زمینههای اختیار از دیدگاه اسلام و تشیع
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه:
اختیار ،
آزادی ،
وراثت پرسش: از نظر
اسلام و
تشیع ، انسان در چه زمینههایی اختیار و آزادی دارد؟
پاسخ: با مراجعه به متون
دینی و دقت در مضمون آیات و روایات، مختار بودن انسان فهمیده میشود.
معنای این سخن آن نیست که انسان، مختار محض است و هیچ عامل و قدرتی نمیتواند بر
رفتار و اعمال او تأثیر و حاکمیت داشته باشد، بلکه منظور آن است که علی رغم همه عوامل و شرایط و با حفظ حاکمیت قدرت و
اراده الهی، بشر قادر به انجام افعالی است که اگر اراده میکرد میتوانست آنها را انجام ندهد و به گونهای دیگر رفتار کند. پس انسان، مسئول اعمال ارادی خویش است و جبر مطلق بر او حکم فرما نیست.
برای این ادعا تفسیرهای متعددی از ناحیه متکلمین و حکمای اسلامی بیان شده که عمیقترین و زیباترین آن، تفسیری است که
صدر المتألهین آن را تقریر کرده است.
نامبرده میگوید: «پدیدههای هستی با همه تفاوتهایی که از نظر
ذات و صفات و افعال با یکدیگر دارند و نیز با همه اختلافاتی که از نظر قرب و بعد به مبدء
آفرینش دارند در یک چیز شریکاند و آن این که یک حقیقت الهی، همه آنها را در برگرفته است، این حقیقت الهی (
هستی مطلق) در عین
بساطت و وحدت ، همه ابعاد عالم وجود را شامل است و هیچ ذرهای در گستره حیات از سیطره و احاطه این حقیقت الهی و نورالانوار بیرون نمیباشد.»
بنابراین، همان گونه که در نظام آفرینش، شأن و هستی هر پدیدهای، شأن و هستی خدا است، فعل هر پدیدهای، فعل خدا نیز میباشد. البته مقصود این نیست که مثلاً فعل زید از او صادر نشده است، بلکه مقصود این است که فعل او در عین این که حقیقتاً فعل او است، حقیقتاً فعل خدا نیز هست.
در نتیجه همان گونه که هستی زید و حواس و ویژگیهایش به او نسبت داده میشود، فعل و ایجاد نیز به او نسبت داده میشود و این هر دو نسبت حقیقی میباشد، پس اندیشه جبر، نادر است. همان گونه که هستی زید در عین این که هستی او است و حقیقتاً به او نسبت داده میشود به خدا نیز نسبت داده میشود چون
فیض وجود از خدا اعطاء میگردد،
علم و اراده و حرکت و سکون و همه آنچه از او صادر میگردد در عین این که حقیقتاً به او نسبت داده میشود، به خدا نیز نسبت حقیقی دارد پس انسان حقیقتاً فاعل و پدید آورنده کارهای خویش است.
بدیهی است که انسان در عین این که موجودی مختار و آزاد است برای ساختن اندامهای روانی خویش و تبدیل محیط طبیعی به صورت مطلوب خود و ساختن آینده خویش آن چنان که خود میخواهد، محدودیتهای فراوانی دارد و آزادیش آزادی نسبی است؛ یعنی آزادی در داخل یک دایره محدود است.
محدودیتهای انسان از چند ناحیه است:
انسان با طبیعت انسانی به دنیا میآید و از آن جایی که پدر و مادرش انسان بودهاند او هم قهراً و جبراً انسان به دنیا میآید و از طرف دیگر، پدر و مادرش یک سلسله صفات موروثی مانند رنگ، پوست، رنگ چشم و دیگر خصوصیتهای جسمی که احیاناً از چند پشت به ارث میرسد دارند که هیچ یک از اینها را خود انتخاب نکرده اند، بلکه جبراً وراثت، اینها را به آنان داده است.
محیط طبیعی و جغرافیایی انسان و منطقهای که در آن منطقه رشد و نمو میکند خواه ناخواه یک سلسله آثار قهری بر روی اندام و روحیه انسان میگذارند. منطقه سردسیر یا گرمسیر و همچنین کویر یا کوهپایهای بر اندام و
اخلاق و روحیه انسان مؤثر است.
محیط اجتماعی انسان عامل مهمی است در تکوین خصوصیات
روحی و اخلاقی انسان، زبان انسان، آداب
عرفی و اجتماعی،
دین و
مذهب ، غالباً همان چیزی است که محیط اجتماعی بر انسان تحمیل میکند.
قرآن در عین این که برای جامعه، طبیعت و شخصیت و نیت و نیرو و حیات و
مرگ و
اجل و
وجدان و
طاعت و
عصیان قایل است و جامعه را در رفتارهای انسان موثر میداند، صریحاً فرد را از نظر امکان سرپیچی از فرمان جامعه، توانا میداند.
۱) در
سوره نساء درباره گروهی که خود را «مستضعفین» در جامعه مینامیدند میفرماید:به هیچ وجه عذر آنها پذیرفته نیست؛ زیرا حداقل امکان مهاجرت برای آنها هست.
۲) یا در جای دیگر میفرماید: «یا ایها الذین آمنوا علیکم انفسکم لایضرکم من ضل اذا اهتدیتم
ای کسانی که
ایمان آوردهاید! مراقب خود باشید! اگر شما
هدایت یافتهاید، گمراهی کسانی که گمراه شدهاند، به شما زیانی نمیرساند.»
زمان گذشته و وقایع و حوادثی که در گذشته رخ داده است نیز در ساختن انسان تأثیر بسزایی دارد. به طور کلی میان گذشته و آینده هر موجودی رابطه قطعی و مسلم برقرار است، گذشته، نطفه و هسته آینده است.
در نهایت این که اگر چه انسان نمیتواند رابطهاش را با وراثت، محیط طبیعی، محیط اجتماعی و تاریخ و زمان به کلی قطع کند، اما میتواند تا حدود زیادی علیه این محدودیتها طغیان نموده خود را از قید
حکومت این عوامل آزاد سازد.
انسان به حکم نیروی
عقل و علم از یک طرف و نیروی اراده و ایمان از طرف دیگر تغییراتی در این عوامل ایجاد میکند و آنها را با خواستهای خویش منطبق میسازد و خود مالک سرنوشت خویش میگردد.
و
ما منکر نقش عوامل ژنتیکی، زیستی و طبیعی در شکل گیری شخصیت و رفتار آدمی نیستیم. اما این که تمامی عوامل مؤثر در شخصیت و رفتار آدمی را در عامل
ژنتیک و ساختار زیستی انسان منحصر کنیم، دور از صواب و نادیده گرفتن بعد روحانی و غیر
مادی انسان است. با توجه به اثبات وجود
نفس مجرد ، اراده آزاد انسانی از توانشهای روح مجرد است و با در نظر گرفتن اراده آزاد آدمی، هر چند نقش عوامل طبیعی و فعل و انفعالات فیزیکی و شیمیایی پذیرفته میشود، اما بر این نکته تأکید میشود که نقش این امور در حد سلب اختیار آدمی نیست. آیا ما نمیدانیم با وجود عوامل خارجی و تأثیر آنها در برانگیخته شدن برخی از غرایض و امیال و حصول فعل و انفعالات فیزیک و شیمیایی، در برابر آن عوامل مقاومت کنیم؟ ما در زندگی روزمره خود و دیگران نمونههای فراوانی را در این خصوص تجربه میکنیم.
قانون وراثت نیز مقتضی آن نیست که فرزندی که پارهای از خصوصیات را از والدین و اجداد خود به
ارث برده است، قدرت هیچ گونه انتخابی ندارد. انسان نیز میتواند اعمال اختیار کند و برخلاف اقتضای همه این عوامل، رفتار دیگری را در پیش گیرد.
منابع جهت مطالعه:
۱)محمد تقی جعفری، جبر و اختیار
۲)جعفر سبحانی، سرنوشت از دیدگاه علم و فلسفه
۳)سید محمد باقر صدر، انسان مسئول و تاریخ ساز
۴)مرتضی مطهری، انسان و سرنوشت
۵)محمد تقی مصباح، معارف قرآن (خداشناسی، کیهان شناسی، انسان شناسی)
سایت اسلام کوئست