شهادت و هتک حرمت خانه حضرت زهرا
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه:
شهادت ،
حضرت زهرا ،
اهل سنتپرسش: آیا در منابع اهل تسنن، مطالبی دال بر شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها وجود دارد؟
پاسخ:
در باب
هتک حرمت خانه فاطمه زهرا سلاماللهعلیها و شهادت آن حضرت،
نصوصی را از کتب اهل سنت
نقل مینماییم، تا روشن شود که مسأله هتک حرمت خانه حضرت زهرا سلاماللهعلیها و رویدادهای بعدی، یک امر تاریخی مسلّم است نه یک
افسانه !! با اینکه در عصر خلفا
سانسور فوق العادهای نسبت به نگارش
فضایل و
مناقب در کار بود؛ ولی به حکم اینکه،"حقیقت شیء، نگهبان آن است"، این حقیقت تاریخی به طور زنده در کتابهای
تاریخی و
حدیثی محفوظ مانده است و ما در نقل مدارک، ترتیب زمانی را از قرنهای نخستین در نظر میگیریم، تا برسد به نویسندگان عصر حاضر.
ابوبکر ابن ابی شیبه (۱۵۹-۲۳۵) مؤلف کتاب
المصنَّف به
سندی صحیح چنین نقل میکند:
« انّه حین بویع لأبی بکر بعد رسول اللّه(صلی الله علیه وآله) کان علی و الزبیر یدخلان علی فاطمة بنت رسول اللّه، فیشاورونها و یرتجعون فی أمرهم. فلما بلغ ذلک عمر بن الخطاب خرج حتی دخل علی فاطمة، فقال: یا بنت رسول اللّه(صلی الله علیه وآله) و اللّه ما أحد أحبَّ إلینا من أبیک و ما من أحد أحب إلینا بعد أبیک منک، و أیم اللّه ما ذاک بمانعی إن اجتمع هؤلاء النفر عندک أن امرتهم أن یحرق علیهم البیت. قال:فلما خرج عمر جاؤوها، فقالت: تعلمون انّ عمر قد جاءَنی، و قد حلف باللّه لئن عدتم لیُحرقنّ علیکم البیت، و أیم اللّه لَیمضین لما حلف علیه؛
هنگامی که مردم با
ابی بکر بیعت کردند،
علی و
زبیر ، در خانه
فاطمه به گفتگو و مشاوره میپرداختند و این مطلب به عمر بن خطاب رسید. او به خانه فاطمه آمد و گفت: ای دختر
رسول خدا ، محبوبترین فرد برای ما پدر تو است و بعد از پدر تو، خود تو، ولی سوگند به خدا این
محبت مانع از آن نیست که اگر این افراد در خانه تو جمع شوند من دستور دهم خانه را بر آنها بسوزانند. این جمله را گفت و بیرون رفت، وقتی علی علیهالسلام و زبیر به خانه بازگشتند، دختر گرامی
پیامبر به علی علیهالسلام و زبیر فرمود: عمر نزد من آمد و سوگند یاد کرد که اگر اجتماع شما تکرار شود، خانه را بر شماها بسوزاند، به خدا
سوگند ! آنچه را که
قسم خورده است انجام میدهد!»
احمد بن یحیی جابر بغدادی بلاذری (متوفای ۲۷۰) نویسنده معروف و صاحب تاریخ بزرگ، این رویداد تاریخی را در کتاب «
انساب الاشراف » به نحو یاد شده در زیر نقل میکند:
«انّ أبابکر أرسل إلی علیّ یرید البیعة فلم یبایع، فجاء عمر و معه فتیلة! فتلقته فاطمة علی الباب. فقالت فاطمة:یابن الخطاب، أتراک محرقاً علیّ بابی؟ قال:نعم، و ذلک أقوی فیما جاء به أبوک... ؛
ابوبکر به دنبال علی علیهالسلام فرستاد تا
بیعت کند، ولی علی علیهالسلام از بیعت امتناع ورزید. سپس
عمر همراه با فتیله (آتشزا) حرکت کرد و با
فاطمه در مقابل باب خانه، روبرو شد، فاطمه گفت: ای فرزند خطاب، میبینم در صدد سوزاندن خانه من هستی؟! عمر گفت: بلی، این کار کمک به چیزی است که پدرت برای آن
مبعوث شده است!!»
مورّخ شهیر،
عبداللّه بن مسلم بن قتیبه دینوری (۲۱۲-۲۷۶) از پیشوایان ادب و از نویسندگان پرکار حوزه
تاریخ اسلامی است، مؤلّف کتاب «
تأویل مختلف الحدیث »، و «
ادب الکاتب » و.... وی در کتاب «
الإمامة و السیاسة » چنین مینویسد:
« انّ أبابکر رضی اللّه عنه تفقد قوماً تخلّقوا عن بیعته عند علی کرم اللّه وجهه فبعث إلیهم عمر فجاء فناداهم و هم فی دار علی، فأبوا أن یخرجوا فدعا بالحطب و قال:والّذی نفس عمر بیده لتخرجن أو لاحرقنها علی من فیها، فقیل له:یا أبا حفص انّ فیها فاطمة فقال، و إن!! ؛
ابوبکر از کسانی که از بیعت با او سر برتافتند و در خانه علی گرد آمده بودند، سراغ گرفت و عمر را به دنبال آنان فرستاد، او به در خانه علی علیهالسلام آمد و همگان را صدا زد که بیرون بیایند و آنان از خروج از خانه امتناع ورزیدند. در این موقع عمر هیزم طلبید و گفت: به خدایی که جان عمر در دست اوست بیرون بیایید یا خانه را بر سرتان آتش میزنم. مردی به عمر گفت: ای
اباحفص (کنیه عمر) در این خانه، فاطمه، دختر پیامبر است، گفت: باشد!!»
ابن قتیبه دنباله این داستان را سوزناکتر و دردناکتر نوشته است، او میگوید:
ثمّ قام عمر فمشی معه جماعة حتی أتوا فاطمة فدقّوا الباب فلمّا سمعت أصواتهم نادت بأعلی صوتها یا أبتاه رسول اللّه ماذا لقینا بعدک من ابن الخطاب، و ابن أبی قحافة فلما سمع القوم صوتها و بکائها انصرفوا. و بقی عمر و معه قوم فأخرجوا علیاً فمضوا به إلی أبی بکر فقالوا له بایع، فقال:إن أنا لم أفعل فمه؟ فقالوا:إذاً و اللّه الّذی لا إله إلاّ هو نضرب عنقک...!؛
عمر همراه گروهی به در خانه فاطمه آمدند، در خانه را زدند، هنگامی که فاطمه صدای آنان را شنید، با صدای بلند گفت: ای رسول خدا پس از تو چه مصیبتهایی به ما از فرزند خطاب و ابی قحافه رسید، وقتی مردم که همراه عمر بودند صدای زهرا و گریه او را شنیدند برگشتند، ولی عمر با گروهی باقی ماند و علی را از خانه بیرون آوردند، نزد ابی بکر بردند و به او گفتند، بیعت کن، علی علیهالسلام گفت: اگر بیعت نکنم چه میشود؟ گفتند: به خدایی که جز او خدایی نیست، گردن تو را میزنیم... .»
مسلّماً این بخش از تاریخ برای علاقمندان به
شیخین ، بسیار سنگین و ناگوار میباشد و لذا برخی در صدد آن برآمدند که در نسبت کتاب، به ابن قتیبه
تردید کنند، در حالی که
ابن ابی الحدید ، استاد فن
تاریخ ، این کتاب را از آثار او میداند و پیوسته از آن مطالبی نقل میکند، متأسفانه این کتاب به سرنوشت
تحریف دچار شده و بخشی از مطالب آن به هنگام چاپ از آن حذف شده است در حالی که همان مطالب در شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید آمده است.
«
زرکلی » در اعلام، این کتاب را از آثار ابن قتیبه میداند، سپس میافزاید که: برخی از علما در این نسبت نظری دارند. یعنی شک و تردید را به دیگران نسبت میدهد نه به خویش، همچنان که
الیاس سرکیس این کتاب را از آثار ابن قتیبه میداند.
محمّد بن جریر طبری (متوفای ۳۱۰) در تاریخ خود، رویداد قصد هتک حرمت خانه وحی را چنین بیان میکند:
« أتی عمر بن الخطاب منزل علی و فیه طلحة و الزبیر و رجال من المهاجرین، فقال و اللّه لاحرقن علیکم أو لتخرجنّ إلی البیعة، فخرج علیه الزّبیر مصلتاً بالسیف فعثر فسقط السیف من یده، فوثبوا علیه فأخذوه؛
عمر بن خطاب به خانه علی آمد در حالی که گروهی از
مهاجران در آنجا گرد آمده بودند. وی رو به آنان کرد و گفت: به خدا سوگند خانه را به آتش میکشم مگر اینکه برای بیعت بیرون بیایید. زبیر از خانه بیرون آمد در حالی که شمشیر کشیده بود، ناگهان پای او لغزید و شمشیر از دستش افتاد، در این موقع دیگران بر او هجوم آوردند و شمشیر را از دست او گرفتند.»
این بخش از تاریخ، حاکی از آن است که اخذ بیعت برای
خلیفه ، با تهدید و
ارعاب صورت میپذیرفت. حالا این نوع بیعت چه ارزشی دارد؟ خواننده باید خود داوری نماید.
شهاب الدین احمد معروف به «
ابن عبد ربه اندلسی » مؤلف کتاب «
العقد الفرید » متوفای (۴۶۳ ه ) در کتاب خود، بحثی مشروح درباره تاریخ
سقیفه آورده و تحت عنوان کسانی که از بیعت ابی بکر تخلف جستند چنین مینویسد:
« فأمّا علی و العباس و الزبیر فقعدوا فی بیت فاطمة حتی بعثت إلیهم أبوبکر، عمر بن الخطاب لیُخرجهم من بیت فاطمة و قال له:إن أبوا فقاتِلهم، فاقبل بقبس من نار أن یُضرم علیهم الدار، فلقیته فاطمة فقال:یا ابن الخطاب أجئت لتحرق دارنا؟! قال:نعم، أو تدخلوا فیما دخلت فیه الأُمّة!؛
علی و عباس و زبیر در خانه فاطمه نشسته بودند که ابوبکر،
عمر بن خطاب را فرستاد تا آنان را از خانه فاطمه بیرون کند و به او گفت: اگر بیرون نیامدند، با آنان نبرد کن! و در این موقع عمر بن خطاب با مقداری آتش به سوی خانه فاطمه رهسپار شد تا خانه را بسوزاند، در این موقع با فاطمه روبرو شد. دختر پیامبر گفت: ای فرزند خطاب آمدهای خانه ما را بسوزانی، او در پاسخ گفت: بلی مگر این که در آنچه
امّت وارد شدند، شما نیز وارد شوید!»
تا اینجا بخشی که در آن به تصمیم به هتک حرمت تصریح شده است پایان پذیرفت، اکنون به دنبال بخش دوم که حاکی از جامه عمل پوشاندن این نیّت است، میپردازیم!
در این جا سخنان آن گروه که فقط به
سوء نیت خلیفه و یاران او اشاره کردند به پایان رسید، گروهی که نخواستند و یا نتوانستند دنباله فاجعه را به طور روشن منعکس کنند، در حالی که برخی، به اصل فاجعه یعنی یورش به خانه و... اشاره نموده و تا حدّی نقاب از چهره حقیقت برافکندند، اینک در اینجا به مدارک یورش و هتک حرمت اشاره مینماییم (در این بخش نیز در نقل مصادر، غالباً ترتیب زمانی را در نظر میگیریم):
ابو عبید قاسم بن سلام (متوفای ۲۲۴) در کتاب خود به نام «
الأموال » که مورد
اعتماد فقیهان اسلام است نقل میکند:
عبدالرّحمن بن عوف میگوید:که من در بیماری ابوبکر برای عیادت او وارد خانه او شدم. پس از گفتگوی زیاد به من گفت: آرزو میکنم ای کاش سه چیز را که انجام دادهام، انجام نمیدادم، همچنان که آرزو میکنم ای کاش سه چیز را که انجام ندادهام، انجام میدادم. همچنین آرزو میکنم سه چیز را از پیامبر سؤال میکردم. امّا آن سه چیزی که انجام دادهام و آرزو میکنم که ای کاش انجام نمیدادم عبارتند از:
« وددت انّی لم أکشف بیت فاطمة و ترکته و ان اغلق علی الحرب؛
ای کاش پرده حرمت خانه فاطمه را نمیگشودم و آن را به حال خود وامیگذاشتم هرچند برای جنگ بسته شده بود.»
ابو عبید هنگامی که به اینجا میرسد به جای جمله:«لم أکشف بیت فاطمة و ترکته...» میگوید:کذا و کذا. و اضافه میکند که من مایل به ذکر آن نیستم!.
ولی هرگاه «ابو عبید» روی
تعصّب مذهبی یا علّت دیگر از نقل حقیقت سربرتافته است؛ محقّقان کتاب «الاموال» در پاورقی میگویند: جملههای حذف شده در کتاب «
میزان الاعتدال » (به نحوی که بیان گردید) وارد شده است، افزون بر آن، «
طبرانی » در «
معجم » خود و «ابن عبدربه» در «عقد الفرید» و افراد دیگر جملههای حذف شده را آوردهاند.(دقت کنید!)
ابوالقاسم سلیمان بن احمد طبرانی (۲۶۰-۳۶۰) که
ذهبی در «میزان الاعتدال» در حقّ او میگوید: فرد معتبری است.
در کتاب «
المعجم الکبیر » که کراراً چاپ شده است، آنجا که درباره ابوبکر و
خطبهها و وفات او سخن میگوید، یادآور میشود: ابوبکر به هنگام
مرگ ، اموری را تمنا کرد. ای کاش سه چیز را انجام نمیدادم. ای کاش سه چیز را انجام میدادم. ای کاش سه چیز را از رسول خدا سؤال میکردم. درباره آن سه چیزی که انجام داده و آروز کرد که ای کاش انجام نمیداد، چنین میگوید: « أمّا الثلاث اللائی وددت أنی لم أفعلهنّ، فوددت انّی لم أکن أکشف بیت فاطمة و ترکته؛
آن سه چیزی که آرزو میکنم که ای کاش انجام نمیدادم، آرزو میکنم که هتک حرمت خانه فاطمه نمیکردم و آن را به حال خود واگذار میکردم!»، این تعبیرات به خوبی نشان میدهد که تهدیدهای عمر تحقّق یافت.
ابن عبد ربه اندلسی، مؤلّف کتاب «العقد الفرید» (متوفای ۴۶۳ ه ) در کتاب خود از
عبدالرحمن بن عوف نقل میکند:
من در بیماری ابی بکر بر او وارد شدم تا از او
عیادت کنم، او گفت: « وودت انّی لم أکشف بیت فاطمة عن شی و إن کانوا اغلقوه علی الحرب؛
آرزو میکنم که ای کاش سه چیز را انجام نمیدادم و یکی از آن سه چیز این است:ای کاش خانه فاطمه را نمیگشودم هرچند آنان برای نبرد درِ خانه را بسته بودند.»
و نیز اسامی و عبارات و شخصیتهایی که این بخش از گفتار خلیفه را نقل کردهاند خواهد آمد.
ابراهیم بن سیار نظام معتزلی (۱۶۰-۲۳۱) که به خاطر زیبایی کلامش در نظم و نثر، به نظّام معروف شده است در کتابهای متعددی، واقعه بعد از حضور در خانه فاطمه سلاماللهعلیها را نقل میکند. او میگوید: « انّ عمر ضرب بطن فاطمة یوم البیعة حتی ألقت المحسن من بطنها؛
عمر در روز اخذ بیعت برای ابی بکر، بر شکم فاطمه زد، او فرزندی که در
رحم داشت و نام او را محسن نهاده بودند،
سقط کرد!!» در ترجمه نظام به کتاب «بحوث فی الملل و النحل، مراجعه شود.
[[محمد بن یزید بن عبدالأکبر بغدادی]|محمّد بن یزید بن عبدالأکبر بغدادی]] (۲۱۰-۲۸۵) ادیب، و نویسنده معروف و صاحب آثار گران سنگ، در کتاب «
الکامل » خود، از عبدالرّحمن بن عوف داستان آرزوهای خلیفه را مینویسد، و چنین یادآور میشود: « وددت انّی لم أکن کشفت عن بیت فاطمة و ترکته ولو أغلق علی الحرب؛
آرزو میکردم ای کاش بیت فاطمه را نمیگشودم و آن را رها مینمودم هرچند برای جنگ بسته باشد.»
مسعودی(متوفای ۳۲۵) در
مروج الذهب مینویسد:
آنگاه که ابوبکر درحال
احتضار بود چنین گفت:« فوددت انّی لم أکن فتشت بیت فاطمة و ذکر فی ذلک کلاماً کثیراً! ؛
سه چیز انجام دادم و تمنا میکردم که ای کاش انجام نمیدادم یکی از آن سه چیز: آرزو میکردم که ای کاش هتک حرمت خانه زهرا را نمیکردم و در این مورد سخن زیادی گفت!»
مسعودی با اینکه نسبت به
اهل بیت گرایشهای نسبتاً خوبی دارد، ولی باز اینجا از بازگویی سخن خلیفه خودداری کرده و با
کنایه رد شده است، البتّه خدا میداند و بندگان خدا هم اجمالاً میدانند!
«احمد بن محمّد» معروف به «
ابن ابی دارم »،
محدث کوفی (متوفای سال ۳۵۷)، کسی که
محمّد بن أحمد بن حماد کوفی درباره او میگوید: «کان مستقیم الأمر، عامة دهره»: او در سراسر عمر خود پوینده راه راست بود.
با توجه به این موقعیت، نقل میکند که در محضر او، این خبر خوانده شد: « انّ عمر رفس فاطمة حتی أسقطت بمحسن؛
عمر لگدی بر فاطمه زد و او فرزندی که در رحم به نام محسن داشت سقط کرد!»(دقت کنید)
وی هجوم به خانه
وحی را در دو مورد از کتاب خود آورده است و ما به نقل یکی بسنده میکنیم:
«و الّذی نفس عمر بیده، لیَخرجنَّ أو لأحرقنّها علی من فیها...! قالت له طائفة خافت اللّه، و رعت الرسول فی عقبه:یا أبا حفص، إنّ فیها فاطمة...! فصاح لایبالی:و إن..! و اقترب و قرع الباب، ثمّ ضربه و اقتحمه... و بداله علیّ... و رنّ حینذاک صوت الزهراء عند مدخل الدار... فان هی الا طنین استغاثة...؛
قسم به کسی که جان عمر در دست اوست یا باید بیرون بیایید یا خانه را بر ساکنانش آتش میزنم. عدهای که از خدا میترسیدند و رعایت منزلت پیامبر صلواتاللهعلیه را پس از او میکردند، گفتند:"اباحفص، فاطمه در این خانه است". بی پروا فریاد زد: "باشد!! ". نزدیک شد، در زد، سپس با مشت و لگد به در کوبید تا به زور وارد شود. علی علیهالسلام پیدا شد... طنین صدای زهرا در نزدیکی مدخل خانه بلند شد... این ناله
استغاثه او بود...!»
این بحث را با حدیث دیگری از «
مقاتل ابن عطیّة » در کتاب الامامة و السیاسة پایان میدهیم (هرچند هنوز ناگفتهها بسیار است!)
او در این کتاب چنین مینویسد:
« ان ابابکر بعد ما اخذ البیعة لنفسه من الناس بالارهاب و السیف و القوّة ارسل عمر، و قنفذاً و جماعة الی دار علیّ و فاطمه(علیه السلام) و جمع عمر الحطب علی دار فاطمه و احرق باب الدار!..؛
هنگامی که ابوبکر از مردم با تهدید و شمشیر و زور بیعت گرفت، عمر، قنفذ و جماعتی را به سوی خانه علی و فاطمه سلاماللهعلیها فرستاد و عمر هیزم جمع کرد و درِ خانه را آتش زد...»
و در ذیل این
روایت ، تعبیرات دیگری است که قلم از بیان آن عاجز است.
آیا با این همه مدارک روشن که عموماً از منابع اهل سنت نقل شده است باز هم میگویند «افسانه شهادت...!» انصاف کجاست؟! به
یقین هر کس این بحث کوتاه و مستند به مدارک روشن را بخواند میفهمد بعد از رحلت رسول خدا(صلی الله علیه وآله) چه غوغائی برپا شد و برای نیل به
حکومت و
خلافت چهها کردند و این اتمام
حجّت الهیّه برای همه آزاداندیشان دور از تعصّب است، چرا که ما از خودمان چیزی ننوشتیم، هرچه نوشتیم از منابع مورد قبول خود آنها است.
پایگاه اسلام کوئست