• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

جنگ امام علی و صلح امام حسن

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



کلیدواژه: جنگ امام علی علیه‌السلام، صلح امام حسن علیه‌السلام، معاویه.
پرسش: چرا امام علی ـ علیه‌السلام ـ با اینکه می‌دانست در جنگ با معاویه شکست می‌خورد با او جنگ کرد؛ در‌حالی‌که امام حسن ـ علیه‌السلام ـ با او صلح کرد؟
پاسخ: جنگ صفین در اول ماه صفر در حالی آغاز شد که برتری سپاه امام ـ علیه‌السلام ـ به‌طور کامل آشکار بود.



معاویه جز جنگ، از راه‌های دیگر می‌کوشید تا سپاه عراق را بشکند، ازاین‌رو نامه‌های مختلفی به ابوایوب انصاری و عبدالله بن عباس و دیگر افراد سپاه امام علی ـ علیه‌السلام ـ نوشت و با وعده‌هایی از آنان خواست که با امام مخالفت کنند.
[۱] بلاذری، انساب الاشراف، مصر، انتشارات دارالمعارف، ج ۲، ص ۳۰۷.
به‌علاوه بخشش‌های مالی زیادی به برخی از سپاهیان امام ـ علیه‌السلام ـ کرد که این وضعیت تا اندازه‌ای امام را آزرد.سپس در نامه‌ای از امام خواست تا شام را در اختیار وی گذارد، بدون آنکه اطاعتی از وی بخواهد که امام این درخواست را رد کرد.
[۳] یعقوبی، ابن واضح، تاریخ یعقوبی، به اهتمام هوشمال لیدل، ۱۸۸۳، ج ۲، ص ۱۷۲.



آخرین روزهای جنگ با پیروزی‌های سپاه حضرت علی ـ علیه‌السلام ـ همراه بود و امام ضمن خطبه‌ای فرمودند: جز یک نفس از دشمن باقی نمانده است. معاویه و عمروعاص که کار را تمام شده می‌دیدند و احساس کردند که نمی‌توانند به سپاه شام امید چندانی داشته باشند، دست به حیله زده و قرآن‌ها را بر سر نیزه کردند و خواستار حکمیت شدند. این اقدام سبب شد تا سپاه عراق متزلزل شود؛ گرچه امام ـ علیه‌السلام ـ در برابر حیله معاویه فرمودند: این کار جز فریب چیزی نیست، من سزاوارترین افراد برای پذیرفتن حکمیت خدا هستم؛ اما سپاه که به‌شدت تحت تأثیر نیرنگ حکمیت قرار گرفته بود، از امام خواستند که هرچه زودتر جنگ تمام شود و مالک‌اشتر به عقب بازگردد و تهدید کردند اگر او برنگردد، تو را خواهیم کشت. مالک‌اشتر که تا سراپرده معاویه پیش رفته بود، پیغام داد که اکنون وقت بازگشت نیست؛ اما سرانجام جنگ را پایان داد.


با توجه به توضیحات پیش‌گفته معلوم می‌شود که امام تا پیروزی فاصله‌ای نداشتند و اگر حیله معاویه و خام شدن عراقیان در کار نبود، به‌طور قطع امام پیروز می‌شد. از طرف دیگر، مورخان شمار کشته شدگان سپاه شام را بیشتر از سپاه عراق نقل کرده‌اند که این خود حاکی از برتری سپاه عراق می‌باشد؛ از‌این‌رو باید گفت: امام از لشکر معاویه شکست نخورد و اگر شکستی هم باشد، شکست در ناحیه خود سپاه بوده.


چنانچه امام ـ علیه‌السلام ـ حکمیت را نمی‌پذیرفت، شاید رشته حیات وی قطع و مسلمانان با بحران شدیدی روبه‌رو می‌شدند؛ پس پذیرفتن حکمیت و پایان جنگ را نمی‌توان شکست نظامی امام ـ علیه‌السلام ـ دانست؛ بلکه آن حضرت شرایط و اوضاع را موافق با ادامه جنگ ندیدند؛ درحالی‌که با پیروزی فاصله‌ای نداشت.


لذا موقعیت حضرت را نمی‌توان با موقعیتی که امام حسن ـ علیه‌السلام ـ در آن قرار داشتند، مقایسه نمود؛ چراکه عوامل خاصی باعث شد تا امام حسن ـ علیه‌السلام ـ با معاویه صلح کند که به‌طور خلاصه به آنها پرداخته می‌شود.

۵.۱ - خستگی سپاه

جنگ جمل و صفین و نهروان که به فاصله کمی برگزار شد و همچنین درگیری‌هایی که بعد از جریان حکمیت میان نیروهای معاویه و امام علی ـ علیه‌السلام ـ صورت گرفت، باعث خستگی از جنگ و علاقه به صلح و متارکه جنگ شده بود. امام حسن ـ علیه‌السلام ـ پس از فعالیت‌ها و سخنرانی‌های زیادی موفق شد با افراد کمی خود را برای جنگ با معاویه آماده کند.

۵.۲ - عدم انسجام سپاه امام

از طرف دیگر سپاهی که امام آن را گرد آورده بود، یک سپاه هماهنگ نبود؛ بلکه سپاهی بود که از گروه‌های مختلفی چون شیعیان، خوارج، افراد سودجو و دنیاپرست، افراد دودل و مشکوک و افرادی که فقط به‌خاطر پیروی از رئیس قبیله خود در جنگ شرکت کرده بودند. بدین ترتیب حضرت فاقد یک سپاه یکپارچه و منسجم بود.

۵.۳ - وجود توطئه‌های معاویه

از سوی دیگر امام با توطئه‌های زیرکانه معاویه روبه‌رو بود که سعی می‌کرد با ایجاد شکاف و اختلاف و شایعه‌سازی در میان ارتش امام به‌وسیله جاسوسان خود، سپاه را متفرق کند؛ این توطئه‌ها چنان کارساز شد که مردم بر امام ـ علیه‌السلام ـ شوریدند و حتی خیمه امام ـ علیه‌السلام ـ را غارت کردند و درصدد قتل امام برآمدند.


حضرت خود در مورد انگیزه‌های صلح می‌فرمایند: اگر یارانی داشتم که در جنگ با دشمنان خدا با من همکاری می‌کردند، هرگز خلافت را به معاویه واگذار نمی‌کردم؛ زیرا خلافت بر بنی‌امیه حرام است.
[۵] شُبرَّ، سیدعبدالله، جلاء العیون، قم مکتبه بصیرتی، ج ۱، ص ۳۴۶.



پس در واقع امام حسن ـ علیه‌السلام ـ با معاويه صلح نكرد، بلكه صلح بر او تحمیل شد؛ يعنی اوضاع و شرايط نامساعد و عوامل مختلف دست به دست هم داد و وضعی را به وجود آورد كه صلح به‌عنوان يك مسئله ضروری بر امام تحميل گرديد و حضرت جز پذيرش صلح، چاره‌ای نداشت؛ به‌گونه‌ای كه هركس ديگر جای امام بود و در شرايط او قرار داشت، چاره‌ای جز قبول صلح نمی‌داشت؛ زيرا اوضاع داخلی و خارجی جامعه اسلامی هيچ‌كدام مقتضی ادامه جنگ نبود. درنهايت بايد گفت هر دو امام بزرگوار چون جنگ را تکلیف الهی می‌دانستند، به جنگ با معاويه پرداختند؛ ولی آنگاه كه ادامه جنگ به‌خاطر شرايط به وجود آمده ميسر نبود، تن به حكميت و صلح دادند.


۱. بلاذری، انساب الاشراف، مصر، انتشارات دارالمعارف، ج ۲، ص ۳۰۷.
۲. منقری، نصر بن مزاحم، وقفة صفین، قم، منشورات مکتبه بصیرتی، چاپ دوم، ۱۳۸۲، ص ۴۳۵.    
۳. یعقوبی، ابن واضح، تاریخ یعقوبی، به اهتمام هوشمال لیدل، ۱۸۸۳، ج ۲، ص ۱۷۲.
۴. شیخ مفید، الارشاد، قم، منشورات مکتبه بصیرتی، ص ۱۸۹.    
۵. شُبرَّ، سیدعبدالله، جلاء العیون، قم مکتبه بصیرتی، ج ۱، ص ۳۴۶.



سایت اندیشه قم    







جعبه ابزار