مسجد جمکران
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه: مسجد،
ماه مبارک رمضان،
امام زمان (علیهالسّلام)،
حسن بن مثله جمکرانی،
تحیت مسجد.
پرسش: مسجد جمکران را معرفی کنید.
پاسخ:
مسجد در
فرهنگ اسلامی، از جایگاه ویژهای برخوردار است و به عنوان «خانه خدا» و «آشیانه مؤمن»، شناخته میشود. تکریم و احترام آن، لازم و بیادبی نسبت بدان ناروا و ناپسند است.
تنجیس آن حرام است و افراد
جُنُب و
حائض نمیتوانند به آن وارد شوند. از اینرو، ساخت مسجد، و رفت و آمد به آن، مورد تاکید پیشوایان دینی ما قرار گرفته است.
عبادت خداوند به هر شکل و قالب، بویژه خواندن نماز و
قرائت،
قرآن در هر مکان و زمانی مطلوب است و این مطلوبیت، در مکانها و زمانهای خاص افزایش مییابد. عبادت کردن در مساجد، و زمانهای ویژه مذهبی (مانند
جمعه و
ماه مبارک رمضان)،
ثواب چند برابر پیدا میکند.
مکانی که در شهر قم به نام مسجد جمکران و منسوب به
امام زمان (علیهالسّلام) وجود دارد، جدا از مستندات تاریخی و صحّت و سُقم آن بر اساس دو مقدمه یاد شده به عنوان
خانه خدا و محلّ انجام دادن عبادات دینی، قابل تکریم و احترام است، و رفت و آمد بدانجا و خواندن نماز و انجام دادن عبادات مذهبی در آن مطلوب است و برای این مقدار، نیازی به داشتن سند موثّق تاریخی نیست.
اینک پس از این مقدّمه، نگاهی تاریخی به این مکان و مستندات آن میافکنیم.
در برخی از منابع تاریخی و حدیثی چنین آمده که در سال ۳۹۳ ق، شخصی به نام حسن بن مسلم جمکرانی از جانب امام زمان (علیهالسّلام) مامور به ساختن این مسجد میشود. چنانکه مامور میشود تا مردم را برای رفت و آمد به این مکان، تشویق و ترغیب کند.
تفصیل این داستان بر اساس کتاب جنة الماوی حاجی نوری چنین است:
شیخ فاضل حسن بن محمّد بن حسن قمّی، معاصر صدوق در تاریخ قم نقل کرده از کتاب مونس الحزین فی معرفة الحقّ و الیقین از مصنّفات شیخ
ابیجعفر محمّد بن بابویه قمی به این عبارت باب «بنای مسجد جمکران از قول حضرت امام محمّدمهدی (علیهصلواتاللَّهالرحمن»، سبب بنای مسجد مقدّس جمکران و عمارت آن به قول امام (علیهالسّلام) این بوده است که شیخ عفیف صالح
حسن بن مثله جمکرانی (رحمةاللَّهعلیه) میگوید که: من شب سهشنبه هفدهم ماه مبارک رمضان سنه ثلاث و تسعین در سرای خود خفته بودم که ناگاه جماعتی مردم به در سرای من آمدند نصفی از شب گذشته، مرا بیدار کردند گفتند: برخیز و طلب امام محمّدمهدی صاحبالزمان (صلواتاللَّهعلیه) را اجابت کن که تو را میخواند.
حسن گفت: من برخاستم به هم بر آمدم و آماده شدم گفتم: بگذارید تا پیراهن بپوشم. آواز آمد که: «هو ما کان قمیصک؛ پیراهن به بر مکن که از تو نیست». دست فرا کردم و سراویل خود را برگرفتم، آواز آمد که «لیس ذلک منک فخذ سراویلک؛ یعنی آن سراویل که برگرفتی، از تو نیست؛ از آنِ خود بر گیر». آن را انداختم و از خود برگرفتم و در پوشیدم و طلب کلید در سرای کردم، آواز آمد که: «الباب مفتوح». چون به در سرای آمدم، جماعتی بزرگان را دیدم سلام کردم. جواب دادند و ترحیب کردند (مرحبا گفتند).
مرا بیاوردند تا بدان جایگاه که اکنون مسجد است. چون نیک بنگریدم، تختی دیدم نهاده و فرشی نیکو بر آن تخت گسترده و بالشهای نیکو نهاده و جوانی سی ساله بر آن تخت تکیه بر چهار بالش کرده و پیری پیش او نشسته و کتابی در دست گرفته و بر آن جوان میخواند و فزون از شصت مرد بر این زمین برگرد او نماز میکنند. بعضی جامههای سفید و بعضی جامههای سبز داشتند و آن پیر،
حضرت خضر بود پس آن پیر مرا نشاند و امام (علیهالسّلام) مرا به نام خود خواند و گفت: «برو و حسن مثله را بگو که تو چند سال است که عمارت این زمین میکنی و میکاری و ما خراب میکنیم و پنج سال است که
زراعت میکنی و امسال دیگر باره باز گرفتی و عمارتش میکنی و رخصت نیست که تو در این زمین، دیگر باره زراعت کنی. باید هر انتفاع که از این زمین بر گرفتهای، رد کنی تا بدین موضع، مسجد بنا کنند و بگو این حسن مسلم را که این، زمین شریفی است و حق تعالی این زمین را از زمینهای دیگر برگزیده است و شریف کرده و تو با زمین خود گرفتی و خدای عزّوجلّ دو پسر جوان از تو باز ستد و تو تنبیه نشدی و اگر نه چنین کنی، آزار وی به تو رسد آنچه تو آگاه نباشی».
حسن مثله گفت: یا سیدی و مولای! مرا در این نشانی باید که جماعت، سخن بینشان و
حجّت نشنوند و قول مرا مصدّق ندارند.
گفت: «علامت ما این جا بکنیم تا تصدیق قول تو باشد. تو برو و رسالت ما بگذار و به نزدیک سیدابوالحسن رو و بگو تا برخیزد و بیاید و آن مرد را حاضر کند و انتفاع چند ساله که گرفته است، از او طلب کند و بستاند و به دیگران دهد تا بنای مسجد بنهند و باقی وجوه از رهق به ناحیه اردهال که ملک ماست بیارد و مسجد را تمام کند و یک نیمه رهق را وقف کردیم بر این مسجد که هر ساله، وجوه آن را بیاورند و صرف عمارت مسجد بکنند. و مردم را بگو تا رغبت بکنند بدین موضع، و عزیز دارند و چهار رکعت نماز اینجا بگذارند: دو رکعت
تحیت مسجد، در هر رکعتی یکبار "الحمد للَّه" و هفت بار "قل هو اللَّه احد" و تسبیح
رکوع و
سجود هفت بار بگویند و دو رکعت نماز امام صاحبالزمان (علیهالسّلام) بگذارند بر این نسق: چون فاتحه خواند به «ایاک نعبد و ایاک نستعین» رسد، صد بار بگوید و بعد از آن فاتحه را تا آخر بخواند و در رکعت دویم نیز به همین طریق بگذارد و تسبیح در رکوع و سجود، هفت بار بگوید و چون نماز تمام کرده باشد، تهلیل بگوید و
تسبیح فاطمه زهرا (علیهاالسّلام) و چون از تسبیح فارغ شود، سر به سجده نهد و صدبار صلوات بر پیغمبر و آلش (صلواتاللَّهعلیهم) بفرستد» و این نقل، از لفظ مبارک امام (علیهالسّلام) است که: «فمن صلّاهما فکانّما صلّی فی البیت العتیق؛ یعنی هر که این دو رکعت نماز بگذارد، همچنین باشد که دو رکعت نماز در
کعبه گذارده باشد».
حسن مثله جمکرانی گفت که: من چون این سخن بشنیدم، گفتم با خویشتن که گویا این موضع است که میپنداری: «انما هذا المسجد للامام صاحب الزمان» و اشارت بدان جوان کردم که در چهار بالش نشسته بود. پس آن جوان به من اشارت کرد که برو. من بیامدم. چون پارهای راه بیامدم، دیگر باره مرا باز خواندند و گفتند: بُزی در گله جعفر کاشانی راعی است. باید آن بز را بخری. اگر مردم ده بها نهند، بخر و اگر نه، تو از خاصه خود بدهی و آن بز را بیاوری و بدین موضع بکشی فردا شب. آنگاه روز هجدهم ماه مبارک رمضان، گوشت آن بز را بر بیماران و کسی که علتی داشته باشد سخت،
انفاق کنی که حق تعالی همه را
شفا دهد و بُز ابلق [
است
] و مویهای بسیار دارد و هفت علامت دارد: سه بر جانی (کذو الدرهم) سیاه و سفید همچون درمها پس رفتم. مرا دیگر باره باز گردانید و گفت: هفتاد روز یا هفت روز ما این جاییم اگر بر هفت روز حمل کنی، دلیل کند بر
شب قدر که بیست و سیم است و اگر بر هفتاد حمل کنی، شب بیست و پنجم ذیالقعدةالحرام بود و روز بزرگواری است.
پس حسن مثله گفت: من بیامدم و تا خانه آمدم و همه شب در آن اندیشه بودم تا صبح اثر کرد. فرض بگذاردم و نزدیک علی المنذر آمدم و آن احوال با وی بگفتم. او با من بیامد رفتم بدان جایگاه که مرا شب برده بودند. پس گفت باللَّه نشان و علامتی که امام (علیهالسّلام) مرا گفت، یکی این است که زنجیرها و میخها اینجا ظاهر است. پس به نزدیک سیدابوالحسن الرضا شدیم. چون به در سرای وی برسیدیم، خدم و حشم وی را دیدیم که مرا گفتند از سحرگاه سیدابوالحسن در انتظار توست. تو از جمکرانی؟ گفتم: بلی. من در حال به درون رفتم و سلام کردم و خدمت کردم. جواب نیکو داد و اعزاز کرد و مرا به تمکین نشاند و پیش از آنکه من حدیث کنم، مرا گفت: «ای حسن مثله! من خفته بودم در خواب شخصی مرا گفت: حسن مثله، نام مردی از جمکران پیش تو آید بامداد باید آنچه گوید سخن او را مصدّق داری و بر قول او اعتماد کنی که سخن او سخن ماست. باید که قول او را رد نگردانی». از خواب بیدار شدم تا این ساعت منتظر تو بودم.
حسن مثله احوال را به شرح با وی بگفت، در حال بفرمود تا اسبها را زین برنهادند و بیرون آوردند و سوار شدند. چون به نزدیک ده رسیدند، جعفر راعی، گلّه بر کنار راه داشت. حسن مثله در میان گله رفت و آن بز از پس همه گوسفندان میآمد، پیش حسن مثله دوید و او آن بز را گرفت که بها به وی دهد و بز را بیاورد. جعفر راعی سوگند یاد کرد که من هرگز این بز را ندیدهام و در گله من نبوده است، الّا امروز که میبینم و هر چند که میخواهم که این بز را بگیرم، میسّر نمیشود و اکنون که پیش آمد، پس بز را همچنان که سید فرموده بود در آن جایگاه آوردند و بکشتند و سیدابوالحسنالرضا بدین وضع آمدند و حسن مسلم را حاضر کردند و انتفاع از او بستدند و وجوه رهق را بیاوردند و مسجد جمکران را به چوب بپوشانیدند و سیدابوالحسنالرضا زنجیرها و میخها را به قم برد و در سرای خود گذاشت. همه بیماران و صاحب علّتان میرفتند و خود را در زنجیر میمالیدند. خدای تعالی شفای عاجل میداد و خوش میشدند و ابوالحسن محمّد بن حیدر گوید که به استفاضه شنیدم که سیدابوالحسنالرضا مدفون است در موسویان به شهر قم و بعد از آن فرزندی از آنِ وی را بیماری نازل شد و وی در خانه شد و سر صندوق را برداشتند، زنجیرها و میخها را نیافتند. این است مختصری از احوال آن موضع شریف که شرح داده شد.
منابعی که امروزه در اختیارند و این گزارش را روایت کردهاند، عبارتاند از:
جنّة الماوی
و نجم الثاقب،
حاجی
حسین محدّث نوری (م ۱۳۲۰ ق).
محدّث نوری، در این دو کتاب، این حدیث را از مخطوطات
سیدنعمةاللَّه جزایری نقل میکند «گر چه وی در کتاب کلمه طیبه همین داستان را از بیاض ابوالشرف محمّدمهدی بن علینقی حسینی قمی، معروف به «توحید»، خطیب و واعظ قم (زنده در ۱۱۱۶ق) نقل کرده است.» که وی آن را از ترجمه فارسی تاریخ قم و تاریخ قم، آن را از کتاب مونس الحزین فی معرفة الحق و الیقین
شیخ صدوق روایت کرده است.
انوار المشعشعین فی تاریخ قم و القمیین،
شیخ محمّد کچویی (م ۱۳۳۵ ق).
نویسنده، این حدیث را از کتاب خلاصة البلدان نوشته سیدمحمّد بن محمّد بنهاشم رضوی قمی و وی آن را از مونس الحزین شیخ صدوق روایت کرده است.
به جز این دو منبع، مصدر مکتوب کهن دیگری در اختیار نیست که این گزارش در آن ثبت شده باشد. سایر آثار، از این دو کتاب نقل کردهاند و بدانها نسبت میدهند.
اینک چند نکته در این زمینه مطرح میشود:
کتابی از شیخ صدوق به نام مونس الحزین موجود نیست؛ بلکه در کتب فهارس نیز چنین اثری به شیخ صدوق منسوب نشده است مگر آن که مراد از این کتاب، مونس الحزین نگاشته ابن فتّال نیشابوری باشد. «گفتنی است ابن فتّال نیشابوری (م ۵۰۸ق) (صاحب روضة الواعظین) کتابی به نام مونس الحزین داشته (که البته اکنون مفقود است) و احتمال دارد نام ایشان با ابن بابویه صدوق اشتباه شده باشد و در حقیقت، ابن فتّال منبع اصلی باشد.در این صورت، بسیاری اشکالات
از جمله اشکال بالا و اشکال شماره ۱ و ۳ در بحث محتوای روایت، از میان میرود.»
کتاب تاریخ قم به زبان عربی بوده و نویسندهاش حسن بن محمّد بن حسن قمّی معاصر شیخ صدوق است. متن اصلی این کتاب موجود نیست.
تاریخ قم در سال ۸۶۵ ق توسط حسن بن علی بن حسن عبدالملک قمّی به فارسی ترجمه شده که اینک موجود است؛ و لکن تنها چند فصل آن بهجای مانده است و داستان جمکران در متن حاضر، موجود نیست. البته به سبب نقص کتاب، نمیتوان ادّعای عدم وجود داستان جمکران در کلّ کتاب را مطرح کرد.
دستخطهای سید نعمتاللَّه جزایری از تاریخ قم که محدّث نوری از آن نقل کرده، مفقود است و این داستان در آثار فراوان حدیثی سیدنعمتاللَّه جزایری که اینک در دسترس است، وجود ندارد.
کتاب خلاصة البلدان سیدمحمّد رضوی نیز مفقود است و معلوم نیست وی به چه سندی این داستان را از کتاب مونس الحزین نقل کرده است.
در این گزارش، سال وقوع داستان، ۳۹۳ ق ذکر شده است و داستان از کتاب شیخ صدوق که در سال ۳۸۱ ق فوت کرده منقول است؛ یعنی وقوع داستان، دوازده سال پس از فوت نویسنده کتاب مونس الحزین است. «برخی از محقّقان، از جمله آیةاللَّه شبیری زنجانی، به این ایراد پاسخ داده و گفتهاند که شاید در این نقل، تسعین با سبعین، اشتباه شده است؛ یعنی نقل کتاب تاریخ قم ۳۷۳قمری بوده است که شش سال قبل از فوت شیخ صدوق میشود.»
نکته مبهم داستان این است که روشن نیست این ماجرا در رؤیا و خواب اتفاق افتاده است یا در بیداری! و چون چند نوبت زبان گزارش عوض شده، نمیتوان به درستی، آن را مشخّص کرد.
متن اصلی عربی بوده و سپس به فارسی ترجمه شده و مجدداً تعریب شده و در کتب یاد شده منقول است.
در این حدیث، نام اصلی امام زمان (علیهالسّلام) ذکر شده است با آن که شیخ صدوق بنابر کتاب کمالالدین ذکر نام را در عصر غیبت، حرام میداند.
در برخی نسخهها شبِ دیدار، چهارشنبه نقل شده است؛ ولی در برخی دیگر، مذکور نیست.
موارد دیگر جای تعجّب است که اعمال مسجد جمکران در هیچ یک از کتب ادعیه و مزار کهن، از قبیل:
کامل الزیارات،
مصباح المتهجّد، و کتب
سید بن طاووس،
کفعمی و
ابن فهد حلّی مذکور نیست و حتّی
شیخ عبّاس قمّی، آن را در اصل
مفاتیح الجنان نیاورده؛ بلکه در ملحقات (باقیات الصالحات) آورده است که اینک در حواشی مفاتیح الجنان جای دارد.
همچنین محدّثان بزرگی چون
علّامه مجلسی و
سیدهاشم بَحرانی در کتب خود -که دایرةالمعارف حدیث شیعهاند- به این روایت اشارهای ندارند.
نیز نام این مسجد در کتب کهن تاریخی بویژه در کتاب نقض عبدالجلیل رازی (ق ۶ق) که به گزارش مساجد و مدارس قم اهتمام داشته، موجود نیست. اوّلین گزارشی که از این مسجد در دست ماست، مربوط به نسخهای از کتاب خلاصة التواریخ است که نویسنده در ضمن وقایع سال ۹۸۶ق، نوشته است:
میر میران... چهار پنج ماه در قریه لنجرود (لنگرود) که تا شهر [
قم
] دو فرسخ راه است ماند و در بعضی ایام در مقام با احترام حضرت امام صاحب العصر و الزمان معتکف گشت.
از این گزارش معلوم میشود که در اواخر سده دهم هجری، این مکان به نام مقام امام زمان (علیهالسّلام) مطرح بوده است.
راوی داستان، حسن بن مثله است که در کتب رجال و تراجم، شرح حالی از او نیامده است و احوالش معلوم نیست.
بر اساس مطالب یادشده، از نظر تاریخی نمیتوان این داستان را تایید کرد و جالب آن است که تنها کتیبه به جای مانده از ساخت مسجد، به سال ۱۱۶۷ق برمیگردد که در قالب شعری به نام آقا علیاکبر، بانی ساخت یا تعمیر مسجد، موجود است.
با این همه، چند نکته را نباید از نظر دور داشت:
خواندن نماز تحیت و نیز خواندن نماز امام زمان (علیهالسّلام)
در این مکان به عنوان مسجد، نه تنها منعی در آن نیست، بلکه فی حد نفسه، مطلوب است.
برخی از بزرگان شیعه نیز بر همین بُعد تاکید داشتهاند. آیةاللَّه مکارم شیرازی از مراجع تقلید فرمودهاند:
من تعجب میکنم از کسانی که باز هم درباره مسجد جمکران منفیبافی میکنند. ما میگوییم حسن بن مثله جمکرانیای بود یا نبود؛ امّا مسجدی هست که نام امام زمان در آن برده میشود و عبادتی هست که عبودیت خالص است؛ صد مرتبه «ایاک نعبد و ایاک نستعین»، چنین عبادتی چنان جذابیتی ایجاد کرده که هفتهای صدها هزار نفر و در ایام مخصوص، میلیونها نفر به این مکان میروند.
کدام
عقل اجازه میدهد که با این چنین مرکز مؤثّری مخالفت کنند؟ بخصوص که آن مسئله تاریخی در خواب نبوده و در بیداری اتفاق افتاده. این مسئله را علمای بزرگ تایید کردهاند و مخالفتکنندگان نباید در مقابل علما بِایستند.
در عین حال، بر پرهیز از خرافه و سوء استفاده نیز تاکید کردهاند:
...منتها مراقب باشید خرافات را با آن نیامیزند. من شنیدهام لابه لای این زوّار، افراد فرصتطلبی میآیند، یکی خود را مامور امام زمان معرفی میکند، یکی میگوید نایب خاصّم. دیگری بشارت ظهور میدهد و مردم را گول میزنند و سرکیسه میکنند.
رفت و آمد برخی از علمای گذشته چون
فیض کاشانی (م ۱۰۹۱ق) و فرزندش، و نیز
شیخ بهایی (م ۱۰۳۱ق) و
محمّدتقی مجلسی (م ۱۰۷۰ق) به این مسجد و در دوران معاصر رفت و آمد تعدادی از مراجع و علما به این مکان، قابل توجّه است و میتواند مستند مطلوبیت انجام یافتن چنین عمل عبادیای قرار گیرد.
«دست نوشته علم الهدی فرزند فیض کاشانی (م ۱۰۹۱ق) اینگونه آمده است: «فی سنة ۱۰۸۱ در جوار والد، مولانا حجّة اللَّه فی العالمین (روحیفداه) مشرّف شدیم به حرم
اهل بیت (صلواتاللَّهعلیهم)، و بعد مشرّف شدیم به زیارت مسجد مقدّس جمکران که از مضافات قم المشرفة میباشد. حقیرِ فقیر شنیدم از والد مکرّم (روحی فداه) که مولانا شیخ محمّدبهاءالدین عاملی (عطّراللَّهمرقده) و مولانا حضرت علّامه آخوند ملّا محمّدتقی مجلسی (عطّراللَّهمضجعه) به این مکان مقدّس مشرف میشدند».
آیتالله حاج شیخ
مرتضی حائری در اینباره گفتهاند:
داستان مسجد جمکران که در
بیداری واقع شده در کتاب تاریخ قم از صدوق نقل شده است.
آیتالله بروجردی که مرد دقیق و ملایی بودند میفرمود: این داستان در زمان صدوق واقع شده و این که او نقل کرده است دلالت بر کمال صحت آن دارد.
آیةاللَّه صافی گلپایگانی فرمودهاند: علما و بزرگان ما همه به مسجد جمکران افتخار میکردند. مرحوم پدرم (رحمتاللَّهعلیه) پیاده به مسجد جمکران میرفتند. در آن زمان، اسب بود و بعضی به ایشان اصرار میکردند که شما سوار بشوید. میگفتند: من میخواهم پیاده باشم. این کار را با کیفیت خاصّی انجام میدادند.
و نیز فرمودهاند: من افتخار میکنم که خادم این مسجد باشم.
معجزات و کراماتی که در این سالها در این مکان به وقوع پیوسته نیز میتواند شاهدی بر توجّه امام زمان (علیهالسّلام) به این مسجد و این مکان باشد.
آیةاللَّه شبیری، از این منظر به مسجد جمکران نگریسته و فرموده است: اگر کسی در مسئله تاریخ مسجد ایجاد شبهه کند، قضایای مستقیم و متواتر یقینیای را که خیلی از افراد با رفتن به آنجا و توسّل پیدا کردن، مشکلات مهمشان حل شده، نمیتواند انکار کند.
این مسجد، مکانی است که اولیا و مقدّسین و رجال معنوی، سالیان دراز در آنجا
توسّل به شخص اوّل فعلی عالم داشتهاند. بنابراین، مسجد جمکران قطعاً مورد عنایت خداوند است و طبیعی است که مشکلات در آنجا حل شود. ما میدانیم که خیلی از افراد به حسب ظاهر، مشکلات لاینحل داشتند و آنجا رفتند و مشکلشان حل شده است.
امام خمینی (رحمهاللَّه) بیماریای داشتند که احتمال نجات از آن بعید به نظر میرسید، و هنوز این خبر بین مردم منتشر نشده بود. پسر دایی ما دکتر ولایی برای رسیدگی، با یکی از وزرا آمدند و گفت: «حال ایشان وخیم است». کسی هم نمیدانست که ایشان مریض شدهاند. ما با یکی از رفقا گفتیم که «باید برویم مسجد جمکران برای توسّل». رفتیم و الحمدللَّه خطری که احتمال نجات از آن بعید به نظر میآمد، حل شد. به هر حال، ما تجربهای این چنین درباره مسجد جمکران داریم. اشخاص دیگر هم تجربههای مختلفی دارند.
«آیةاللَّه حاج آقا رضا بهاءالدینی (رحمهاللَّه) در پاسخ به این سؤال که «نظر شما درباره مسجد جمکرن چیست؟»، فرمود: «چیزی که من خود دیدهام این است که قریب ده بار در مُحاذات آن، حال من تغییر کرده و ناراحتیها برطرف شده است». همچنین آیةاللَّه بهجت (رحمهاللَّه) کرامت شگفتی درباره این مسجد نقل کردهاند.»
حدیثنت، برگرفته از مقاله «مسجد جمکران» تاریخ بازیابی ۱۳۹۷/۱۲/۱۴. شهر سؤال.