جلوه های عرفان در قیام عاشورا
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلید واژه: عرفان، عارف، قیام عاشورا، امام حسین، کربلا
پرسش: جلوه های عرفان در قیام عاشورا چیست؟
پاسخ:
بوعلى سینا(ره) در تعریف
عرفان گفته است:
«توجه مستمر درونى و انصراف فکرى به طرف قدس جبروت به منظور تابش نور حق، عرفاناست.»
رسیدن به چنین حالتى، آرزوى همه سالکان راه حق است. همت عالى آنان این است که همه حجابهاى ظلمانى و نورانى عالم ملک و ملکوت را پشت سر نهند و با چشم دل، بدون واسطه، رخ زیباى یار را ببینند و خود را فداى او کنند.
این جان عاریت که به حافظ سپرده دوست روزى رُخَش ببینم و تسلیم وى کنم
در مناجات شعبانیه، که زمزمه همه امامان بوده است، آمده است:
«اِلهى وَ اَلْحِقْنى بِنُورِ عِزِّکَ الْاَبْهَجِ فَاَکُونَ لَکَ عارِفاً وَ عَنْ سِواکَ مُنْحَرِفاً وَ مِنْکَ خائِفاً مُراقِباً یا ذَااْلجَلالِ وَ الْاِکْرامِ؛
معبودا، مرا به نور گرانقدر خویش رسان تا نسبت به تو
عارف گردم و از جز تو رخ برتابم و از تو ترسم و فرمانت برم، اى دارنده جلالت و کرامت.»
این حالت عالى روحى در اثر تقواى الهى، پرهیز از گناهان ، انجام وظایف و پیشرفت درسیر و
سلوک اخلاقى پدید مىآید . سالار
شهیدان در دعاى
عرفه از خدا مىخواهد:
«اَللَّهُمَّ اجْعَلْنى اَخْشاکَ کَاَنّى اَراکَ؛
خدایا مرا در مرتبهاى از خوف از خودت قرار ده که گویا تو را مىبینم.»
آن
امام همام و یاران او خود را به خدا نزدیک مىدیدند تا جایی که از همه هستى خویش گذشتند و هر سختى و تلخى را به جان خریدند. هر چه در راه جانبازى و
جهاد جلوتر مىرفتند، آثار شیرین این حالت عرفانى برایشان بیشتر جلوه گر مىشد. در شب
عاشورا پس از سخنان امام و اعلام وفادارى
اصحاب ، امام آنان را دعا کرد، سپس پرده از چشمانشان برداشت و آنان نعمتهاى بهشتى را که خدا عطایشان کرده بود دیدند و جایگاه خویش را شناختند.»
همچنین پس از
نماز ظهر عاشورا به آنان فرمود:
«یا کِرامُ هذِهِ الْجَنَّةُ فُتِحَتْ اَبْوابُها وَ اتَّصَلَتْ اَنْهارُها وَاینََعَتْ ثِمارُها وَ هَذا رَسُولُ اللَّهِ وَ الشُّهَداءُ الَّذینَ قُتِلوُا فى سَبیلِ اللَّهِ یَتَوَقَّعُونَ قُدُومَکُمْ وَ یَتَباشَروُنَ بِکُمْ فَحاموُا عَنْ دینِ اللَّهِ وَ دینِ نَبیّهِ وَ ذُبُّوا عَنْ حَرَمِ الرَّسُولِ؛ اى بزرگواران! این بهشت است که دروازههایش به رویتان گشوده شده و رودهایش به هم پیوسته و میوههایش شیرین گشته است. رسول خدا(ص) و شهدایى که در راه خدا کشته شدهاند ، منتظر ورود شما هستند تا خوشآمد گویند، بنابراین از دین خدا و پیامبرش دفاع کنید و از ناموس پیامبر پاسدارى نمایید.»
حماسه سازان
عارف کربلا آنچه را که دیگران در آینه نمى دیدند، در خشت خام مى دیدند و
بصیرت و عرفانشان پرده هاى زمین و زمان را درنوردیده بود و بر بام دنیا گام نهاده ،چنین مقام ارجمندى را در پرتو همراهى با
حضرت اباعبداللَّه(ع) به دست آورده بودند:
زهیر بن قین آنگاه که
آهنگ میدان کرد، دست بر دوش امام نهاد و گفت؛
«اینک راه خویش را به نیکى یافتهام و عارفانه قدم به میدان مىنهم و یقین دارم که به ملاقات نیاکان بى نظیر تو یعنى
پیامبر و
علی و
حسن و
جعفر طیار و
حمزه علیهمالسلام مىشتابم.»
حضرت علی اکبر(ع) نیز یک بار از میدان برگشت و در ظاهر از امام طلب آب نمود ولى در واقع آب حیات مى طلبید، امام به او فرمود:
«پسرم، به میدان باز گرد که پس از اندکى جنگیدن، جدت
محمد(ص) را ملاقات خواهى کرد و او چنان تو را سیراب خواهد کرد که پس از آن، هرگز تشنه نخواهى شد!»
پس از سخنان
امام(ع) آن مجاهد عارف به صف دشمن زد و
حماسه آفرید. در آن میان منقذ بن مره، او را هدف قرار داد و بر زمین افکند، على اکبر در میان خاک و خون، فریادبرآورد:
«پدر عزیزم، درود بر تو، این، جدم پیامبر است که بر تو سلام مى فرستد و پیام مى دهد که هر چه زودتر به سوى ما بشتاب!»
راستى در عرفانگاه
کربلا چه رخ داده است که پدر از پسر، پسر از پدر، برادر از برادر و خواهر از برادر ،دل مىکند و خود را تسلیم امواج بلا مىنماید؟ جز اینکه جملگى تصمیم گرفتهاند از آوردگاه نینوا به بارگاه «دَنى فَتَدلَّى» پر بکشند و با زبان حال و قال بگویند:
تَرَکْتُ الْخَلقَ طُرّاً فى رِضاکا وَ اَیْتَمْتُ الْعَیالَ لِکَنى اَراکا فَلَوْ قَطَّعْتَنى اِرْباً فَاِربا لَما حَنَّ الْفُؤادُ اِلى سِواکا!
تمامی مردمان را در راه رضایت تو ترک گفتم و عیالم یتیم گشت تا تو را ببینم اگر مرا قطعه قطعه کنی، دلم غیر ار تو را نمیخواهد.
همه عاشوراییان، مست جمال حسینى شدند و زیباترین سرود
عاشقانه را پیام آور کربلا،
حضرت زینب(س)، در کوفه ابراز داشت. وقتى
اهل بیت(ع) به عنوان اسراى جنگى وارد مجلس
عبیداللَّه شدند، او با نخوت و غرور از
حضرت زینب(ع) پرسید: خدا با خاندان تو چه کرد؟ دختر پیامبر با اطمینان و صلابت پاسخ داد:
«ما رَأَیْتُ إلاَّ جَمیلاً، هؤُلاءِ قَوْمٌ کَتَبَ اللَّهُ عَلَیْهِمُ الْقَتْلَ فَبَرزوُا اِلى مَضاجِعِهِمْ ...؛
جز زیبایى ندیدم! این خیل (
شهدا ) کسانى هستند که خدا
شهادت را برایشان مقرر کرده بود و آنان به
مشهد خویش شتافتند.»
دعا و
عبادت ، زیباترین حالتى است که انسان پیدا مىکند و در خلوت انس خداى خویش مىنشیند. از نظر قرآن مجید، هدف نهایى
آفرینش محسوب مىشود؛«وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْاِنْسَ اِلاَّ لِیَعْبُدوُنِ؛
جن و انسان را نیافریدم جز آنکه مرا بپرستند.»
نیایش و پرستش خالصانه از ویژگىهاى دایمى
امام حسین (ع) و یاران فداکار او بود.
امام سجاد(ع) فرمود:«پدرم در شبانه روز هزار رکعت نمازمىخواند.»
حضرت، در طول سفر، حتى در صبح و ظهر روز
عاشورا نمازهاى واجب را همراه اصحابش به جماعت برگزار کرد. عصر
تاسوعا وقتى جنب و جوش دشمن را ملاحظه کرد،
حضرت عباس(ع) را فرستاد تا از آنان خبر بیاورد، به او گفتند، قصد حمله دارند، امام برادر را به سوى عمر سعد فرستاد تا از او مهلت بگیرد جنگ را به فردا موکول کند تا یک شب دیگر به درگاه خدا
عبادت کنند، آنگاه فرمود:
«خدا مىداند که نماز، قرائت
قرآن و دعا و استغفار را دوست دارم.»
شب عاشورا تا صبح، مشغول نماز و دعا و
استغفار و مناجات و تلاوت قرآن بودند.
حضرت مسلم(ع) هنگام عزیمت به سوى کوفه، براى وداع به
مسجد النبی رفت و دورکعت نماز به جاى آورد.
در باره یکى دیگر از شهدا به نام «
سوید بن عمر » نوشته اند:«انسانى شریف و پرنماز بود.»
حبیب بن مظاهر عصر تاسوعا خطاب به نیروهاى یزید گفت: «چه بد گروهى هستید؛ فرداى
رستاخیز در حالى به پیشگاه خدا حضور مىیابید که نسل و عترت پیامبرش را کشتهاید؛ کسانى که
عابدان این دیار و نمازشبخوان و ذاکر خدا بودند.»
به شهادت تاریخ و
احادیث ،
امام حسین(ع) بیشترین محبت و شیفتگى را نسبت به خداوند داشت. وجودش سرشار از
محبت خدا بود. از میان آن همه حالات، داستان ها و روایات و اخبار، یک جمله براى ما کافى است، که از مهم ترین قسمت هاى
مناجات او در عصر
عرفه در صحراى
عرفات با خداى خویش است:
«متى غبتَ حتى تحتاج الى دلیل یدلُّ علیک و متى بعدتَ حتى تکون الاثار هى التى توصل الیک، عمیت عینٌ لا تراک علیها رقیباً و خسرت صفقة عبد لم تجعل لَهُ من حبک نصیبا؛ تو کی از نظر پنهانی تا به دلیل و برهان محتاج باشی و کی از ما دور شدی تا آثار و مخلوقات، ما را به تو نزدیک سازد؟! کور باد چشمی که تو را نمیبیند، با آن که همیشه تو مراقب و همنشین او هستی. در زیان باد بندهای که نصیبی از عشق و محبت نیافت.
کى رفتهاى ز دل که تمنا کنم تورا کى رفتهاى ز دیده که پیدا کنم تو را
امام حسین(ع) همچون دیگر
پیشوایان اسلام، با آنهمه عشق و محبت به ذات اقدس ربوبى، بیشترین احساس ابهت و جلال و جمال و عظمت نسبت به پروردگار متعال را در وجود خود داشت که در موارد گونهگون تجلى و بروز مىکرد. امام تالحظه شهادت، ارتباط ناگسستنى و
عشق سوزان به محبوب واقعى خود را به همراه داشت.
در روز شهادت هر چه به زوال ظهر نزدیک مىگردید و ساعات بحرانى جبهه کربلا نزدیکتر مىشد، آن عاشق دلباخته با سپرى شدن ساعات فراق و نزدیک شدن وعده وصل، قیافهاش مصممتر، رنگ او برافروختهتر، سیمایش گلگونتر و چهرهاش شکفتهتر مىگردید و شور مخصوصى در امام دیده مىشد.
امام حسین در لحظه شهادت تبسم بر لبان خود داشت و خندان و شاداب بود. او آرام و شاد و بشاش و متبسم و خندان بود. شمر سراو را مىبرید اما وى چون گل شکفته بود
چرا که وظیفه خود را به انجام رسانیده و اینک در آستانه وصال با معبود و معشوق ومحبوب خویش است. آرى این است نتیجه عشق و معرفت به پروردگار، و این است نتیجه ادای تکلیف و انجام مسؤولیت و وظیفه. آرامش خاطر و سکون و طمأنینه، حاصل ارزشمند انجام تکلیف است، و چه موهبتى از این ارزشمندتر.
پیامبر اسلام(ص) درباره
اصحاب امام حسین(ع) ، آن عاشقان کوى دوست و شیفتگان وصال یار فرموده بود:« لا یجدون الم مس الحدید؛
آنان درد و رنج اصابت اسلحه آهن را نمىیابند». چگونه مىشود نیزه و خنجر به بدنى فرو رود و بیرون کشیده شود و خون جارى گردد اما احساس سوزش و درد در میان نباشد؟ پاسخ این است که اینان چنان شیفته و دلباخته کوى دوست و راهى به سوى آن دیار بودند که سر از پا نمىشناخته ، برخورد با سلاحهاى گوناگون را به چیزى نمىگرفتند و کوچکترین اعتنائىبه آن نداشتند . چنان در راه اداى تکلیف و انجام وظیفه اسلامى و انسانى خود سرمست موفقیت و کامیابى بودند که به هیچ چیز دیگر نمىاندیشیدند. وقتی یاران و
اصحاب امام(ع) چنین بودند ، خود آن وجود سرشار و آن مصداق بارز «والذین آمنوا اشد حبا للّه»
چگونه بود؟
در
مقامات و مراحل عرفانی و سلوک، رسیدن به مقام «
رضا » دشوار و ارجمند است.
به راستی که
حسین بن علی(ع) در میان آنان - که یکی به درد یا درمان و یکی به وصل یا هجران میاندیشید و آن را میپسندید - «آنچه را جانان پسندد» میپسندید. کربلا تجلیگاه رضای انسان به قضای خدا بود. حضرت در واپسین لحظات حیات در قتلگاه، زمزمه میکرد: «الهی رضی بقضائک».
این مرحله از عرفان؛ یعنی خود را هیچ ندیدن و جز خدا ندیدن و در مقابل پسند خدا اصلا پسندی نداشتن. در آغاز حرکت از مکه به سوی کوفه نیز فرموده: «رضا الله رضانا اهل البیت ؛رضا و پسند ما خاندان، همان پسند خدا است».
حضرت با مجاهدت،
ریاضت و زهدورزى خالصانه به
مقام رضا رسیده بود . این مقام درتمامی برخوردهاى حضرت با دشمن ظهور و بروز پیدا می کرد و
کوفیان را نهیب مىزد که شما کسانى هستید که رضایت و خواستههاى دل خویش را بر رضاى الهى ترجیحدادهاید:
«لا افلح قوم آثروا مرضاة انفسهم على مرضاة الخالق؛
رستگار نخواهند شد قومى که رضایت خود را بر رضایت خداوند ترجیح دهند».
... هیچ یک از پیشامدهاى تلخ ظاهرى، خللى در ارادۀ مصمم حضرت در ادامه حرکت پدید نیاورد و با دلى راضى به پیشواز حوادث مىرفت. آن گاه که فرزدق ایشان را از اوضاع کوفه خبرداد در جواب فرمود:
«همواره کار دست خدا بوده و هست. اگر قضاى الهى بر چیزى نازل شود که دوست داریم و مىپسندیم، خدا را بر نعمتهایش سپاس مىگوییم اما اگر قضاى الهى میان ما و امیدمان فاصله انداخت، باز از کسى که نیتش حق و شیوهاش تقوا باشد دور نیست».
این کلام
امام(ع ) در مدینه در وقت وداع با قبر جدش رسول خدا هم اعلام شد:
«اسئلک...ما اخترتَ مِن أمرى هذا ما هو لک رضى؛ خدایا! از تو درخواست دارم آنچه را مایة خشنودی توست، برایم برگزینی.»
این خصلت حضرت در همراهانش نیز ظهور و بروز کامل داشت.
حضرت زینب در مجلس ابن زیاد آن گاه که والى مغرور
کوفه او را مورد طعن و خطاب قرار داد که:
«چگونه دیدى رفتارى را که خدا با برادرت نمود؟»فرمود:«ما رأیتُ الا جمیلاً؛ غیر از خوبى و جمال چیزى ندیدم».
این برخورد از سر رضایت و عاشقانه، فضاى مجلس را علیه ابن زیاد دگرگون نمود و او را زمینگیر کرد.
وقتى انسان به عظمت صفات و اسمای الهى پى ببرد، بهت زده مىشود و در آن وادى، پاى عقل را چوبین دیده ، در حرارت تمنا و خیرگى تماشا به یکباره مىسوزد، پس طبعاً ارادهاى که در این آتش صیقلى مىشود، شکست ناپذیر است. نه
رهبر عاشورا و نه هیچ یک از اهل بیت و اصحاب با آن همه صحنه هاى دلخراش و فشارهاى سخت درونى و بیرونى از پاى در نیامدند و زبان اعتراض نگشودند. درک این حقیقت و این حالت ،درک مشکلى است، از آن جهت که عقل آدمى جز حیرت و شگفتى در این باره به چیزى نمىرسد و در مقابل حرکات اعجابآمیز سیدالشهدا زانوى تسلیم و عجز بر زمین مىزند.
امام زینالعابدین در وصف این ویژگى در عمه خویش مىفرماید:
«در سفر اسارت از کوفه تا شام، بارها شاهد بودم که عمهام زینب غذاى خود را بین کودکان تقسیم مىنمود و خود از شدت گرسنگى و ضعف نماز شب را نشسته مىخواند ، در ایام سفر هیچگاه نماز شب او ترک نشد».
سایت مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی