ازدواج امام جواد
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه: امام جواد علیهالسلام،
ازدواج.
پرسش: آیا ازدواج
امام جواد ـ علیهالسلام ـ با دختر مأمون صحت دارد؟ در صورت صحت چرا امام ـ علیهالسلام ـ با دختر چنین شخصی که
قاتل پدرش بوده ازدواج کرد؟ این مراسم در کجا و در چه تاریخی صورت گرفته است؟ چرا با قاتل خود ازدواج کرد؟
پاسخ: «مأمون» ـ علیهاللعنة ـ پس از
شهادت امام رضا ـ علیهالسلام ـ در سال ۲۰۳ هـ ق از
خراسان به بغداد آمد، دید نهتنها اهل خراسان، بلکه
شیعیان در بغداد و
عراق او را قاتل امام خود میدانند و در هر کجا که مینشینند او را مورد لعن و سرزنش قرار میدهند، به این فکر افتاد که خود را از آن جرم و گناه بیرون آورد و نظر شیعیان و
علویان را نسبت به خود جلب نماید، این بود که نامهای برای امام
جواد ـ علیهالسلام ـ نوشت و با اکرام و احترام او را به بغداد خواست تا با این دسیسه ذهنیتی که مردم از او دارند، با تکریم و اکرام فراوان در انظار عمومی نسبت به امام ـ علیهالسلام ـ خارج سازد.
«شیخ مفید» به سند خود از «ریّان بن شبیب» روایت کرده که چون «مأمون» خواست دخترش امالفضل را به
عقد ازدواج امام جواد ـ علیهالسلام ـ درآورد،
بنیعباس مطلع شدند و بر آنان بسیار گران آمد و از این تصمیم مأمون بهشدت ناراحت شدند و از این ترسیدند کار حضرت جواد ـ علیهالسلام ـ بدانجا بکشد که کار پدرش حضرت رضا ـ علیهالسلام ـ کشید و منصب
ولیعهدی مأمون به آن حضرت و بنیهاشم منتقل گردد؛ ازاینرو جلسه گرفتند و در اینباره به گفتوگو پرداختند و بزرگان فامیل به نزد مأمون آمده، گفتند: ای
امیرالمؤمنین! تو را به خدا سوگند میدهیم از تصمیم خود درباره تزویج (محمد بن علی) صرف نظر کن؛ زیرا از این میترسیم که بدین وسیله منصبی را که خداوند به ما داده، از چنگ خارج ساخته و لباس عزت و شوکتی را که خدا به ما پوشانیده، از تن ما به درآوری؛ زیرا تو بهخوبی
کینه دیرینه و تازه ما را به این گروه (
بنیهاشم) میدانی و از رفتار خلفای گذشته با آنان آگاهی که (بر خلاف تو) آنان را
تبعید میکردند و کوچک مینمودند، و ما در آن رفتاری که تو نسبت به پدرش حضرت رضا ـ علیهالسلام ـ انجام دادی در تشویش و نگرانی بودیم تا اینکه خداوند اندوه ما را از طرف او برطرف ساخت، تو را به خدا دست از این کار بردار، دوباره ما را به اندوهی که بهتازگی از سینههای ما دور شده، بازگردانی و رأی خویش را درباره ازدواج «امالفضل» با فرزند
علی بن موسیالرضا ـ علیهالسلام ـ بهسوی دیگری از
خانواده و دودمان بنیعباس که شایستگی آن را دارد، بازگردان!
«مأمون» به آنان گفت: اما بینکم و بین آلابیطالب فانتم السبب فیه و لو انصفتم القوم لکانوا اولی بکم؛
سزاوارتر از شما هستند (به مقام
خلافت و زمامداری) و اما رفتار خلفای قبل از من نسبت به آنها (که یادآور شدید) آنان با این عمل
قطع رحم و خویشاوندی کردند و پناه میبرم به خدا که من نیز همانند آنان باشم. به خدا سوگند من از آنچه نسبت به ولیعهدی علی بن موسی ـ علیهالسلام ـ انجام دادم، هیچ پشیمان نیستم و بهراستی من از او خواستم که کار خلافت را به دست بگیرد و من از خودم آن را دور سازم؛ ولی او
قبول نکرد و
مقدرات خداوند همان بود که دیدید. اما اینکه من محمد بن علی (امام جواد ـ علیهالسلام ـ را برای دامادی خود برگزیدم، بهخاطر برتری اوست با خردسالیش در علم و دانش بر همه
دانشمندان زمان و راستی که
دانش او شگفتانگیز است و من امیدوارم آنچه که من از او میدانم، برای مردم آشکار کند تا بدانند که رأی صحیح همان است که من درباره او دادهام.
آنان در پاسخ «مأمون» گفتند: این نوجوان گرچه رفتار و کردارش تو را به شگفت واداشته و شیفته خود کرده است، ولی (هرچه باشد) او کودکی است که
معرفت و فهم او اندک است؛ پس به او مهلت بده تحصیل علم کند تا
عالم شود و در علم
دین فقیه گردد و آنگاه هرچه خواهی درباره او انجام ده.
«مأمون» گفت: وای به حال شما، من به این جوان از شما آشناترم و بهتر از شما او را میشناسم، این جوان از خاندانی است که دانش ایشان از خداست و بسته به آن دانش ژرف و بیانتها و الهامات اوست، پیوسته پدرانش در علم دین و ادب از همگان بینیاز بودند و دست دیگران از رسیدن به حد
کمال ایشان کوتاه و نیازمند به درگاه آنان بودهاند، اگر میخواهید او را
آزمایش کنید تا بدانید آنچه من گفتم درست است و درستی گفتار من بر شما آشکار گردد. گفتند: (این پیشنهاد خوبی است) و ما خشنودیم که او را آزمایش کنیم؛ پس اجازه بده ما کسی را در حضور تو بیاوریم تا از او مسائل فقهی و
احکام دینی سؤال کند. آنان از نزد مأمون رفتند و بهاتفاق آرا تصمیم گرفتند، از «یحیی بن أکثم» که
قاضی بزرگ آن زمان بود، بخواهند از حضرت محمد بن علی ـ علیهالسلام ـ مسئله بپرسد که او نتواند پاسخ بگوید. و برای این کار وعده اموال نفیس و نویدهای فراوانی به «یحیی» دادند.
پس از مأمون درخواست کردند روزی را برای این
مناظره تعیین نماید به دستور مأمون آن مجلس مهیا گردید و
امام ـ علیهالسلام ـ که در آن موقع نه سال و چند ماه از عمر شریفش گذشته بود، حاضر شد و «یحیی» نیز پیش روی آن حضرت نشست و در حضور «مأمون» سؤال خود را آغاز کرد، گفت: قربانت گردم چه میفرمایی درباره شخصی که
مُحْرِم بوده و در حال
احرام شکاری را بکشد؟ حضرت فرمود: آیا در حِلّ کشته یا در حرم، عالم به مسئله و حکم بوده است یا
جاهل، از روی
عمد کشته است یا به خطا، وآنگهی آیا آن شخص آزاد بوده یا عبد و برده، کوچک بوده یا بزرگ و نخستین بار بوده که چنین کاری کرده یا پیش از آن نیز انجام داده، آن شکار از
پرندگان بوده یا غیر آن، از شکارهای کوچک بوده یا بزرگ، بر این عمل اصرار داشته یا پشیمان گشته بود، در شب این شکار را کشته یا در روز، در حال
احرام عمره بوده یا احرام
حج، (بگو کدامیک از این اقسام بوده)؛ زیرا هرکدام حکمی جداگانه دارد.
«یحیی بن اکثم» از شنیدن این
فروع حیرت زده شد و ناتوانی و زبونی در چهرهاش آشکار گردید و زبانش به لکنت افتاد؛ بهطوری که حاضرین مجلس ناتوانی او را در برابر آن حضرت فهمیدند. مأمون بعد نگاه به فامیل و خاندان خود کرده، گفت: آیا دانستید آنچه را که نمیپذیرفتید؟
سپس رو به حضرت جواد ـ علیهالسلام ـ کرده گفت: آیا خود خطبه
عقد را میخوانی؟ فرمود: بلی! «مأمون» گفت: قربانت گردم
خطبه عقد را برای خود بخوان؛ زیرا من تو را به دامادی خود پسندیدم و دخترم «امالفضل» را به همسری تو درآوردم؛ اگرچه گروهی این کار را خوش ندارند.
پس از شهادت امام رضا در سال ۲۰۳ هـ ق مأمون به بغداد عزيمت نمود و بهخاطر عوض كردن افكار عمومی در مورد
قاتل بودن او با نيرنگ و تزوير خود را به
امام جواد ـ علیهالسلام ـ نزديک كرد و او را به دامادی برگزيد و امالفضل را به همسری او برگزيد، علیرغم مخالفت خاندان بنیعباس و خرده گرفتن بر مأمون به علت كودكی و كمی علم امام ـ علیهالسلام ـ مناظره علمی صورت گرفت و امام ـ علیهالسلام ـ با محكوم نمودن
یحیی ابن أکثم، مجلس مناظره به مجلس عقد تبديل گرديد.
اگر خوب فكر كنيم اساس و
فلسفه اين نوع
ازدواج بهروشنی برای ما ثابت میشود كه چرا
پیامبر اسلام و
ائمه معصومین مانند
امام حسن ـ علیهالسلام ـ با
جعده و امام جواد با امفضل ازدواج كرد كه پاسخ اين سؤال فقط يك كلمه است و آن به جهت
مصلحت و حفظ اساس اسلام و
تشیع بوده است.
سایت اندیشه قم