راستی که در آنچه ذکر شد، یادآوری است برای کسی که دارای عقل و اندیشه باشد.»
امام کاظم (علیهالسلام)، نیز کلمه «قلب» در این آیه را به «عقل»
تفسیر نمودهاند.
دومین معنای قلب در قرآن کریم، همان معنایی است که در مبحث شناخت شناسی از این کلمه قصد میشود، یعنی مرکز شناختهای غیر حسّی و غیر عقلی، مانند:
«نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْاَمِینُ• عَلَی قَلْبِک؛
قرآن را
جبرئیل امین بر «قلب» تو نازل کرد.»
قرآن، بر مرکز
تفکر و
تدبر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نازل نشده است؛ یعنی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به وسیله
تعقل و تفکر به قرآن نرسیده و با نیروی عقل، حقایق قرآنی را تحصیل نکرده است؛ بلکه مرکز شناختهای غیر حسّی و غیر عقلیِ آن حضرت، این حقایق را از
فرشته وحی، دریافت کرده است.
استاد شهید
مرتضی مطهری در این باره میفرماید:
قرآن، آنجا که از
وحی سخن میگوید، هیچ سخنی از عقل به میان نمیآورد؛ بلکه تنها سر و کارش با قلب پیامبر است. معنای این سخن آن است که قرآن به نیروی عقل و با استدلال عقلانی برای پیامبر حاصل نگردید، بلکه این قلب
پیغمبر بود که به حالتی غیر قابل تصور برای ما رسید و در آن حالت، استعداد درک و شهود آن حقایق متعالی را پیدا کرد. آیات
سوره نجم و
سوره تکویر کیفیت این ارتباط را تا حدودی بیان میکند.
سومین معنای قلب در قرآن عبارت از «حقیقت انسان یعنی نفس و روح او» است و این معنی منطبق است با آنچه
ابن اثیر در کتاب
النهایة در معنای کلمه قلب ذکر کرده است. او میگوید: «قلب کل شیء لبه و خالصه.»
یعنی قلب هر چیز عبارت است از مغز و خالص او.
و از آنجا که حقیقت انسان، و
لب و
مغز و خالص آدمی، همان
نفس و
روح اوست، به نفس و روح، «قلب» اطلاق میشود.
قرآن کریم در آیاتی قلب را در معنی روح استعمال کرده است، مانند: ...
«وَ لَـکن یؤَاخِذُکم بِمَا کسَبَتْ قُلُوبُکمْ؛
خداوند شما را به سبب و براساس آنچه قلبهایتان کسب کرده است مؤاخذه میکند.»
«وَ مَن یکتُمْهَا فَاِنَّهُ ءَاثِمٌ قَلْبُهُ؛
کسی که
شهادت را
کتمان کند، قلب او گناهکار است.»
«مَنْ خَشِیَ الرَّحْمَـنَ بِالْغَیبِ وَ جَآءَ بِقَلْبٍ مُّنِیبٍ؛
کسی که از
خداوند بترسد و با قلبی توبه کار
[
به صحنه
قیامت]
بیاید
[
مورد عنایت الهی قرار خواهد گرفت
]
.»
«اِلَا مَنْ اَتَی اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ؛
غیر از کسی که با قلب سالم
[
در قیامت
]
به پیشگاه خداوند بیاید
[
چیزی از مال و فرزندان به حال آدمی سودمند نخواهد بود
]
.»
در این آیات و نظایر آنها کلمه قلب در مورد حقیقت انسان و نفس و روح او به کار رفته است؛ زیرا اکتساب نیکی و بدی در آیه اول، ارتکاب گناه در آیه دوم،
توبه و
انابه در آیه سوم و سلامتی در آیه چهارم، مربوط به حقیقت انسان و نفس و روح اوست.
نکته بسیار دقیق و مهم در مورد معنای سوم قلب این است که با مراجعه به احادیث اسلامی مشخص میشود که قلب، به معنای روح، مصدر و منبع اصلی همه شعورها و شناختها و آگاهیها و احساسات انسان است، و منابع سه گانه شناخت دریچههایی است که روح از طریق آنها با
جهان هستی ارتباط برقرار میکند.
در حقیقت وقتی که قلب در معنای اول (مرکز شناختهای عقلی، اندیشه و تفکر) یا در معنای دوم (مرکز شناختهای غیر حسی و غیر عقلی) به کار میرود، در بعدی از ابعاد خود، یا دریچهای از دریچههای خود، یا ابزاری از ابزارهای خود، و یا مرتبهای از مراتب خود به کار رفته است.
استاد شهید مطهری در این باره میفرماید:
انسان در عین این که موجودی واحد است، صدها و هزارها بعد وجودی دارد. «من» انسانی عبارت است از مجموعه بسیاری ازاندیشهها، آرزوها، ترسها، امیدها، عشقها و... همه اینها در حکم رودها و نهرهایی هستند که همه در یک مرکز به هم میپیوندند. خود این مرکز دریایی عمیق و ژرف است که هنوز هیچ بشر آگاهی، ادّعا نکرده که از اعماق این دریا اطلاع پیدا کرده است. فلاسفه و عرفا و روانشناسان، هر یک به سهم خود، به غور در این دریا پرداختهاند و هر یک تا حدودی به کشف رازهای آن موفق شدهاند؛ اما شاید عرفا در این زمینه موفقتر از دیگران بودهاند. آنچه را قرآن
دل مینامد عبارت است از واقعیت خود آن دریا که همه آنچه را که ما روح ظاهر مینامیم، رشتهها و رودهایی است که به این دریا میپیوندد. حتی خود عقل نیز یکی از رودهایی است که به این دریا متصل میشود.
امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) در سخنی بسیار دقیق و لطیف رابطه آن رود را با این دریا چنین تبیین میفرماید:
«القَلبُ مُصحَفُ الفِکرِ؛
قلب محل بایگانی محصولات فکر و اندیشه است.»
و در سخنی دیگر رابطه دریچههای شناختهای حسی را با چشمه اصلی معرفت این طور توضیح میدهند:
« القَلبُ ینبُوعُ الحِکمَةِ، وَ الاُذُنُ مَغِیضُها؛
«قلب» چشمه جوشان حکمت و گوش (حس شنوایی) محل و مدخلی است که چشمه قلب از آن تغذیه میشود.»
«ینبوع» به معنای چشمه و «مغیض» به معنای محلی است که آب در آن جمع میشود و در زمین فرو میرود.
در حدیث دیگری از امام نقل شده است که:
«العُیونُ طَلائِعُ القُلُوبِ؛
دیدهها
جاسوسان قلبهایند.»
یعنی حس بینایی ابزاری است برای
قلب، و قلب به وسیله آن اطلاعات لازم را کسب میکند.
آنچه تا کنون در این بحث مطرح شد، درباره معانی قلب در قرآن کریم بود، و در ضمن مشخص گردید که دومین معنای قلب در قرآن همان چیزی است که در مبحث شناختشناسی به عنوان شناخت قلبی مطرح میشود، و قرآن تأیید میکند که در وجود انسان منبع و مرکزی است که انسان از طریق آن میتواند به شناختهایی برسد که از طریق حس و عقل ممکن نیست.
احادیث اسلامی، آنچه را که قرآن درباره شناختهای قلبی مطرح کرده است، بطور کاملاً صریح و روشن، تفسیر نموده است. از دیدگاه احادیث اسلامی، قلب انسان مانند جسم او دارای حواس است که از طریق این حواس میتواند چیزهایی را ادراک کند که از طریق حواسّ ظاهر و از طریق عقل نمیتواند؛ اما انسان در صورتی میتواند از حواسّ قلبی خود استفاده کند که شرایط استفاده از این حواس را فراهم و موانع آن را مرتفع سازد.
در کتاب
میزان الحکمة در واژه «قلب»، دو باب مستقل در مورد حواسّ قلب گشوده شده است: یکی باب ۳۳۹۰ با عنوان «عَینُ القلب» یعنی چشم دل، و دیگری باب ۳۳۹۱ با عنوان «اُذُن القلب» یعنی گوش دل. در این دو باب، شانزده حدیث از طریق
شیعه و
اهل سنت، درباره حواسّ باطنی قلب، ذکر شده است و این، علاوه بر سایر احادیثی است که در سایر ابواب این کتاب بر این معنا دلالت میکند و در ذیل باب ۳۳۹۰ به آنها اشاره شده است.
ما از مجموع این احادیث فقط دو نمونه را این جا میآوریم و کسانی که مایل باشند همه آن احادیث را ملاحظه کنند، میتوانند به ابوابی که اشاره شد، مراجعه نمایند.
نمونه اول، حدیثی از
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است که مضمون آن از
امام زین العابدین و
امام صادق (علیهماالسلام) نیز نقل گردیده و
محدثان شیعه و
سنی، با اندکی اختلاف در لفظ، آن را نقل کردهاند، و متن آن چنین است:
«ما مِن عَبدٍ الّا و فِی وَجهِهِ عَینانِ یبصِرُ بِهِما امرَ الدُّنیا و عَینانِ فِی قَلبِهِ یبصُرُ بِهِما امرَ الآخِرَةِ. فَاذا اراد اللّهُ بِعَبدٍ خَیرا فَتَحَ عَینَیهِ اللَّتَین فی قَلبِهِ فَابصَرَ بِهِما ما وَعَدَهُ بِالغَیبِ، فَآمَنَ بِالغَیبِ عَلَی الغَیبِ...؛
همه مردم بدون استثنا دو چشم در صورت دارند که با آنها محسوسات و امور مربوط به
جهان ماده را میبینند، و دو چشم در قلب دارند که با آنها امور نامحسوس و آنچه را مربوط به
جهان آخرت است، مشاهده مینمایند. پس هنگامی که
خداوند [
بر اساس
حکمت]
خیر کسی را بخواهد، دو چشم قلب او را باز میکند و او با دیدههای دل وعدههای غیبی خدا را مشاهده میکند، و با دیدههای غیبی به غیب ایمان میآورد.»
ابو بصیر که یکی از یاران امام صادق (علیهالسّلام) است نقل میکند: در سفری همراه آن حضرت به
حج رفته بودم. هنگام طواف وقتی که نگاهم به انبوه جمعیت طواف کننده افتاد، این سؤال به ذهنم رسید که آیا خداوند، این مردم را میبخشد؟ این مسئله را با امام در میان گذاشتم. امام در پاسخ فرمود:
«یا ابا بَصیر، انَّ اکثَرَ مَن تَری قِرَدَةٌ و خَنازِیرُ. ای ابو بصیر! بیشتر این مردمی که مشاهده میکنی،
میمون و خوکاند.
تعجب کردم و از امام خواستم که اگر ممکن است چهره واقعی آنان را به من نشان دهد.
امام کلماتی بر زبان جاری ساخت و سپس دست خود را بر دیدهام کشید. ناگاه دیدم، همانطور که امام فرموده بود، انبوهی میمون و
خوک مشغول طوافند. دیدن این منظره هولناک مرا به وحشتانداخت، تا این که امام دوباره دست بر دیدهام کشید و آنان را به صورت نخست یافتم.»
همانطور که در این حدیث آمده است، امام با تصرف ولایی خود از طریق دست کشیدن بر دیدههای ابو بصیر، حجابهای دیده قلب او را کنار زد، و با کنار رفتن حجابها چهره واقعی و باطنی مردمِ میمون صفت و خوک سیرت برای او آشکار شد. ولی اولیای بزرگ الهی، که خود حجابهای باطنی خود را با
تزکیه نفس برداشتهاند، شخصا میتوانند با دیده دل، باطن جهان هستی را آنچنان که هست مشاهده نمایند.
نمونه دوم از احادیثی که در مورد حواس باطنی قلب از
معصومین نقل شده است، حدیثی است درباره حس سامعه قلب از
پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) که
نص آن چنین است:
«انَّ لِلْقَلْبِ، اُذُنَینِ فَاذا هَمَّ العَبدُ بِذَنبٍ قَالَ لَهُ روحُ الایمانِ: لاتَفعَلْ! و قالَ لَهُ الشَّیطانُ: اَفعَلْ!؛
قلب انسان، دو گوش دارد که وقتی او تصمیم به انجام گناهی میگیرد،
روح ایمان (از روایتی که در این مورد از امام صادق (علیهالسّلام) نقل شده است استفاده میشود که مقصود از «روح ایمان»
فرشته است. متن روایت این است: ما من قلب الا و له اُذنان علی احداهما ملک مرشد، و علی الاُخری شیطان مفتن؛ هذا یامره، و هذا یزجره...)
[
از یک سو
]
به او میگوید: نکن! و شیطان
[
از سوی دیگر
]
به او فرمان میدهد که: بکن!»
کسی که دیده دل او بینا و گوش قلب او شنوا و حواس باطنی او سالم است، برای شناخت
ماورای طبیعت و
ایمان و اعتقاد به «غیب» نیازی به استدلالهای عقلی و برهان ندارد؛ که او (همانطور که در حدیث اول آمد با دیده غیبی و با حواس باطنی خود غیب را میبیند و ماورای ماده را احساس میکند. استدلالهای علمی و عقلی برای کسی است که از حواس قلبی خود نمیتواند استفاده کند و دیده دل او بینا نیست.
در روز روشن برای کسی باید روز بودن را اثبات کرد که یا چشم ندارد و یا در جایی قرار گرفته است که نمیتواند
روز را از
شب تشخیص دهد. ولی اثبات روز برای کسی که
خورشید را مشاهده میکند، بی معناست.
همچنین برای کسی که دیده قلب او بینا و گوش دل اوشنواست، اثبات ماورای طبیعت و غیب با دلیل و
برهان بی معناست.
کی رفتهای ز دل که تمنا کنم تو را ••••• کی بودهای نهفته که پیدا کنم تو را
غایب نبودهای که شوم طالب حضور ••••• پنهان نبودهای که هویدا کنم تو را
از این رو،
امیر مؤمنان (علیهالسّلام) در مورد مشاهدات قلبی و غیبی خود در آغاز
بعثت پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میفرماید:
«اری نُورَ الوَحی و الرِّسالَةِ و اشَمُّ رِیحَ النُّبُوَّةِ...؛
در آن هنگام نور وحی و
رسالت را میدیدم و بوی
نبوت را
[
از رسول خدا
]
استشمام میکردم.» علی (علیهالسّلام) برای شناخت وحی و نبوت نیازی به دلیل و برهان ندارد. او با دیده غیبی ایمان به غیب دارد، نور وحی را میبیند، رسالت پیامبر اسلام را احساس میکند و عطر دل انگیز نبوت را استشمام مینماید.
از این سخن امام معلوم میشود که انسان علاوه بر چشم و گوش باطنی، حس شامه و بویایی قلبی نیز دارد.
سپس امام در مورد مشاهدات قلبی خود در آغار
بعثت ادامه میدهد:
«وَ لَقَد سَمِعْتُ رَنَّةَ الشَّیطانِ حِینَ نَزَلَ الوَحْی عَلَیهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)؛
هنگامی که وحی بر پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نازل شد صدای ناله
شیطان را شنیدم. »
با گوش سر نمیشود صدای ناله شیطان را شنید؛ این گوش دل است که میتواند صدای نامحسوس شیطان را بشنود.
« فَقُلتُ: یا رَسولَ اللّهِ، ما هذِهِ الرِّنَّةُ؟ فَقالَ: «هذا الشَّیطانُ قَد ایسَ مِن عِبَادَتِهِ». امام ادامه میدهد که پس از شنیدن صدای ناله شیطان با گوش جان، از رسول خدا پرسیدم که یا رسول اللّه! این ناله چیست؟
فرمود: این ناله، ناله شیطان است که از پرستش خود نومید شده است.
در این جا پیامبر اسلام خطاب به امیر مؤمنان (علیهالسّلام) فرمود:
انَّک تَسمَعُ ما اسمَعُ، و تَری ما اری، الّا انَّک لَستَ بِنَبِیٍّ، و لکنَّک لَوَزیرٌ...؛
تو میشنوی آنچه را من میشنوم و میبینی آنچه را که من میبینم، تنها تفاوت من با تو این است که تو پیامبر نیستی، ولی وزیر من هستی.»
بنا بر این، اسلام قلب را در کنار
حس و
عقل، یکی از منابع معرفت و شناخت میداند و برای قلب حواسی نظیر حواس پنجگانه ظاهری قائل است. اما بهرهبرداری از این منبع معرفت، شرایط ویژهای دارد که در بخشهای آینده مطرح خواهد شد.
آیه ۷۸ سوره نحل دلالت بر آن دارد که انسان پیش از تولد چیزی نمیداند و نقش
حس و
عقل در شناختهای حصولی انسان بنیادی است.
تمام آیات و روایاتی که به طور مطلق مردم را به
تعقل و
تدبر دعوت میکند و یا
اصول و
فروع دین را به صورت استدلالی مطرح میکند، دلالت بر منبع بودن عقل برای شناخت و معتبر بودن آن از دیدگاه اسلام دارد.
در قرآن قلب درسه معنا به کار رفته است: ۱. مرکز اندیشه؛ ۲. مرکز شناختهای غیر حسی و غیر عقلی؛ ۳. حقیقت انسان یعنی
نفس و
روح.
منبع اصلی همه شناختها روح است و منابع سه گانه شناخت، ابزارهایی برای آن هستند.
قلب انسان مانند جسم او، دارای حواسی است که انسان با این حواس میتواند حقایقی را درک کند که از طریق حواس ظاهر و از طریق عقل قابل ادراک نیست.
سایت حدیثنت، برگرفته از مقاله «ابزارهای معرفت از نگاه قرآن» تاریخ بازیابی ۱۳۹۶/۲/۴.