درد دل امام علی با چاه
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه: امام علی، دردل با
چاه.
پرسش: چرا حضرت علی (علیهالسلام) با
چاه درددل میکردند و این عمل را در چه زمانی انجام میدادند؟
پاسخ: ازاينرو حضرت با سينهای پر از درد و رنج و اندوه فراوان كسی را نداشتند كه با او درد دل كنند، ناگزير بايد با چاه دردِدل میكردند؛ لذا امام از اين تنهايی و بیوفایی و دردمندی به ستوه كه میآمدند، آرزوی
وصال محبوب را در دل میپروراندند و ملتمسانه درخواست میكنند كه خدايا
شقاوت مرادی را زودتر برسان، و در وقت
شهادت ندا میدهد «فزتُ و رب الكعبه»
من با حضرت علی (علیهالسلام) به
مسجد کوفه رفتم و امام
نماز خواندند؛ من پشت سر حضرت راه افتادم؛ دیدم حضرت به طرف نخلستانهای
کوفه رفتند؛ من هم در تاریکی شب پشت سر ایشان میرفتم و دیدم که امام سر در چاهی کردند و با
چاه دردِدل میکنند و این کار را امام مکرراً انجام میدادهاند.
ازاینرو آن حضرت احساس تنهایی عجیبی میکند و در مورد یارانش میگوید: «نفرین بر شما! از بس شما را سرزنش کردم، خسته شدم! آیا به جای زندگی آخرت به زندگی موقت
دنیا راضی گشتهاید؟... من هرگز به شما
اعتماد ندارم...»
و در خطبهای دیگر میگوید: «من
اصحاب محمد (صلیاللهعلیهوآله) را دیدهام؛ اما هیچکدام از شما را مانند آنان نمیبینم...». خداوندا! به جای اینان، مرا یارانی بهتر ارزانی دار.
شما در راه حق خود از رهبرتان
اطاعت نمیکنید.
ای مردنمایان نامرد که در خامرأیی همانند کودکانید؛ ای کاش نه شما را دیده بودم و نه میشناختمان...
خدا شما را بکشد که قلبم را پر
خون کردید و سینهام را به
خشم و کین پرکردید و همراه هر نفسی پیمانهای از رنج به کامم ریختید.
یاران حضرت افرادی بودند که علی (علیهالسلام) راضی بود ده نفر آنها را با یک نفر از یاران
معاویه معاوضه بکند و در اینباره میگوید: «به خدا سوگند! دوست دارم معاویه شما را با نفرات خود مبادله کند؛ همچون مبادله نمودن
دینار به
درهم، ده نفر از شما را بگیرد و یک نفر را به من بدهد».
ازاينرو حضرت با سينهای پر از درد و رنج و اندوه فراوان كسی را نداشتند كه با او درد دل كنند، ناگزير بايد با چاه دردِدل میكردند؛ لذا امام از اين تنهايی و بیوفایی و دردمندی به ستوه كه میآمدند، آرزوی
وصال محبوب را در دل میپروراندند و ملتمسانه درخواست میكنند كه خدايا
شقاوت مرادی را زودتر برسان، و در وقت
شهادت ندا میدهد «فزتُ و رب الكعبه»؛ يعنی به خدای كعبه از دست اين ياران بیوفا و سستايمان راحت شدم و خود اين كلمه نهايت تنهايی و مظلوميت آن حضرت را میرساند.
بیشترین
رنج و
مصیبت حضرت این بود که برابرشان انسانهایی کوتهبین و نافرمان قرار داشتند. گلایه حضرت بهخاطر این بود که در میان جمعی قرار گرفته بود که تا دیروز در راه
عقیده با
پیامبر صادقانه شمشیر میزدند؛ اما امروز آن
اعتقاد و
ایمان و اخلاصشان را فدای
قبیله کرده و همهچیز را فراموش نموده و بهدنبال
مادیات و مقام روانهاند.
با نگاهی کوتاه در خطبههای آن حضرت در مورد یارانشان این مطلب بهخوبی روشن میشود که حضرت از دست یاران کوتاهبین و سستایمان خود به تنگ آمده بود و کسی نبود که حرفهای وحیمانند او را گوش بدهد و اوامر او را اجرا نماید.
میثم تمار از یاران نزدیک
امام علی (علیهالسّلام) بود. میثم گاهی مناجاتهای آن حضرت را در نخلستانهای کوفه از نزدیک مشاهده کرده است. میثم در این باره میگوید: «شبی از شبها مولای من امیرالمؤمنین علی (علیهالسّلام) با من به بیرون از کوفه آمد و در مسجدی که آن جا بود چهار رکعت
نماز گزارد، بعد از
سلام نماز و گفتن
تسبیح عرضه داشت:
خدایا! چگونه تو را بخوانم با آن که نافرمانی تو را کردهام، و چگونه تو را نخوانم بعد از آن که تو را شناخته و
محبت تو در دلم جای گرفته است. دستی را به طرف تو دراز کردم که از
گناه پر است و چشمی که امیدوار (به بخشش و کرم) تو است... (دعایی طولانی کرد) سپس صدا را آهسته نمود و سر بر خاک نهاده
سجده کرد و یک صد مرتبه گفت: العفو، العفو، آن گاه برخاست و بیرون رفت، من به دنبال حضرت به صحرا رفتم، حضرت خطی برایم کشید و فرمود: مبادا از این خط بگذری! آن گاه خودش تنها رفت، شب تاریکی بود با خودم گفتم: تو مولای خود را رها کردی با آن که او دشمنان بسیار دارد، در پیشگاه الهی و نزد
پیامبر او چه عذری خواهی داشت، به خدا که دنبالش خواهم رفت و مراقب او خواهم بود، گرچه از فرمان او سرپیچی کنم. به همین جهت، دنبال حضرت حرکت کردم، مقداری که آمدم دیدم حضرت سر را تا نصف بدن درون چاهی فرو برده و با چاه سخن میگوید و چاه نیز با حضرت سخن میگوید، که ناگاه حضرت متوجه من شده فرمود: کیستی؟ گفتم: میثم. فرمود: آیا نگفتم از آن خط عبور نکنی؟ عرض کردم: ای مولای من! از دشمنان بر شما ترسیدم دلم آرام نگرفت فرمود: آیا از حرفهای من چیزی شنیدی؟ عرض کردم: نه، فرمود: ای میثم! در سینه عقدههایی است که وقتی سینهام از آن تنگ میشود با دست زمین را گود میکنم و اسرار خود را برای آن بازگو میکنم...».
اگر بپذیریم که حضرت امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) سر در چاه فرو میبردند و درد دلهای خود را بیان میفرمودند درست باشد، باید به چند نکته توجه داشت:
همان طور که در این روایت آمده، امام علی (علیهالسّلام) پیش از سخن گفتن و درد دل با چاه، مناجات و درد دلی را با خدای متعال داشته است. و این چنین نبوده است که با درد دل کردن در چاه از خداوند
غفلت نماید.
حرف زدن امام (علیهالسّلام) و درد دل کردن با چاه منافات با مخاطب قرار دادن خداوند متعال ندارد. ممکن است در عین درد دل گفتن و راز و نیاز با خداوند متعال، سر در چاه فرو میبرده است؛ چرا که مکان و زمان راز و نیاز، به خصوص هنگام مصائب بزرگ و جانکاه، در آرامش بخشیدن به انسان تاثیر دارد. و ممکن است این عمل امام موجب آرامش بیشتر او میشده و این خود نیز در مسیر خداوندی است. در روایتی از
امام باقر (علیهالسّلام) خطاب به یکی از پیروانشان نیز توصیه شده که هرگاه دلت به تنگ آمد، چالهای کنده و راز خود را درون آن بازگو کن.
چنانچه در روایت آمده؛ خود
میثم تمار از این راز علی (علیهالسّلام) سر در نیاورد و امام علی (علیهالسّلام) هم برای میثم آشکار نکرد؛ آن حضرت در دل شب تاریک و به دور از میثم با
عالم ملکوت ارتباط داشت و این ارتباط خاص آن حضرت است. بر این اساس نمیتوان گفت حضرت علی (علیهالسّلام) از دست غم و اندوه و مصیبتهایی که به او رسیده بود، به چاه پناه آورده و درد دل با چاه میکرد. این یک سری بود که حضرت علی (علیهالسّلام) نخواست برای کسی آشکار شود.
از سیره عملی و مناجات امام علی (علیهالسّلام) میتوانیم درسهایی مانند مناجات با خداوند در خلوت و تنهایی، سخن گفتن در خلوت با موجودات در جهت و مسیر الهی و... آموخت؛ با این حال، نباید از این حقیقت غافل شد که در قلب امامان (علیهالسّلام) اسرار و معارفی بوده که نمیتوانستند به هرکس آنها را بگویند. آن بزرگواران اگر قلبهای مستعدی پیدا میکردند تا حدی اسرار الهی را به آنها میآموختند و اگر کسی را نمییافتند، مامور به بیان آن نبودند.
سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «درد دل امام علی با چاه». پایگاه اسلام کوئست، برگرفته از مقاله «درد دل امام علی با چاه»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۱/۲۹.