فلسفه تاریخ
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلید واژه:
تاریخ، فلسفه تاریخ.
پرسش:
فلسفه تاریخ چیست؟
پاسخ: فلسفه تاریخ در مورد علل اتفاقات بحث میکند.
مراد از تاریخ
سرگذشت پدیدهها و وقایع گذشته است. تاریخ
مطالعهای است در احوال گذشته نوع
بشر و توجّه اصلی تاریخ به
تجربیات انسانی معطوف است.
اگر
تاریخ نویس از رویدادهای طبیعی ذکری به میان میآورد به این علّت است که آن رویدادها بر زندگی
انسانها اثر گذاشته است. با این ترتیب باید قبول کنیم که هدف اولیهی مطالعات و بررسیهای تاریخ نویس، گذشته انسانهاست.
مورخ در صدد دستیابی به یکی از این دو
هدف است.
نخست اینکه مورخ خود را محدود و مقید به توصیف دقیق رویدادها میکند.
دیگر این که وی هدف را از حد این فراتر ببیند و نه تنها آنچه را که روی داده است بازگو مینماید بلکه همچنین آن را
تشریح میکند و علل رویدادها را ذکر مینماید که این قسم را فلسفه تاریخ میگویند.
فلسفه تاریخ یک نوع مطالعهی درجه دوّم است که در واقع معلوم میکند که عامل محرک این وقایع خارجی چیست و خود به دو قسم تقسیم میشود.
که عبارت است از
مطالعهی فلسفی، دربارهی چرایی و چگونگی وقوع
تحولات تاریخی و کشف
منطق آن.
مسائلی که این نوع
فلسفه بدنبال آن است از جنبه نظرپردازی مطرح است.
ابن خلدون در این نظریه بدنبال آن است که
جغرافیا عاملی است که درتاریخ تأثیر میگذارد.
نوکو نظریهی رابطهی
قدرت با
دانش را مطرح میکند او معتقد است که دانش انسانی همواره تحت تأثیر ساختار قدرت قرار میگیرد.
او عامل محرک تاریخ را
اقتصاد میداند.
که درباره
علم تاریخ و
حجیّت استنتاجات علم تاریخ و
تبیین و علیّت در تاریخ میباشد. به تعبیر دیگر فلسفه تحلیلی تاریخ،
روش شناسی علم تاریخ میباشد.
مسائل فلسفه انتقادی تاریخ به چهار گروه عمده تقسیم میشود:
که بیان میکند تاریخ چه نوع علمی است و ارتباط آن با رشتههای دیگر را مورد بررسی قرار میدهد. متداول ترین نظری که درباره تاریخ وجود دارد، آن را از زمرهی رشتههای مربوط به
دانش نظری قرار میدهد.
به موجب این نظریّه وظیفه
مورخ این است که درباره گذشته، حقایق را به طور جداگانه دربارهی زمان حال
کشف نماید.
هنگامی که ما به نمونههای واقعی
آثار تاریخی توجّه میکنیم از اعتبار ساقط میشود. در آن مرحله آنچه توجّه ما را به خود جلب میکند آن است که موّرخان به کشف سادهی حقایق رویدادهای گذشته قانع نیستند بلکه آنها علاوه بر بیان وقوع اتفاق قصد بیان علّت آن را نیز دارند.
چشمگیرترین خصیصهی تاریخ آن است که، توصیف حقایق گذشته را مینماید که مستقیماً مورد بررسی و مشاهده واقع نمیشود، و بر آنچه مستقیماً مشاهده نشده است نمیتوان یقین کرد، بلکه فقط نوعی اعتماد بر آن میباشد.
سؤالی که مطرح است این که موّرخ در تبیین و
تشریح رویدادهایی که بررسی میکند از کیفیات ویژهای برخوردار است یا نه؟ بهترین شیوهی برخورد با این مورد، بررسی طریقهای است که در
علوم طبیعی بکارگرفته میشود امروزه دیگر هر کس که با
فلسفه سر و کار دارد میداند که
دانشمندان دیگر در صدد بر نمیآیند پدیدههایی را که با آن مواجه میشوند را مفهومی قطعی و نهایی توضیح دهند بلکه آنها به این کار بسیار سادهتر اکتفا میکنند که نظام خاصی مبتنی بر وجوه مشترک با وحدت شکلها بوجود آورند و به کمک این نظام
تلاش کنند هر پدیدهای را که برای بررسی پیش میآید روشن و تشریح نمایند.
باید دو نکته را در نظر بگیریم:
۱ ـ ازیک طرف مورخان
اعتراف دارند در کارشان باید نوعی عینیت و بیطرفی وجود داشته باشد. اینگونه مورخان تاریخ را از
تبلیغ جدا میکنند و نویسندگانی را که اجازه میدهند احساسات و
تعصبات شخصی بر عمل آنها در زمینهی بازسازی گذشته اثر گذارد، محکوم میکنند.
۲) اینکه مورخان در گذشته به یک حقیقیت عینی دست نیافتهاند؛ دلیلی برای تصور عدم دستیابی مورخان به چنین حقیقتی نیست.
اندیشه قم.