مخالفت با خلفا
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه: خلفا،
بیعت، مخالفت.
پرسش: چرا آن بدعتهایی را که
عمر و
ابوبکر کرده بودند، مردم با آنها مخالفت نکردند؟ و چرا با
عثمان مخالفت کردند و بر او قیام کردند؟
پاسخ:
شرایط زمانی و مقتضیات زمانی در هریک از دوران خلافت آنها باید در نظر گرفته شود و فاصله زمانی که باید با
پیامبر داشتند و وسعت مکانی و سرزمینی
اسلام و مقدار سرزمینی که تحت سیطره و
حکومت و خلافت هریک از آنها بود نیز، در شرایط زمانی مؤثر است که باید در نظر داشت، و نوع برخورد و شیوه رفتار آنها و روش زندگی آنها و شرایط و اوضاع زمان هریک بسیار متفاوت است. از طرفی نمیتوان بهطور قطع و یقین گفت که مردم با ابوبکر و شیوه کار او یا عمر و شیوه کارش مخالف نبودند.
مسئله دیگری که در پاسخ این سؤال باید به آن توجه داشت این است که در مخالفت و یا در بیعت به این سه خلیفه هیچگاه رأی اکثریت و حتی ۳/۱ از
مسلمین یکسان نبود واینطور نبود که همه
انصار و
مهاجرین و
صحابه بزرگ برخلاف ابیبکر و جریان انتخاب وی در سقیفه رضایت داده باشند، با وجود اینکه میدانیم بسیاری از صحابه بزرگ مخالف این انتخاب بودند و برخی از آنها تا آخر عمرشان با ابیبکر بیعت نکردند
و در دوران کوتاه خلافت ابوبکر غیر از مخالفین
شیعه که بنا بر مصالح سیاسی اسلام و با دوراندیشی و تدبیر علی ـ علیهالسلام ـ بر علیه خلافت شورش نکردند،
مخالفین دیگری در مناطق مختلف جزیرةالعرب بر ابوبکر شوریدند که این گروه را
مرتد یا اهل رد و
ارتداد نامیدهاند، و علت ارتداد آنها یا بر کشتن آنها از
دین معلوم نیست چه بوده است و اصلاً روشن نشده است که آیا اینها خلافت ابوبکر را قبول نداشتند که در اینباره چندان تحقیق دقیق نشده است؛ پس نمیتوان گفت که مردم بر علیه ابوبکر و عمر
قیام نکردهاند.
نمیتوان بهطور مطلق دوران خلافت آنها را دورانی همراه با توافق عمومی قلمداد کنیم، از طرفی در دوران آنها زمینه طوری بود که مسلمانان و سپاه اسلام در فکر
فتوحات در زمینهسازی صدور
دین اسلام بودند، لذا
امیرالمؤمنین علی ـ علیهالسلام ـ بهخاطر مصالح اسلامی و نوپا بودن دین
اسلام با تدابیر الهی خویش نگذاشت که دین اسلام در آغاز شکلگیری و بنیان خود از درون دچار اختلافات حزبی شود و نزاع بر سر
قدرت به
جنگ داخلی
كشيده شود و دين نوپا كه حاصل زحمات و رنج و آلام ۲۳ ساله
پیامبر ـ صلیاللهعلیهوآله ـ و اصحاب او بود، از هم بپاشد.
لذا از
حق قطعی خود گذشت و در كارهايی كه مربوط به اسلام بود و بيشرفت و توسعه دين را در آن میديد، به آنها كمک كرد و همكاری نمود و وظيفه
امامت را عهدهدار بود و انجام میداد، چندان مطلع نبودند و وجود او را چندان كه بايد درک نمیكردند؛ اما آن حضرت وظيفه مهم امامت را بعد از مقام
رسالت عهدهدار بود.
از جهتی هم اگر ملاحظه كنيم خواهيم ديد كه خطمشی شيخين (ابوبكر و عمر) بهطوركلی با عثمان فرق داشت. و عواملی كه سبب
شورش مردم عليه عثمان میشد نيز متفاوت بود.
در روزگار عثمان، فتوحات
مسلمانان خيلی دامنهدارتر شده بود؛ درحالیكه اگر آن را با زمان ابوبكر مقايسه كنيم، میبينيم كه فتوحات در محدوده همان
عربستان بوده است.
و در دوران خلافت عمر فتوحات بهشدت و با وسعت ادامه داشت و آنها سياستهايی اعمال كرده بودند كه ظاهراً با
سنت پيامبر سازگار باشد و مردم تازه مسلمان همچندان آگاهی نداشتند كه واقعيت غير از آن است كه اينها در پيش میگيرند.
با اين اوضاع ما میبينيم بنیهاشم كه از
مهاجران بودند و قبايلی چون
قبیله خزرج و برخی از سران آن كاملاً با كارهای ابوبكر و خلافت وی بودند و بسياری از صحابی بزرگ پيامبر چون
سلمان و ا
بوذر و
مقداد با اينها مخالف بودند و در صورت لزوم اعتراض میكردند و از سنت
پیامبر دفاع مینمودند. از طرفی اميرالمؤمنين علی ـ علیهالسلام ـ از پيدايش بدعتها و در كجروی از سنت و روش پيامبر كه از آنها سر میزد، هشدار میداد و مانع میشد؛ ولی عثمان و كارهای او با اينها و زمان او با آنها بسيار متفاوت بود.
يكی از عواملی كه نارضايتی مردم را از عثمان سبب میشد و در زمان دو خليفه پيشين نبود، اين بود كه آنها نه تجملگرا بودند و نه اجازه چندانی به گرايش بر تجملات میدادند و همچنين برای صحابه
رسول خدا چندان بیحرمتی نمیكردند، اگرچه آزار و اذيت به بنیهاشم مخصوصاً دختر پيامبر (جريان آزار و اذيت خليفه دوم و اول به بانوی دوسرا در كتاب الامامه والسياسه، ابن قتیبه، ص ۳۰، ج ۱، به تفصيل بيان شده است )
كار ناپسندی بود كه از آنها سر میزد، ولی آنها با توجيه و
جعل روايت
به نام پيامبر اين كار خويش را موجه مینمودند. با اينكه مخالف هم داشتند، اگرچه اندک و قليل؛
پس بهطور مطلق نمیتوان گفت كه مردم با بدعتهای ابوبكر و
عمر مخالفت نمیكردند و بر عثمان شوريدند؛ بلكه يكی از علل شورش عليه عثمان ريشه در
اعتراض به كار خلفای پيشين داشت. چون برخی از كارهای زمان عثمان در زمان آنها پايهريزی شده بود و رفتهرفته سبب پيدايش يک
انقلاب عليه خلافت گرديد و مردم را بر آن داشت كه پس از ۲۵ سال دوری از امامت دوباره به آن روی آوردند و مدار و نقطه تمركز
عدالت را پيدا كنند.
در زمان
عثمان اعتراضات بهحدی رسيد كه غير قابل كنترل شد؛ درحالیكه در زمان خلفای پيشين اعتراضات در اين حد نبود و كاملاً محدود و قابل سركوبی بود و از طرفی آنها با مردم برخوردی غير از عثمان داشتند كه عثمان در رعايت بسيار كوتاهی مینمود، پيش از حد فرزندان ابیمعيط (
بنیامیه) را بر گردن مردم سوار نمود و آشكارا برخلافت
سنت پیامبر رفتار كرد و هيچ توجيهی برای كار خود نداشت.
از طرفی فتوحات
اسلام نيز بسيار زياد شده بود و
ممالک تحت سيطره سپاه اسلام و خلافت بيشتر از زمان
ابوبکر و عمر بود و بنیاميه در اين ممالک حكمرانی میكردند و صاحبان تيول و زمينهای مرغوب و چراگاههای حاصلخيز شده بودند و برخی از
صحابه برای خود كاخهاو عمارتهاو باغهايی در نقاط مختلف داشتند كه همه اينها منجر میشد به يک نابرابری
اقتصادی و ناعدالتی و ايجاد
جامعه طبقاتی و فاصله طبقاتی
فاحش كه در نوع خود جهتی بهسوی اشرافگری جاهلی داشت كه كاملاً برخلاف
سیره نبوی بود، اين انحراف فاحش در زمان دو خليفه پيشين وجود نداشت؛ اگرچه ريشه اين انحراف از آنجا برمیخواست، به همين سبب نمیتوان گفت كه بر عليه آنها مخالفتی شد؛ زيراكه اين اعتراضی كلی بر خطمشی و انديشه اين نوع از خلافت و
حکومت بود كه آنها پايهريزی كرده و به جريان انداخته بودند و اين انحراف از همان خطی شروع میشد كه آنها ترسيم كرده بودند و رفتهرفته زيادتر میشد.
سایت اندیشه قم