عقل و دین
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلید واژه: دین، عقل، فلسف، منطق
پرسش: به تازگی طرز فکری رواج پیدا کرده که بر اساس آن دین را نقض میکنند و ملاک سنجش و سبک زندگی خود را عقل خودشان میگذارند... این طرز فکر گویای این است که
دین امری الهی نیست و ساخته ی فکر انسان است...
فلسفه و منطق شما برای رد این طرز فکر چیست ؟؟؟ با تشکر
پاسخ: اندیشمندان باور دارند که انسانها مدنی بوده و نیاز به زندگی دسته جمعی دارند تا نیازهای خویش را با تعامل تأمین کنند. اولین مؤلفه زندگی دسته جمعی، وجود قانون و اجرای آن است؛ زیرا بدون قانون نمیتوان امنیت و عدالت را برقرار کرد و از حقوق مردم دفاع نمود.
طرفداران دین باور دارند که
عقل و علم به تنهایی قادر نیستند که همه
مصالح و مفاسد انسانها را درک کرده و بر اساس آن قانون وضع کند:«ما نباید فراموش کنیم که معلومات و ادراکات عقلی ما در برابر آنچه که نمیدانیم، قطرهای در مقابل یک اقیانوس عظیم است، و این حقیقتی است که همه
دانشمندان اعم از مادی و غیر مادی به آن معترفند...
در ابتدا باید اشاره شود که توهم مطرح شده در پرسش جدید نیست، بلکه از دیر باز از سو برخی دین ستیزان نظیر کمونیست ها مطرح شده است. ولی بر خلاف پندار آنها دین ساخته ذهن بشر نیست بلکه از سوی خالق عالم و آدم فرستاده شده در تحلیل مسله باید گفت به گفته مولوی:
آفتاب آمد دلیل آفتاب• گر دلیلت باید از وی رو متاب
از وی ار سایه نشانی می دهد•شمس هر دم نوری جانی می دهد
دین و کتاب آسمانی خود دین وکتاب آسمانی آن که در عصر خاتم انبیا قران کریم است دلالت می کند که از جانب خداست و غیر خدا را توان بر انشای چنین کتابی نیست.
با صراحت تمام هم اعلام کرده که از جانب خداست و
پیامبر و غیر پیامبر را در ایجاد آن دخالتی نیست. نیز خود را آیت خدایی بودن شمرده و اعلام کرده، اگر در خدایی بودن من شک دارید و مرا ساخته بشر از جمله رسول می دانید، و مدعی هستید که بشر را توان انشای چنین کتابی هست، پس یک سوره مثل سوره های من بیاورید و به جامعه عرضه کنید و در معرض قضاوت سخن شناسان قرار دهید.
با وجود آن که دشمنان از
صدر اسلام در صدد آن بودند که آسمانی بودن
قرآن را انکار کنند و آن را ساخته ذهن پیامبر یا دیگران معرفی کنند ولی نتوانستند به مبارزه طلبی قرآن پاسخ دهند و تا ابد هم نخواهندتوانست. الان سرسخت ترین دشمن اسلام،
یهودیان صهیونیست هستند که از تمام امکاناتشان برای نابودی اسلام استفاده می کنند، لیکن تاکنون نتوانستهاند حتی یک
سوره کوچک مثل قرآن را بنویسند.
قرآن مجید از جهات گوناگون
معجزه است و خدایی بودن خود را فریاد می زند. دو نمونه را ذکر میکنیم:
یکی جنبه
فصاحت و بلاغت است. قرآن از فصاحت و بلاغتی برخوردار است که از عهده بشر خارج است. از این رو
عرب جاهلی که در فصاحت و بلاغت و شعر و ادب تخصص بلکه نبوغ داشت، وقتی در برابر قرآن قرار گرفت و در فصاحت آن دقت کرد، به
معجزه بودن آن پی برد و اظهار عجز و ناتوانی نمود. روی اعجاز فصاحتی قرآن، عدهای از آنان وحی بودن قرآن را پذیرفته و نبوت پیامبر اسلام را تصدیق نمودند. بقیه نیز گر چه ایمان نیاوردند، ولی هماوردی نکردند و عجز خود را از آوردن حتی سوره ای کوچک فریاد زدند و این خود بزرگ ترین دلیل بر آسمانی بودن قرآن است و ثابت میکند که آوردن کتابی مثل قرآن از دایره قدرت بشر بیرون است. بنا بر این خود قرآن بهترین گواه بر آسمانی بودن خویش است.
دیگر این که همه قبول دارند
رسول خدا (ص) امی یعنی درس نخوانده بود، ولی با وجود این، کتابی آورد که پر است از
معارف عقلی و دقایق علمی و
فلسفی، به طوری که این کتاب افکار
فلاسفه و
دانشمندان را به خود جلب کرده و متفکران شرق و غرب عالم را مبهوت و متحیر ساخته است.
امی و درس ناخوانده بودن پیامبر و بیگانه بودن ایشان و محیط زندگیشان از دانش روز و ناتوانی او از مراحل ابتدایی خواندن و نوشتن، بهترین دلیل بر این است که قرآن محصول فکر و فهم ایشان یا تعلیم گرفته از دیگران نبوده است. پیامبر پیش هیچ کسی زانوی شاگردی به زمین نزده است و از هیچ کس تعلیم نگرفته و قبل از بعثت هیچ سخن و کلامی شبیه قرآن از او شنیده نشده و این
معارف و آیات به ناگاه بر زبان او جاری شد.
قرآن خود بر این موضوع تکیه کرده و آن را یکی از نشانه های آسمانی بودن خود شمرده است:
تو پیش از
نزول قرآن هیچ نوشتهای را نمیخواندی و با دست راست خود (که وسیله نوشتن است) نمی نوشتی. اگر قبلا می خواندی و مینوشتی، یاوه گویان شک و تهمت به وجود میآوردند».
ما قرآن را که روح و حیات است، از امر خود بر تو وحی کردیم. تو قبلا نمی دانستی نوشته و ایمان چیست».
این آیات صراحت دارد که پیامبر قبل از نزول قرآن با خواندن و نوشتن و معارف بلند قرآن بیگانه بوده و اینها نه تراوش ذهن او بلکه نازل شده از جانب خداوند حکیم است که
تاریخ زندگی پیامبر نیز این امر را تایید می کند.
دلیل محکم دیگر بر وحی بودن و آسمانی بودن قرآن این است که پیامبر مومن و خدا ترس و راستگو بود. در این ایمان و خداترسی و راستگویی هیچ شکی نیست. چنین کسی هیچ گاه به خود اجازه نمی دهد تراوش
فکر و ذهن خود را به خدا و آسمان نسبت دهد؛ زیرا یقین دارد که نسبت دادن مطلبی به خدا، افترا به خدا و بزرگ ترین گناه است و با قهر خدا مواجه خواهد شد و هیچ قدرتی نیست تا او را از قهر خدا برهاند. آری اگر افرادی غیر از پیامبر بودند، ممکن بود به خود جرات بدهند که مطالب ساخته
ذهن و روح خود را به خدا نسبت دهند تا بهتر مقبول خلق گردد؛ ولی از
مومن بی نظیری چون پیامبر با آن مرحله خداترسی چنین کاری محال است.
خود قرآن افترا و نسبت دادن چیزی را به خدا بزرگ ترین گناهان می شمارد:
«و من اظلم ممن افتری علی الله کذبا؟
و چه کسی ستمکارتر از کسی است که به دروغ چیزی به خدا ببندد؟!».
از زبان پیامبر اعلام می کند که از خدا چنان ترسی دارد که هیچ گاه ناحقی بر خدا نمی بندد، زیرا می داند کسی نمیتواند نگهدار او از
قهر خدا باشد:
بگو اگر آن را به خدا بسته باشم، نمی توانید در قبال خدا مالک و نگهدار من باشید.
نکته دیگر این که با توجه بدلایل عقلی
عصمت پیامبر هر گز نمی توان احتمال داد که او فکر و اندیشه و کلام خودرا به عنوان کتاب اسمانی و وحی ودین آسمانی به مردم عرضه کند چه این که آن همه روایات به عنوان کلام پیامبر موجود است هیج کدام آن ها شبیه به
کلام وحی و
قرآن کریم نیست؛ پس با توجه به دلایلی که گذشت نمی توان گمان کرد قرآن از جانب غیر خدا باشد. در این رابطه سخن نغزی از
مولوی بسیار زیبا و شنیدنی است که می گوید
گر چه قرآن از لب پیغمبر است هر که گوید حق نگفت او کافر است
مطلق آن آوازها از شه بود گرچه از حلقوم عبدالله بود
اگر قرآن تراوش ذهن و روح پیامبر بود، برای نزول
آیات انتظار نمی کشید و موضع گیری هایی نمی کرد که و بعد آیاتی را از خود بگوید و آن موضع گیری ها را اصلاح کند. هیچ عاقلی نسبت به خود و سخنان خود چنین نمی کند در حالی که قرآن چند بار پیامبر را تذکر داده و بر اعمالی که از او یا از پیروانش صادر شده گوشزد نموده است.
بارها بود که مسئله ای پیش می آمد یا سوالی مطرح می گردید و پیامبر جواب و حکم آن را نمی دانست و منتظر نزول وحی می نشست تا جواب و حکم آن را بگیرد. در مکه که پیامبر زیر ذره بین قریش بود، تعدادی از یهود آمدند و سوال هایی از رسول خدا مطرح کردند و پیامبر به پشت گرمی وحی وعده جواب در فردا را به آنان داد و خدا برای تادیب پیامبرش و تعلیم پیروان ایشان چندین روز نزول وحی را به تاخیر انداخت به نحوی که
مشرکان شایعه کردند که خدای محمد با او قهر کرده و او را واگذارده است
طبیعی است که اگر قرآن جوشش روح و روان پیامبر بود، حضرت جواب آنان را به تاخیر نمی انداخت تا دشمنان شادکام گردند و دوستان اندوهگین شوند و....
منافقان برای یافتن بهانه برای شرکت نکردن در جنگ و جهاد از پیامبر برای شرکت در میدان جنگ اجازه می طلبیدند -در حالی که برای انجام وظیفه احتیاج به اجازه گرفتن نیست - یا به بهانه های مختلف از حضرت اجازه تخلف و شرکت نکردن می خواستند و پیامبر نیز به دلیل محذوریت های اخلاقی گاهی افرادی را اجازه تخلف می داد و آیه نازل شد و پیامبر را تخطئه و توبیخ کرد که چرا اجازه تخلف داده است.
یا در مکه سران مشرکان خدمت رسول خدا رسیده و در این وقت مومن نابینایی هم برای استفاده به محضر رسول خدا می شتابد و با توجه به نابینا بودنش متوجه نیست که رسول خدا میهمان دارد و....
فردی از اطرافیان ناراحت می شود و روی در هم می کشد که چرا این نابینا آمده و مزاحم این جلسه مهم شده و...که آیات نازل می شود و پیامبر را بر گناه ناکرده توبیخ می کند که چرا روی ترش کردی و به سران شرک بها دادی و برای مومن نابینایی اهمیت کافی قائل نشدی و....
اگر این قرآن جوشش روح و روان خود این پیامبر بود معنا نداشت که پیامبر خود را در مکه به جهت بها دادن به مشرکان که در نگاه عادی به سود مسلمانان است و...، این گونه توبیخ کند.
با توجه به دلایلی که گذشت نمی توان گمان کرد دین عموما و اسلام و قرآن خصوصا جوشش روح پیامبر یا تعلیم دیگران به او بوده و قطعا این آیات و سوره ها از
عالم غیب بر قلب ایشان نقش بسته و ایشان مامور به ابلاغ آن ها بوده است. همه این گونه امور می رساند که قرآن از جانب خدا است و نه کلام پیامبر. چه این که این توهم که قرآن از لحاظ معنا
کلام خدا و از نظر لفظ
کلام پیامبر است نیز مردود است؛ زیرا به اتفاق همه مذاهب و علمی اسلام قرآن از هر نظر
کلام الله است چه این در
قرآن کریم در چندین آیه به صراحت آمده که که قرآن از سوی خداوند با زبان عربی نازل گردیده مثلا فرمود:به راستی که این قرآن از جانب پروردگار جهانیان نازل شده به زبان عربی روشن».
و
آیات از این قبیل
تفصیل این بحث را در منبع ذیل جویا شوید!
نکته دیگر این که عقل برای هدایت و تأمین سعادت انسان کافی نیست، بلکه عقل جهت رشد و شناخت برخی از واقعیات، نیاز به دین دارد
زیرا عقل در شناخت برخی از مسایل عاجز است. در تشخیص حق و باطل دچار مشکل میشود. دین است که در برخی موارد زمینههای حکم عقل را فراهم مینماید.
آن را در تفسیر زندگی، شناخت جهان و شناخت مبدأ و معاد کمک میکند.
بر اساس نیاز عقل به دین است که یکی از فلسفه های
بعثت پیامبران «رشد عقلانی» بیان شده است.
امام علی (ع) فرمود:«خداوند رسولانش را فرستاد... تا گنجینههای عقل را آشکار سازند...».
استاد آیت اللَّه جوادی آملی مینویسد:«... مثلاً عقل انسان، بعضی از
صفات جزئیه خداوند ، مانند سمع و بصر و کلام الهی و هم چنین
حقیقت معاد و چگونگی آن و احکام الهی را کاملاً درک نمیکند و باید آنها را از نقل (حدیث) استفاده کند...».
اندیشمندان باور دارند که انسانها مدنی بوده و نیاز به زندگی دسته جمعی دارند تا نیازهای خویش را با تعامل تأمین کنند. اولین مؤلفه زندگی دسته جمعی، وجود قانون و اجرای آن است؛ زیرا بدون قانون نمیتوان امنیت و عدالت را برقرار کرد و از حقوق مردم دفاع نمود.
طرفداران دین باور دارند که عقل و علم به تنهایی قادر نیستند که همه
مصالح و مفاسد انسانها را درک کرده و بر اساس آن قانون وضع کند:«ما نباید فراموش کنیم که معلومات و ادراکات عقلی ما در برابر آنچه که نمیدانیم، قطرهای در مقابل یک اقیانوس عظیم است، و این حقیقتی است که همه دانشمندان اعم از مادی و غیر مادی به آن معترفند...».
سایت:مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی