• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

عبودیت

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



کلیدواژه: عبودیت، عشق، مناجات، قلب، محبت الهی، فقر و نقص انسان، کمال مطلق.
پرسش: متن عربی جمله «خدایا من در کلبه‌ی کوچک خود چیزی دارم که تو در عرش خودت هم نداری، من چون تویی را دارم و تو مثل خودت را نداری!» چیست؟ منبع آن کجاست؟
پاسخ:



این جمله به صورت‌های مختلفی در بین بعضی از افراد شنیده می‌شود؛ از جمله:

۱.۱ - اول

«خدایا من در کلبه‌ی کوچک خود چیزی دارم که تو در عرش خودت هم نداری، من چون تویی را دارم و تو مثل خودت را نداری»!

۱.۲ - دوم


«خدایا من در این خانه درویشی خود چیزی دارم که تو در عرش آسمانیت آن را نداری، من خدایی مثل تو دارم؛ ولی تو خدایی مثل خود نداری»!

۱.۳ - سوم


«خدایا من در کلبه گدایی خود چیزی را دارم که تو در عرش کیریایی خود نداری، من چون تویی دارم و تو چون خود نداری»!


اما گوینده این سخن کیست ؟ بعضی این سخن را به امام سجاد ـ علیه‌السلام ـ و در جای دیگری به امام جعفر صادق ـ علیه‌السلام ـ و بعضی آن را به حضرت موسی ـ علیه‌السلام ـ
[۱] "در یکی از مجالس کربلایی احمد در‌حالی‌که از شدت بغض و‌گریه، دائما" کلامشان قطع می‌شد، دست‌ها را بالا برده و فرمودند: خداوندا، حضرت موسی به تو عرض کرد که: یا الهی! من در کشکولم چیزی دارم، که تو در هت آسمانت آن را نداری؛ من در کشکولم خدایی مثل تو دارم. پس، بارالها! از آن میوه توحیدیت که روزی دوستان خود کرده‌ای، در دامن ما هم بریز" به نقل از زندگی‌نامه کربلایی احمد تهرانی
نسبت داده‌اند، اما هیچ آدرسی برای این نسبت بیان نشده است. به‌هرحال علی‌رغم جست‌وجوهای فراوان، دلیلی برای استناد این سخن به یکی از ائمه معصومان ـ علیهم‌السلام ـ پیدا نکردیم.


اشکالی که بر ظاهر این سخن وارد می‌شود، این است که دلیل احتیاج مخلوقات به آفریدگار و رب و مربی، فقر و نقص آنان است و باید انسان این احتیاج را درک کند و خود را محتاج خداوند بداند؛ درحالی‌که خداوند کمال مطلق است و هیچ احتیاجی ندارد تا با کمک غیر خود آن را برطرف کند و احتیاج او به غیر خود برای او ارزش و کمالی نیست. بنابراین از این دیدگاه سزاوار نیست که کسی نسبت به خدا فخرفروشی کند که خدایا من چیزی دارم که تو نداری.


برخی معتقدند که چنین سخنی نمی‌تواند سخن معصوم باشد؛ زیرا گرچه ظاهر زیبایی دارد، ولی به‌دلیل اشکالی که مطرح شد، همچنین عدم دست‌یابی به سند این روایت، نمی‌توان آن را پذیرفت.



ولی از طرف دیگر با توجه به مضمون برخی روایات و ادعیه و با کنار هم نهادن آنها به نظر می‌رسد که مضمون این مناجات قابل استخراج است.

۵.۱ - روایت اول

از جمله در روایتی آمده است:
"نَاجَی دَاوُدُ رَبَّهُ فَقَالَ إِلَهِی لِکُلِّ مَلَکٍ خِزَانَةٌ فَأَیْنَ خِزَانَتُکَ قَالَ جَلَّ جَلَالُهُ لِی خِزَانَةٌ أَعْظَمُ مِنَ الْعَرْشِ وَ أَوْسَعُ مِنَ الْکُرْسِیِّ وَ أَطْیَبُ مِنَ الْجَنَّةِ وَ أَزْیَنُ مِنَ الْمَلَکُوتِ أَرْضُهَا الْمَعْرِفَةُ وَ سَمَاؤُهَا الْإِیمَانُ وَ شَمْسُهَا الشَّوْقُ وَ قَمَرُهَا الْمَحَبَّةُ وَ نُجُومُهَا الْخَوَاطِرُ وَ سَحَابُهَا الْعَقْلُ وَ مَطَرُهَا الرَّحْمَةُ وَ أَثْمَارُهَا الطَّاعَةُ وَ ثَمَرُهَا الْحِکْمَةُ وَ لَهَا أَرْبَعَةُ أَبْوَابٍ الْعِلْمُ وَ الْحِلْمُ وَ الصَّبْرُ وَ الرِّضَا أَلَا وَ هِیَ الْقَلْبُ".
حضرت داود در مناجات عرض کرد: خدایا برای هر پادشاهی خزانه‌ای هست؛ پس خزانه تو کجاست؟ خطاب شد: برای من خزائنی است از عرش عظیم‌تر و از کرسی وسیع‌تر .... و آن "دل" است.

۵.۲ - روایت دوم

و در تأیید این مطلب در روایت دیگری آمده است:
"قلب المومن عرش الرحمن"؛ قلب مؤمن عرش رحمان است؛ بنا بر این روایت، خزانه اصلی اسما و صفات الهی قلب عبد مؤمن و انسان کامل است، نه آسمان‌‌ها و عرش.

۵.۳ - آیه‌ای از قرآن کریم

همچنین در قرآن می‌خوانیم:
«إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ إِنَّهُ کانَ ظَلُوماً جَهُولاً؛ خداوند امانتی را به زمین و آسمان‌ها عرضه کرد؛ ولی غیر از انسان هیچ موجودی تاب تحمل آن را نداشت».


پس طبق صریح این عبارات، انسان در قلب خویشتن که خانه عشق و عبودیت است، گوهری دارد که در عرش هم نیست و البته این انسان کامل است که این گوهره را قدر شناخته و حق آن را ادا کرده است و ازهمین‌روست که گفته می‌شود: انسان مظهر اسما و صفات الهی است.


با این توصیف جا دارد که در مقام مناجات گفته شود: خدایا من در کلبه گداییم، یعنی در خانه دلم که کانون نیاز و فقر است چیزی دارم که در عرش کبریایی تو نیست و البته آن گوهر عبودیت توست که در قلب من نهاده‌ای و به این واسطه است که من چون تویی دارم و بدان فخر می‌کنم؛ ازآن‌روی که کنه عبودیت من همان ربوبیت توست ("قال الصادق ـ علیه‌السلام ـ العبودیة جوهر کنهها الربوبیة فما فقد من العبودیة وجد فی الربوبیة و ما خفی عن الربوبیة أصیب فی العبودیة").
[۶] المنسوب للإمام الصادق (ع)، مصباح الشریعه، ص ۷، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، ۱۴۰۰ه ق



از طرفی مضمون بخش دوم این کلام که «خدایا من چون تویی دارم...»، شباهت کامل به این دعای مشهور حضرت علی ـ علیه‌السلام ـ دارد که:
"إِلَهِی کَفَی بِی عِزّاً أَنْ أَکُونَ لَکَ عَبْداً وَ کَفَی بِی فَخْراً أَنْ تَکُونَ لِی رَبّاً إِلَهِی أَنْتَ لِی کَمَا أُحِبُّ فَوَفِّقْنِی لِمَا تُحِبُّ "؛ «خدایا این فخر مرا بس که خدایی چون تو دارم؛ تو آن‌گونه‌ای که من دوست دارم؛ پس مرا هم آن‌گونه گردان که تو دوست داری.


با این اوصاف تمام این کلمات به مفهوم واحدی اشاره دارد که در مقام عبودیت و عشق القا شده است نه در مقام برتری‌جویی و اعلام بی‌نیازی نسبت به خدا.


پرسش دیگری که لازم است در اینجا بدان پرداخته شود، این است که براساس روایات معصومان در مقام دعا و مناجات چگونه باید با خداوند سخن گفت؟ از سویی در روایات مختلف تأکید شده است که ادعیه نقل شده به همان‌گونه که معصومان فرموده‌اند خوانده شود و نباید در آن دخل و تصرفی انجام گیرد؛ ولی در بسیاری از روایات دیگر فرموده‌اند: بهترین دعا، دعایی است که در آن فرد با زبان حال خود و بدون هیچ تکلفی با خداوند حرف بزند و مناجات کند و عاجز‌ترین فرد هم کسی است که از این کار عاجز باشد.


بنابراین در‌عین‌حال که از جنبه استناد برخی کلمات به معصومان باید دقت‌های لازم به عمل بیاید، ولی در مورد محتوای برخی جملاتی که در مقام انس و مناجات از طرف برخی افراد یا عرفا و حتی مردم عادی گفته شده است، نمی‌توان مناقشه‌های کلامی را دخیل دانست؛ چرا‌که اصل در مناجات با خدا غلبه محبت الهی است نه تکلف‌گویی و تقلید و امور تصنعی و به‌راستی هم عاجز‌ترین انسان کسی است که از برقرار کردن چنین ارتباطی با خدای خود ناتوان است.



۱. "در یکی از مجالس کربلایی احمد در‌حالی‌که از شدت بغض و‌گریه، دائما" کلامشان قطع می‌شد، دست‌ها را بالا برده و فرمودند: خداوندا، حضرت موسی به تو عرض کرد که: یا الهی! من در کشکولم چیزی دارم، که تو در هت آسمانت آن را نداری؛ من در کشکولم خدایی مثل تو دارم. پس، بارالها! از آن میوه توحیدیت که روزی دوستان خود کرده‌ای، در دامن ما هم بریز" به نقل از زندگی‌نامه کربلایی احمد تهرانی
۲. علامه مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج ۶۷، ص ۵۹.    
۳. علامه مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج ۵۵، ص ۳۹.    
۴. احزاب (۳۳)، آیه ۷۲.    
۵. مصباح الشریعه، ص ۷، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، ۱۴۰۰ه ق.    
۶. المنسوب للإمام الصادق (ع)، مصباح الشریعه، ص ۷، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، ۱۴۰۰ه ق
۷. علامه مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج ۹۱، ص ۹۴.    



پایگاه اسلام کوئست.    


رده‌های این صفحه : بررسی سندی | حدیث شناسی




جعبه ابزار