• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

آثار تندروی با عنایت به خوارج

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



کلیدواژه: خوارج، خود‌بزرگ‌بینی، خودپسندی، تکفیر، تعصّب، لجاجت.

پرسش: تندروی به ویژه در خوارج چه آثاری داشت و دارد؟

پاسخ اجمالی: نخستین شاخه‌های تندروی و تنسُّک‌های جاهلانه، خود‌بزرگ‌بینی و خودپسندی (عجب)؛ تداوم جهالت؛ متّهم ساختن دیگران به بی‌دینی (تکفیر) و در نهایت لجاجت از سر جهل و تعصّب کورکورانه، این‌ها از آثار خطرناک تندروی (تعمق) هستند.



احادیثی که خطر «جاهِل متنسّک (نادانِ پایبند به احکام شریعت)» را برشمرده‌اند، به واقع، آثار زیان‌بار تعمّق را رقم زده‌اند. در این احادیث، پیامبر خدا پیش‌بینی کرده است که عالمان فاجر و عابدان جاهل، باعثِ هلاکت امّتش می‌شوند. این پیشگویی به روزگار حکومت امام علی (علیه‌السّلام) شکل گرفت که آن بزرگوار فرمود:

«قَصَمَ ظَهرِی عالِمٌ مُتَهَتِّکٌ وجاهِلٌ مُتَنَسِّکٌ؛ پشتم را عالم بی‌پَروا و نادان پایبند به شریعت شکسته‌اند.»

در کلامی دیگر فرمود:

«قَطَعَ ظَهرِی اِثنانِ: عالِمٌ فاسِقٌ... وَجاهِلٌ ناسِکٌ؛
[۳] حلی، وَرّام بن ابی‌فراس، تنبیه الخواطر، ج۱، ص۸۲.
پشتم را دو گروه قطع کرده‌اند: عالم فاسق و نادان پایبند به شریعت.»

و در ضمن خطابه روشنگر فرمود:

«قَطَعَ ظَهرِی رَجُلانِ مِنَ الدُّنیا: رَجُلٌ عَلیمُ اللِّسانِ فاسِقٌ، ورَجُلٌ جاهِلُ القَلبِ ناسِکٌ، هذا یَصُدُّ بِلِسانِهِ عَن فِسقِهِ، وهذا بِنُسُکِهِ عَن جَهلِهِ؛ فَاتَّقُوا الفاسِقَ مِنَ العُلَماءِ وَالجاهِلَ مِنَ المُتَعَبِّدینَ، اُولئِکَ فِتنَةُ کُلِّ مَفتونٍ؛ دو فرد از دنیا پشتم را شکسته‌اند: مرد زبان‌آور فاسق و مرد نادانْ‌دلِ زاهدنما. یکی با زبانش فسق خود را می‌پوشاند و آن دیگری با زهد‌نمایی‌اش نادانی خود را. از عالمان فاسق و نادانان متعبّد، بپرهیزید؛ چرا که این دو، فتنه هر فتنه زده‌اند.»
با این جملات، امام (علیه‌السّلام) به واقع، مشکل حکومتش را باز می‌گوید. آن بزرگوار نشان می‌دهد که حکومتش از دو سو و از سوی دو طایفه به شدّت ضربه خورده و ستون فقرات آن آسیب دیده است:
۱-عالمان مُتهتّک (ناپایبند به شریعت)، چهره‌های برجسته‌ای که جریان ناکثین و قاسطین و زمینه‌های فساد را به وجود آوردند و دانسته به ستمگری و عهدشکنی پرداختند؛ ۲- جاهلان مُتنسّک (پایبند به احکام شریعت)، عابدانی که در نهروان با چهره‌ای زُهدنما از سر جهل و به نام دینداری در برابر امام (علیه‌السّلام) ایستادند.

بدین‌سان، جاهلِ مُتنسّک نه تنها عباداتش بی‌ارزش است و تهجّدهایش وزنی ندارد و از آنها سودی نمی‌برد؛ بلکه خطری است جدّی برای اسلام و حکومت اسلامی.
به دیگر سخن، همان‌گونه که عالم متهتّک، آفت نظام اسلامی است، جاهل متنسّک نیز برای امّت و نظام اسلامی خطرناک است، و شگفت آن‌که مولا (علیه‌السّلام) سرانجام با دست همین طایفه از پا درآمد و واقعیّت تاریخ نشان داد که خطر جاهلان عابد، بسی بیشتر و درهم شکننده‌تر است.
بدین‌سان، روشن شد که تلخ‌ترین و زیان‌بارترین ثمره شجره خبیثه تعمّق (که ریشه در جهل و دنیاگرایی در لباس دین دارد) شکستن پایه‌های نظام اسلامی است. اکنون‌اندکی مشروح‌تر، شاخه‌های این شجره را برشماریم:


عُجْب (خودپسندی)؛ نخستین شاخه تَعَمُّق (تندروی) و تنسُّک‌های جاهلانه، خود بزرگ‌بینی و خودپسندی (عُجب) است. قُرّاء به دلیل افراط در تعبّد و تنسّک و این افراط را ارزشی مهم تلقی کردن، به این بیماری زشت گرفتار آمدند و بر اثر این بیماری چنین پنداشتند که هیچ کس بهتر از آنها نیست. چنین است که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در مقامی برای آن‌که درون ناپیدای یکی از آنان را در پیش دیدش بنهد، از او پرسید:

«ا قُلتَ فی نَفسِکَ حینَ وَقَفتَ عَلَی المَجلِسِ: «لَیسَ فِی القَومِ خَیرٌ مِنّی»؟ قالَ: نَعَم. (بُهَرسیر از مناطق دشت عراق و نزدیک مدائن و در غرب رودخانه دجله است.)آیا وقتی وارد مجلس شدی پیش خود گفتی که: «در بین جمع، بهتر از من کسی نیست؟». گفت: آری.»

حضرت می‌خواست بدو نشان دهد که به بیماریِ خودبزرگ‌بینی و خودپسندی مبتلاست. و در باره او و همانندهایش فرمود:

«انَّ فیکُم قَوما یَداَبونَ ویَعمَلونَ حَتّی یُعجِبُوا النّاسَ وتُعجِبَهُم انفُسُهُم؛
[۹] دارقطنی، علی بن عمر، سنن الدار قطنی، ج۲، ص۴۱.
[۱۰] ابن‌حجر عسقلانی، احمد بن علی، فتح الباری، ج۱۲، ص۲۸۹.
بین شما گروهی هستند که پشت کار را می‌گیرند و کار انجام می‌دهند، به گونه‌ای که مردم را به شگفتی وا می‌دارند و خود نیز مغرور می‌گردند.»

۲.۱ - خطر عجب

عُجْب درمیان بیماری‌های اخلاقی خطرناک‌ترین آنهاست. این ویژگی اگر در کسی پیشروی کند، غیرقابل علاج خواهد بود و هلاکت را درپی خواهد داشت. کلام امام صادق (علیه‌السّلام) نشانگر این حقیقت است:

«مَن اُعجِبَ بِنَفسِهِ هَلَکَ، ومَن اُعجِبَ بِرَایِهِ هَلَکَ، وانَّ عیسَی بنَ مَریَمَ قالَ: داوَیتُ المَرضی فَشَفَیتُهُم بِاِذنِ اللّهِ، وابرَاتُ الاَکمَهَ وَالاَبرَصَ بِاِذنِ اللّهِ، وَعالَجْتُ المَوتی واحیَیتُهم بِاذِنِ اللّه و عالَجتُ الاَحمَقَ؛ فَلَم اقدِر عَلی اصلاحِهِ! فَقیلَ: یا روحَ اللّهِ! ومَا الاَحمَقُ؟ قالَ: المُعجَبُ بِرَایِهِ ونَفسِهِ، الَّذی یَرَی الفَضلَ کُلَّهُ لَهُ لا عَلَیهِ، و یوجِبُ الحَقَّ کُلَّهُ لِنَفسِهِ و لا یوجِبُ عَلَیها حَقّا؛ فَذاکَ الاَحمَقُ الَّذی لا حیلَةَ فی مُداواتِهِ؛ هر کس به خود خوش‌بین شود، نابود می‌گردد. هر کس به دیدگاه خود خوش‌بین گردد، نابود می‌شود. عیسی بن مریم فرمود: به مداوای بیماران پرداختم و به اذن خدا مداوایشان کردم و پیسی و جزام را به اذن خدا معالجه کردم، به مداوای مرده پرداختم و به اذن خدا زنده‌اش ساختم، به مداوای احمق [نیز] دست زدم؛ ولی در اصلاح او ناتوان گشتم. گفته شد: ‌ای روح خدا! احمق کیست؟ فرمود: آن‌که به خود و دیدگاهش خوشبین است. آن‌که همه خوبی‌ها را برای خود می‌بیند و همه حق را برای خود می‌داند و برای هیچ کس علیه خود حقّی را نمی‌پذیرد. این همان احمقی است که برای مداوایش راهی نیست.»

امام خمینی (رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه) در سفارشی به فرزندش فرموده است:

«فرزندم! از خودخواهی و خودبینی به در آی که این، ارث شیطان است که به واسطه خودبینی و خودخواهی از امر خدای تعالی به خضوع برای ولیّ و صفیّ او (جلّ‌و‌علا) سر باز زد. و بدان‌که تمام گرفتاری‌های بنی‌آدم از این ارث شیطانی است که اصلِ اصول فتنه است.»

اگر این بیماری در وجودِ کسی ریشه کند، دیگر هیچ عملی از اعمال او نمی‌تواند برای نجات و تکاملش سودمند افتد. امام صادق (علیه‌السّلام) فرموده است:

«قالَ ابلیسُ «لعنة‌اللّه‌علیه» لِجُنودِهِ: اذَا استَمکَنتُ مِن ابنِ آدَمَ فی ثَلاثٍ، لَم اُبالِ ما عَمِلَ؛ فَاِنَّهُ غَیرُ مَقبولٍ: اذَا استَکثَرَ عَمَلَهُ، ونَسِیَ ذَنبَهُ، ودَخَلَهُ العُجبُ؛ شیطان ملعون به سپاهش گفت: اگر بتوانم سه چیز را در بنی‌آدم ایجاد کنم، باکی ندارم که چه کار خواهد کرد؛ چون هر کاری از او نامقبول خواهد گشت: کردارش را فزونی دهد، گناهش را فراموش کند و خوش‌بین گردد.»

در واقع، بیماری عُجْب از یک سو مانع بهره‌مند شدن انسان از برکات شایسته اعمال نیکوست و از سوی دیگر، موجب انواع انحراف‌های اخلاقی وعملی. چنین است که باید تاکید کنیم که سایر آثار تعمّق، از همین رذیله سرچشمه می‌گیرند.


یکی دیگر از آثار تعمّق، تداوم جهالت است. تداوم جهالت، به نوعی ریشه در عُجْب دارد. وقتی کسی در عمل افراط می‌کند و بدون خِردورزی از سر افراط می‌کوشد و خود را یک سر و گردن از دیگران برتر می‌بیند، هرگز به بازنگری‌اندیشه و کار خود نمی‌پردازد و بدین‌سان، در جهالت می‌کوشد و بر آن پای می‌فشارد و همچنان در کمند آن می‌ماند.
چنین است که حضرت‌هادی (علیه‌السّلام) می‌فرماید:

«العُجبُ صارِفٌ عَن طَلَبِ العِلمِ، داعٍ الَی التَّخَبُّطِ فِی الجَهلِ؛
[۱۷] حلوانی، حسین بن محمد، نزهة الناظر، ص۱۴۰، ح۱۶.
[۱۹] ر.ک: شهید اول، محمد بن مکی، الدرّة الباهرة، ص۴۲.
خوش‌بین به خود، بازدارنده از جستجوی دانش و موجب فرو رفتن در نادانی است.»

در حقیقت، بیماری عُجب، انسان را در جهل مرکّب وا می‌نهد. فردِ متعمّق، بدان‌گونه که آوردیم، آنچه را انجام می‌دهد، «برترین» می‌داند. دیگر چه جای بازنگری و تامل در آن؟! قرآن کریم به گونه‌ای بس عبرت‌آموز از این‌گونه کسان سخن گفته است:

«قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُم بِالْاَخْسَرِینَ اَعْمَـلاً• الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیَوةِ الدُّنْیَا وَ هُمْ یَحْسَبُونَ اَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعًا؛ بگو: آیا شما را از زیان‌کارترین مردم، آگاه گردانیم؟ [آنان] کسانی‌اند که کوششان در دنیا به هدر رفته است و خود می‌پندارند که کار خوب انجام می‌دهند».

کسی این آیتِ الهی را در محضر امام (علیه‌السّلام) خواند. ایشان فرمود:

«اهلُ الحَرُوراءِ مِنهُم؛ حرورائیان (خوارج)، از اینان هستند.»

بدین‌سان، عُجب، انسان را در جهل نگه می‌دارد و شخص گرفتار آمده به این جهالت، هرگز خود را جاهل نمی‌داند و از این حالت رها نمی‌شود. کلام مولا (علیه‌السّلام) در این‌باره بسی گویاست:

«انَّ الجاهِلَ مَن عَدَّ نَفسَهُ ـ بِما جَهِلَ مِن مَعرِفَةِ العِلمِ ـ عالِما وبِرَایِهِ مُکتَفِیا، فَما یَزالُ لِلعُلَماءِ مُباعِدا وعَلَیهِم زارِیا، ولِمَن خالَفَهُ مُخَطِّئا، ولِعالِمٍ یَعرِفُ مِنَ الاُمورِ مُضَلِّلاً، فَاِذا وَرَدَ عَلَیهِ مِنَ الاُمورِ ما لَم یَعرِفهُ انکَرَهُ وکَذَّبَ بِهِ وقالَ بِجَهالَتِهِ: ما اعرِفُ هذا، وما اراهُ کانَ، وما اظُنُّ ان یَکونَ، وانّی کانَ؟ وذلِکَ لِثِقَتِهِ بِرَایِهِ وقِلَّةِ مَعرِفَتِهِ بِجَهالَتِهِ، فَما یَنفَکُّ ـ بِما یَری مِمّا یَلتَبِسُ عَلَیهِ رَایُهُ مِمّا لا یَعرِفُ ـ لِلجَهلِ مُستَفیدا ولِلحَقِّ مُنکِرا، وفِی الجَهالَةِ مُتَحَیِّرا، وعَن طَلَبِ العِلمِ مُستَکبِرا؛ نادان، کسی است که به خاطر ناآگاهی از دانش، خویش را عالم می‌داند و به نظر خود، بسنده می‌کند؛ از عالمان، دوری می‌گزیند و از آنان عیب‌جویی می‌کند؛ و هرکس که با وی مخالفت کند، او را خطاکار می‌داند و دانشوری را که به برخی امور علم و شناخت دارد، گم‌راه کننده می‌شمارد، و هرگاه چیزهایی مطرح شود که نمی‌داند آن را منکر می‌شود و تکذیب می‌کند و به خاطر نادانی‌اش می‌گوید: «این را نمی‌شناسم» و «فکر نمی‌کنم که چنین باشد» و «گمان نمی‌برم که وجود داشته باشد» و «کجا چنین چیزی است؟». همه اینها به علّت اعتماد به نظر خود و ناآگاهی از مقدار جهالتش است و به علّت مشتبه شدن کار، از آنچه معتقد است، جدا نمی‌شود و بهره نمی‌برد و حق را منکر می‌گردد و در نادانی متحیّر می‌ماند و از دانشجویی سر بر می‌تابد.»


از جمله ثمرات تلخ و زیان‌بار تندروی‌های از سر جهل و افراطگری‌های بی‌بنیاد و تعمّق در دین و خود محوری‌های زاییده از آن، متّهم ساختن دیگران به بی دینی است. سطحی نگرانِ جامد و خودپسند که خود و چگونگی رفتار خود را معیار حق گرفته‌اند، سریع و بدون هیچ پایه و بنیادی درباره دیگران داوری می‌کنند و چوب تکفیر را بر سر هر آن که چون آنها نمی‌اندیشد، فرود می‌آورند.
خوارج، چنین بودند. آنها که خود حَکَمیّت را بر امیر‌مؤمنان تحمیل کرده بودند، بدون این‌که‌اندکی فرصتِ‌اندیشیدن بر خود روا دارند و در آنچه به وجود آورده‌اند، تامّل کنند، چوب تکفیر را فراز آوردند و علی (علیه‌السّلام) را که تبلور ایمان و تجسّم عینی حق‌مداری و جلوه والای الهی نگری بود، تکفیر کردند، و شگفتا که به قتل هر که بر این باور نبود، فتوا دادند و کسانی را بدین‌جهت از دم تیغ گذراندند.(از جمله عبد اللّه بن خباب بن اَرَت را که داستانش مشهور است.)
آنان در این راه همی پیش رفتند و تکفیر را قانونمند کردند و هر آن‌که را مرتکب کبیره می‌شد، کافر می‌دانستند. از‌این‌روی در یکی از جنگ‌ها وقتی از فرمانده خود که «قطری» نام داشت، پرسیدند که جنگ خواهد کرد یا نه و او جواب منفی داد و بعد تصمیم به جنگ گرفت، سپاهیان گفتند که او دروغ گفته و کافر شده است. قطری نیز از آن روی که سپاهش او را به طعنه، «دابّةُ اللّه (جنبنده خدا)» می‌خواندند، حکم به کفر آنان کرد.
[۲۵] ر.ک: مبرد، محمد بن یزید، الکامل، ج۳، ص۱۳۳۴.



لجاجت از سر جهل و تعصّب کورکورانه، یکی دیگر از آثار خطرناک تندروی دینی و عُجب و خودپسندی زاییده از آن است.چنین است که شخص متعمّق، هماره در کمند گم راهی است و نجات او ناممکن.علی (علیه‌السّلام) با توجّه به این نکته و ویژگی خوارج، خطاب به آنان فرمود:

«ایَّتُهَا العِصابَةُ الَّتی اخرَجَتها عَداوَةُ المِراءِ وَاللَّجاجَةِ وصَدَّها عَنِ الحَقِّ الهَوی وطَمَحَ بِهَا النَّزَقُ واصبَحَت فِی اللَّبسِ وَالخَطبِ العَظیمِ؛ ای جماعتی که دشمنیِ ستیزه و لجاجت، شما را به شورش کشانده و خواهش نَفْس از حقیقت بازتان داشته و شتابزدگیِ جاهلانه، شما را به دنبال خود بُرده و در اشتباه و کاری گران افتاده‌اید!»

بدین‌سان، متعمّقان و متعصّبانِ لجوج، هرگز بر آنچه باور داشتند، نمی‌نگریستند و در آن، احتمال خطا نمی‌دادند تا باورهای خود را نیازمند بازنگری بدانند. چنین بود که هرگز رهنمودهای خیرخواهانه امام علی (علیه‌السّلام) را گوش ندادند و در برابر مباحثات مستدل و بیدارگر ابن‌عبّاس و دیگر فرستاده‌های امام (علیه‌السّلام) به بازنگری مواضع خود نپرداختند، و شگفتا که گاه از شنیدن سخن نیز تن زدند که مبادا بشنوند و در آنها اثر بگذارد! عبد‌اللّه بن وهب در هنگامه نبرد گفت: [نیزه‌ها] را به‌کار گیرید و شمشیرهایتان را از غلاف بکشید. من می‌ترسم که چون حروراء، شما را از راه به در کنند.
[۲۸] طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۵، ص۸۴.
و بعد از مناظره امام (علیه‌السّلام) با آنها، فریاد کشیدند که: [با آنان] روبه رو نشوید و گفتگو نکنید.و چون احتجاج استوار ابن‌عبّاس را شنیدند که با تکیه بر قرآن، راه‌های بهانه‌جویی را بر آنها بسته بود، فریاد زدند:
«لا تَجعَلُوا احتِجاجَ قُرَیشٍ حُجَّةً عَلَیکُم؛ فَاِنَّ هذا مِنَ القَومِ الَّذینَ قالَ اللّهُ (عزّوجلّ) فیهِم «بَلْ هُمْ قَوْمٌ خَصِمُونَ».دلیل آوریِ قریش را، حجتی بر ضدّ خویش نسازید! این مرد از کسانی است که خدای (عزّوجلّ) در باره ایشان فرموده است: «بلکه آنان مردمی ستیزه جویند».

در گفتگویی دیگر چون پاسخ‌های محکم ابن‌عبّاس را شنیدند و از پاسخ وا ماندند، فریاد برآوردند که:
«امسِک عَنّا غَربَ لِسانِکَ یَابنَ عَبّاسٍ! فَاِنَّهُ طَلِقٌ ذَلِقٌ غَوّاصٌ عَلی مَوضِعِ الحُجَّةِ؛ ‌ای ابن‌عبّاس! تیزیِ زبان خود را از ما وا‌گیر، که [بسیار] تیز است و به گاه استدلال، به اعماق نفوذ می‌کند.»
بدین‌سان، خوارج و به دیگر عنوان: «قُرّاء» و یا همان «متعمّقان در دین»، در کمند سطحی‌نگری و تندروی و جهل و لجاجت خویش ماندند و در جامعه اسلامی بسی تباهی آفریدند.


۱. شهید ثانی، زین‌الدین بن علی، منیة المرید، ص۱۸۱.    
۲. تمیمی آمدی، عبدالواحد بن محمد، غرر الحکم، ح۹۶۶۵.    
۳. حلی، وَرّام بن ابی‌فراس، تنبیه الخواطر، ج۱، ص۸۲.
۴. صدوق، محمد بن علی، الخصال، ج۱، ص۶۹، ح۱۰۳.    
۵. علی بن حسن، طبرسی، مشکاة الانوار، ص۲۳۸، ح۶۸۷.    
۶. فتال نیشابوری، محمد بن حسن، روضة الواعظین، ص۶.    
۷. حموی، یاقوت بن عبدالله، معجم البلدان، ج، ص۵۱۵.    
۸. ر.ک:ابو‌یعلی موصلی، احمد بن علی، مسند ابی‌یعلی، ج۷، ص۱۱۶.    
۹. دارقطنی، علی بن عمر، سنن الدار قطنی، ج۲، ص۴۱.
۱۰. ابن‌حجر عسقلانی، احمد بن علی، فتح الباری، ج۱۲، ص۲۸۹.
۱۱. مفید، محمد بن محمد، الاختصاص، ص۲۲۱.    
۱۲. مجلسی، محمد‌باقر، بحار الانوار، ج۶۹، ص۳۲۰، ح۳۵.    
۱۳. موسوی خمینی، روح‌الله، صحیفه نور، ج۲۲، ص۳۷۱.    
۱۴. صدوق، محمد بن علی، الخصال، ص۱۱۲، ح۸۶.    
۱۵. فتال نیشابوری، محمد بن حسن، روضة الواعظین، ص۴۱۸.    
۱۶. مجلسی، محمد‌باقر، بحار الانوار، ج۶۹، ص۳۱۵، ح۱۵.    
۱۷. حلوانی، حسین بن محمد، نزهة الناظر، ص۱۴۰، ح۱۶.
۱۸. مجلسی، محمد‌باقر، بحار الانوار، ج۶۹، ص۱۹۹، ح۲۷.    
۱۹. ر.ک: شهید اول، محمد بن مکی، الدرّة الباهرة، ص۴۲.
۲۰. کهف/سوره۱۸، آیه۱۰۳ - ۱۰۴.    
۲۱. حاکم نیشابوری، محمد بن عبد‌الله، المستدرک علی الصحیحین، ج۲، ص۳۸۳، ح۳۳۴۲.    
۲۲. ابن‌شعبه حرانی، حسن، تحف العقول، ص۷۳.    
۲۳. مجلسی، محمد‌باقر، بحار الانوار، ج۷۷، ص۲۰۳، ح۱.    
۲۴. ر.ک:محمدی ری‌شهری، محمد، دانش‌نامه امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۶، ص۴۳۳، ح۲۶۹۱).    
۲۵. ر.ک: مبرد، محمد بن یزید، الکامل، ج۳، ص۱۳۳۴.
۲۶. ایوب، سعید، معالم الفتن، ج۲، ص۱۲۴.    
۲۷. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۴، ص۶۲.    
۲۸. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۵، ص۸۴.
۲۹. نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج۲، ص۷۴۸.    
۳۰. ر.ک:محمدی ری‌شهری، محمد، دانش‌نامه امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۶، ص۳۹۸، ح۲۷۱۳.    
۳۱. زخرف/سوره۴۳، آیه۵۸.    
۳۲. ر.ک:دانش نامه امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۶، ص۴۰۰، ح۲۶۷۳.    
۳۳. مبرد، محمد بن یزید، الکامل فی اللغه والادب، ج۳، ص۱۷۴.    



سایت‌ حدیث‌نت، برگرفته از مقاله «آثار تندروی با عنایت به خوارج» تاریخ بازیابی۱۳۹۹/۸/۲۵.    


رده‌های این صفحه : خوارج | مباحث اخلاقی | مباحث حدیثی




جعبه ابزار