• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

آخرین تلاش پیامبر برای جانشینی امام علی

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



کلیدواژه: رسالت، پیامبر، جانشینی امام علی.

پرسش: آخرین تلاش پیامبر برای جانشینی امام علی (علیه‌السّلام) چه بود؟



ولایت علوی، در ابلاغ و عرضه، همزاد با رسالت نبوی است. پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به هنگام تبلیغ علنی رسالت، با صراحت تمام، از تداوم «رسالت» در قالب «ولایت»، سخن گفت و علی (علیه‌السّلام) را به عنوان «وصی»، «خلیفه»، «وزیر»، «یار» و «همراه» خود، معرّفی کرد.
افزون بر آن، پیامبر خدا در مناسبت‌های مختلف و با توجّه به شرایط سیاسی و فرهنگی حاکم، در باب رهبری آینده امّت، سخن گفت و مولا (علیه‌السّلام) را به عنوان شایسته‌ترین کسی که توانایی راهنمایی و نجات امّت را از امواج خروشان فتنه‌ها، کژاندیشی‌ها و... دارد، شناساند.
این حقایق، در لابه لای انبوه روایات فریقین، آمده است و نیز بر آن، تاکید شده است که اوج این معرّفی و ابلاغ، در «حجة البلاغ» و به تعبیر دیگر «حَجّة الوداع» در «غدیر خم» بوده است.


بدین‌سان، تأکید پیامبر خدا بر تعیین و تصریح مکتوبِ سرنوشت ولایت در آخرین ساعت‌های عمر مبارکش، بی‌گمان، آخرین تلاش و چاره‌اندیشی او برای حفظ سلامت جامعه و جلوگیری از انحراف امّت بوده است:
پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در بستر بیماری است. تن شریف او در تب می‌سوزد که فرمان سازماندهی لشکری را به فرماندهی اسامة بن زید، صادر می‌کند و بدان بسی تأکید می‌ورزد و تن زنندگان از این سپاه را «نفرین» می‌کند. هربار که چشمان مبارک را باز می‌کند، از چگونگی سپاه سؤال می‌کند....
امّا شگفتا و شگفتا که کسانی، از همراهی با سپاه اسامه تن زدند و با تمسّک به بهانه‌هایی بازگشتند و با «اجتهاد» ناروا در برابر «نص» صریحِ سخن پیامبر خدا، از همراهی با سپاه، خودداری کردند و افزون بر آن، پیامبر خدا را که سخن، جز به حق نمی‌گفت و لب، جز به آموزه «وحی» نمی‌گشود، «وَ مَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَی• اِنْ هُوَ اِلَا وَحْیٌ یُوحَی» به «هذیان‌گویی» متهم کردند! و بدین‌گونه کتابت وصیّت، بی اثر گشت و آخرین تلاش‌های پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) برای زمینه سازی در جهت تحکیم «حاکمیت حق»، عقیم ماند.
در این‌که آهنگ این وصیّت، «صراحت و تأکید درباره رهبر آینده» و «تنبّه و تأکید بر ابلاغ حق (همان حقّ فریادشده در طول بیست و سه سال و در هر کوی و بَرزن)» بود، هیچ تردیدی نیست؛ (رجوع کنید به المراجعات، ص۳۵۴ و سخن مفتی حنفی صور، حاج داوود دَدا در همان جا، و نیز به: ایوب، سعید، معالم الفتن، ج۱ ص۲۶۲ که توجه برخی از محدّثان اهل سنّت را به این نکته، گزارش کرده است.)


امّا جای این پرسش باقی است که چرا پیامبر خدا پس از منع و غوغاسالاری آن کسان، بر کتابت، پای نفشرد؟ و چرا پیش‌تر و به هنگام صحّت، بر این اقدام اساسی، همّت نگماشت؟ چرا با این که پیشنهاد شد ابزار کتابت را فراهم آورند، با این‌که پس از آن، چهار روز دیگر نیز زنده بود، پیشنهاد را نپذیرفت؟ چرا آن بزرگوار که به تعبیر قرآن: «حریص بر هدایت امّت»بود، با این اقدام اساسی، مانع از گم‌راهیِ امّت نشد؟
تأمّل در چگونگی جامعه اسلامیِ آن روز و ترکیب جامعه مدینه و درنگریستن به جایگاه مولا (علیه‌السّلام) می‌تواند در پاسخ‌یابی برای این سؤال، کارآمد باشد. پیامبر خدا نبردهای بسیاری برای قلع و قمع شرک و زدودن موانع ابلاغ رسالت، سامان داده است. در این نبردها که سران بسیاری از جریان‌های شرک و استکبار نابود شده‌اند، بیشترین نقش را «شمشیر علی (علیه‌السلام)» بازی کرده است و این، برای هر کسی که‌اندکی با تاریخ اسلام آشنایی داشته باشد، جای تردید نیست.
اکنون و در سال‌های پایانی عمر پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) وابستگان بسیاری از آنان به اردوگاه مسلمانان وارد شده‌اند. اینان «تازه مسلمان»‌هایی هستند که ایمان، در اعماق جانشان نفوذ نکرده است و به هیچ روی، حاضر نیستند رهبری مولا (علیه‌السّلام) را بپذیرند. از سوی دیگر، کسانی از چهره‌های موجّه صحابیان، به هر انگیزه ای، رهبری امام (علیه‌السّلام) را به مصلحت نمی‌دانند و نگاشتن وصیّت را خوش ندارند. کتابت وصیّت، گو این‌که راه را بر توجیه‌ها و بهانه‌ها می‌بندد، امّا در شرایط عادی، زمینه را برای تفرقه‌های داخلی و بگومگوها در درون اردوگاه اسلام، فراهم می‌سازد.
در آخرین لحظات عمر پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله)، وصیّت، زمینه پذیرش دارد. او پیشوایی است که پس از سال‌ها تلاش در جهت استوارسازی پایه‌های آیین الهی خود، در آستانه رحلت قرار دارد. طبیعی است که برای آینده و آیین و امّت خود، طرحی درافکَنَد. اگر چهره‌های به ظاهر موجّه، جوسازی نکنند و آب را گل‌آلود نسازند، احتمال این‌که تازه به دوران رسیده‌ها چندان زمینه جولان نداشته باشند، بسیار است.
بدین‌سان، پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بر اصل وصیّت و طرح کتابت آن، همّت می‌گمارد و از سوی دیگر با فرمان سازماندهی لشکر اسامه می‌کوشد تا مدّعیان و غوغاسالاران را از صحنه به دور سازد و بدین سان، زمینه را برای طرح نهایی مسئله فراهم آوَرَد.
بی‌گمان، اگر لشکر اعزام شود و جوآفرینان از صحنه دور گردند، تا بازگشت آنان، وصیّت، کتابت می‌شود و خلافت استقرار می‌یابد و زمینه دگرسانی و جوآفرینی، یکسر زدوده می‌شود؛ (سخن عمر که می‌گفت: «... فکرهنا ذلک اشدّ الکراهة» )امّا چرا پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بدان پای نمی‌فشرَد و از فرصت باقی مانده، برای نوشتن، بهره نمی‌گیرد؟
درنگریستن به آنچه در آن جریان گفته شد، برای دست‌یابی به پاسخ، بسنده است؛ چرا که به گفته‌ اندیشمندی استواراندیش: آنان با کلمه «هَجْر (هذیان)» «استوارگویی» و «عصمت» را از پیامبر خدا زدودند.چنین است که به گفته ابن‌عبّاس: چون غوغا خوابید و آن سخن یاوه فرو نشست، گفتند: ‌ای پیامبر خدا! آنچه را خواستی، بیاوریم؟
فرمود: «پس از آنچه گفتید؟!». یعنی: پس از متّهم ساختن من به «هذیان‌گویی»، چه جای نوشتن و گفتن است؟!
شگفتا و دردا! هنگامی که در حیات و حضور پیامبر خدا، کلام الهیِ: «از روی هوا سخن نمی‌گوید. آن، جز وحی‌ای نازل شده نیست»، نادیده انگاشته گردد و نسبت «هذیان» به او داده شود، بدون شک، در غیبت و وفات او سخنانش مورد تردید قرار خواهد گرفت.
این سخن و فضای به وجود آمده نشان می‌دهد که:

۳.۱ - جدیت در مخالفت با خلافت علی

الف ـ مدّعیان خلافت که مدّتی در جهت ایجاد زمینه می‌کوشیدند، در مخالفت با خلافت علی (علیه‌السّلام) بس جدّی بودند و در این راه، از اهانت به پیامبر خدا نیز اِبا نکردند.

۳.۲ - عدم تأثیر کتابت

ب ـ در آن هنگامه، کتابت نیز تأثیری نداشت؛ چرا که آنان این سخن زشت خود را به میان مردم می‌کشاندند و نوشته را بی اثر می‌ساختند.

۳.۳ - مضرات پا فشاری بیشتر

ج ـ شاید مهم‌ترین نکته این باشد که در نهایت، نه تنها علی (علیه‌السّلام) به خلافت دست نمی‌یافت، بلکه دستورهای پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نیز تباه می‌شد و در حُجّیت آنها، تردید روا می‌گردید و اوامر و نواهی او در کشاکش نقض‌ها و ابرام‌ها از میان می‌رفت.
به راستی، متّهم کردن پیامبر خدا به «هذیان گویی»، غم انگیزترین، تلخ‌ترین و زشت‌ترین حادثه تاریخ اسلام است و شاید رساترین تعبیر در این باره، کلام ابن عبّاس باشد که هماره با چشمانی اشک آلود می‌گفت:
مصیبت حقیقی، مصیبت ممانعت از نوشتن پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله)، با اختلاف و داد و فریاد است.
دردآور، این‌که دو سال بعد، ابو‌بکر، در لحظات واپسین زندگی، آن هنگام که به سبب اغما توان سخن گفتن نداشت و سخن را به او تلقین می‌کردند، با کتابت تلقینی عثمان، عمر را به خلافت نصب کرد و هرگز کسی نسبت «هذیان‌گویی» به او نداد!
و چنین شد که آن اهانت زشت، رقم خورد و آن وصیّت، نوشته نشد و انحراف در رهبری، بنیاد نهاده شد و بر سر امّت، آمد، آنچه نمی‌بایست. و این چنین، تاریخ مسلمانان با ناهنجاری‌های بسیار، شکل گرفت.
[۸] ر. ک: موسوی، عبد‌الحسین، النص و الاجتهاد، ص۱۲۵-۱۳۸.



۱. نجم/سوره۵۳، آیه۳.    
۲. نجم/سوره۵۳، آیه۴.    
۳. ر، ک:شرف‌الدین موسوی، سیدعبدالحسین، المراجعات، ص۳۵۴.    
۴. ایوب، سعید، معالم الفتن، ج۱ ص۲۶۲.    
۵. توبه/سوره۹، آیه۱۲۸.    
۶. ر. ک:هیثمی، احمد بن حجر، مجمع‌الزوائد، ج۹، ص۳۴، ح۱۴۲۵۷.    
۷. ایوب، سعید، معالم الفتن، ج۱، ص۲۶۳.    
۸. ر. ک: موسوی، عبد‌الحسین، النص و الاجتهاد، ص۱۲۵-۱۳۸.
۹. ایوب، سعید، معالم الفتن، ص۲۵۹-۲۶۵.    



حدیث‌نت، برگرفته از مقاله «آخرین تلاش پیامبر برای جانشینی امام علی» تاریخ بازیابی ۱۳۹۷/۲/۱۵.    



جعبه ابزار