عشق شیطان به خدا
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه:عشق الهی، شیطان،سحده بر آدم.
پرسش:آیا
شیطان عاشق خدا بود که بر غیر خدا (
حضرت آدم ) سجده نکرد؟
در مورد
ابلیس نظرات متفاوتی وجود دارد، چه از سوی
اهل معرفت ؛ مانند
حلاج ،
شبستری ،
ابن عربی ،
عطار ،
مولوی و... راجع به موحد بودن و عاشق بودن ابلیس و اینکه سرپیچی او ابتلای او بوده و یک امر ارشادی از سوی خدا بوده، و از طرفی مخالفان مانند متکلمان و غیره که این نظر را قبول ندارند. بالأخره کدام نظر مطابق با حقیقت است؟
ترویج نگاه عاشق بودن ابلیس به خدای متعال و سید الموحدین بودن او، میتواند تحت تأثیر نگاه
اشاعره باشد. این جریان از جمله نوادری محسوب میشود که در تاریخ
تصوف و
عرفان شکل گرفته است. با توجه به تصریح
قرآن کریم -به جهت
سجده نکردن شیطان بر آدم- و روایات نمیتوان چنین چیزی را پذیرفت. همچنین از سوی بیشتر بزرگان و
عرفای شیعه این تفکر مورد انتقاد قرار گرفته است، و اینگونه نیست که همه
عرفای مسلمان چنین تفکری را قبول داشته باشند.
برخی از صوفیان، ابلیس را ستایش کرده و او را در زمره یکی از بزرگترین موحّدان جهان و عاشقان ذات اقدس الهی قرار دادهاند و ضمن ستایش از ابلیس او را در کنار پیامبر(صلی الله علیه و آله) به عنوان دو مَثَل اعلای فتوّت و جوانمردی برشمردهاند. آنها به دفاع از ابلیس پرداختهاند و در ورای شرارت او، مقام والایی برای او قائل شده و او را عاشقی بزرگ که از غیرت عشق سرکشی کرد، معرّفی کردهاند.
به طور کلی، دفاعیاتی را که در این زمینه ارائه شده است میتوان به دو بخش اصلی تقسیم کرد:یکی مسئله امر و ابتلای الهی برای سجده بر حضرت آدم(ع) و دیگری اعتقاد به عبادت عاشقانه و شهود عارفانه و یکتاپرستی بینظیر ابلیس.
حلّاج گفته است:«در میان اهل آسمان موحّدی مثل ابلیس نیست».
احمد غزّالی عصیان ابلیس را تقدیر الهی میداند؛ یعنی خواست خدا بود که ابلیس عصیان کند، و اگر خدا میخواست که ابلیس
ملک مقرّب بماند، هیچ نیرویی قادر به مخالفت خواست الهی نمیبود. پس عصیان ابلیس و برگزیدن آدم از پیش بر قلم
قضای الهی جاری گشته بود. وی برای توجیه این مطلب میگوید:«سوگند به جان خودم عنایت ازلی اساس
سعادت ابدی است، و قلّت عنایت سرمدی هم اساس
شقاوت ابدی است. و تو نشانه آن دو وجهی. قبل از اینکه آدم خلق شود و عصیان کند، قضای پروردگاری کشتی برگزیدگی را برای نجات او مهیّا ساخته بود سپس پروردگارش او را برگزید و توبهاش را پذیرفت و او را هدایت کرد
و این پشتکننده (ابلیس) هم قبل از اینکه خلق شود، گمراهیش در مشیّت الهی ثبت شده بود. حکم آن دو چیست؟ آنها به نزد صرّاف قدر پیش آمدند و نقد حالشان را بر محک خداوندی که معصیت و طاعت بود عرضه داشتند. این پشتکننده (ابلیس) در
مشیّت الهی بود که کبر ورزد و روانه جهنّم شود، و این خوشبخت (آدم) نیکو بود و روانه
بهشت گردد».
عین القضاة همدانی چنین گوید:«دریغا چه دانی که شاه حبش کیست؟ پردهدار «الّا اللّه» است که تو او را ابلیس میخوانی که اغوا پیشه گرفته است، و لعنت غذای وی آمده است که «فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ». چه گویی شاهد بیزلف زیبائی دارد؟! اگر شاهد بیخدّ و خال و زلف، صورت بندد رونده بدان مقام رسد که دو حالت بود و دو نور فرا پیش آید که عبارت از آن یکی خالست و یکی زلف، و یکی نور مصطفی است و دیگر نور ابلیس؛ و تا ابد با این دو مقام سالک را کار است».
«آن عاشق دیوانه که تو او را ابلیس خوانی در دنیا، خود ندانی که در عالم الهی او را بچه نام خوانند؟ اگر نام او بدانی، او را بدان نام خواندن خود را کافر دانی. دریغا چه میشنوی؟ این دیوانه خدا را دوست داشت؛ محکّ محبّت دانی که چه آمد؟ یکی بلا و قهر، و دیگر ملامت و مذلّت. گفتند:اگر دعوی عشق ما میکنی، نشانی باید. محکّ بلا و قهر و ملامت و مذلّت، بر وی عرض کردند؛ قبول کرد، در ساعت، این دو محکّ گواهی دادند که نشان عشق صدقست. هرگز ندانی که چه میگویم! در عشق جفا بباید، و وفا بباید تا عاشق پخته لطف و قهر معشوق شود؛ و اگر نه، خام باشد و از وی چیزی نیاید».
«امّا هرگز دانستهای که خدا را دو نامست:یکی «الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ»، و دیگر «الجبّار المتکبّر»؟ از صفت جبّاریّت، ابلیس را در وجود آورد؛ و از صفت رحمانیّت، محمّد را. پس صفت رحمت، غذای احمد آمد؛ و صفت قهر و غضب، غذای ابلیس».
«گناه ابلیس عشق او آمد با خدا! و گناه مصطفی دانی که چه آمد؟ عشق خدا آمد با او:یعنی عاشق شدن ابلیس خدا را، گناه او آمد؛ و عاشق شدن خدا پیغامبر را».
ترویج این نگاه، از سوی بیشتر بزرگان و عرفای شیعه مورد انتقاد قرار گرفته است که پرداختن به این مسئله نیازمند تحقیق و نوشتن کتاب است که از حوصله این نوشته
بیرون است. اما به طور کوتاه در نقد این تفکر میگوییم:
ابلیس در
قرآن کریم به معنای موجود خاصی که از
رحمت خدا رانده شده که گاه، معادل با شیطان به معنای عام به کار رفته است، هر چند کلمه شیطان نیز در قرآن گاه به معنای ابلیس آمده است. ابلیس به سبب اطاعت نکردن امر خدا از روی استکبار مطرود و مردود
مقام قرب الهی است و تا
قیامت سعی در گمراه ساختن انسانها خواهد کرد، از اینرو، «
عدوّ مبین » نامیده شده است:«یا أَیُّهَا النَّاسُ کُلُوا مِمَّا فِی الْأَرْضِ حَلالاً طَیِّباً وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیْطانِ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبین»، و یکی از صفات او «رجیم»؛ یعنی رانده شده است:«وَ حَفِظْناها مِنْ کُلِّ شَیْطانٍ رَجیم»؛ و آنرا (آسمان) از هر شیطان رانده شدهای حفظ کردیم.
داستان سرپیچی ابلیس از امر الهی و استکبار وی بارها به صورتهای گوناگون بازگو شده است که مفصلترین آنها در سوره مبارکه اعراف آیات ۱۱ تا ۱۷ است.
محبّت دارای مراتبی است و شیطان پیش از
آفرینش انسان ، خدا را مدتی طولانی
عبادت کرده و طبیعتاً
دوست خدا بوده، ولی در آزمونی که خدا برای او در محبتش قرار داد، مردود شده و چیزی جز لعن و طرد او نصیبش نشد؛ در حالیکه محبّ و عاشق واقعی کسی است که با هر آنچه محبوب و معشوق او دوست دارد، عشق و دوستی بورزد. بنابر این، ابلیس از سر تقصیر و گناه از این سجده سرباز زد، نه از سر عشقی که به خداوند داشت. اگر
عشق الهی شیطان حقیقتاً وجود داشت، اگر آن معشوق نابودی کلی او را میخواست میبایست بپذیرد و به قول
صدر المتألهین :
آنان که ره دوست گزیدند همه
در کوی شهادت آرمیدند همه
در معرکه دو کون فتح از عشق است
هر چند سپاه او شهیدند همه
با اینکه خداوند به او فرمود:«به آدم سجده کن»، اگر معشوق به عاشق حقیقیاش بگوید:من این دستمال را دوست دارم، آن عاشق بایستی دستمال را مانند جزء شخصیت معشوق پذیرفته، بال و پری از عشق خود را به او بگستراند. نه اینکه بگوید:من چنین و چنانم!! وانگهی، اگر شیطان عاشق حقیقی بود، این چه غلط کاری بود که در موقع هجران از معشوق خود بگوید:خداوندا! تو مرا اغوا کردی من هم تمام فرزندان این آدم را تا
روز رستاخیز اغوا خواهم کرد؟!
ابو العیاش عبد العلی محمد بن نظام الدین انصاری معروف به
بحرالعلوم از متکلمان بزرگ حنفی میگوید: «بدانکه ترک سجده آدم(علیه السلام) از تکبر او بود که آدم را طین دانست و ندانست حقیقت او، و خود را افضل دید از آدم(علیه السلام) و خیال کرد که حکیم را نشاید که مفضول را مسجود افضل گرداند، پس امر حق را خلاف حکمت دانست، پس خود را علم به حکمت دید از الله تعالی، پس متکبر به الله بود در این ترک سجود و نیز این ترک سجود به جهت حسد بود به آدم(علیه السلام) که او مقبول شد عند الله و این مقبولیت آدم(علیه السلام) ناخوش آمد ابلیس را، پس حسد کرد بر آدم(علیهالسلام) و سجده نکرد و اینجا ابلیس سببیت حسد بیان کرد و اصل سبب ترک نمود و آن ترک بر امر الله تعالی که شناعت آن چنین پرظاهر بود که درو مکر و تزویر را راه نبود در این
حسد تزویر را راه هست چنانکه تزویر کرد و سبب آن عشق گردانید اگرچه این محض زور است که در عشق رضای محبوب باید جست و چون ابا از امتثال امر واقع شد دعوی عشق زور شد و تحقیق آن است که او عاشق رب خود است و آن رب اسم خاص حق است که ابلیس مظهر اوست و عشق این اسم خاص عشق ذات است به وجهی که این اسم عین ذات است و تعبیر است از او چون معشوق او اسم خاص است، پس او را رضای آن اسم باید و رضای ان اسم به قیام ضلالت و نافرمانی است، پس او را در این مخالفت رضای معشوق خود طلب داشته اگرچه اسم هادی از او راضی نباشد دعوی او ذات را از رزق اوست».
پایگاه اسلام کوئست