• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

جویبر

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



کلیدواژه: جویبر، اسلام، فقیر، ایمان، تقوا، قرب.
پرسش: آیا این خبر درست است که در صدر اسلام سیاه‌پوستی از دختری زیبارو خواستگاری کرد، اما به‌دلیل نژاد سیاهش به او دختر ندادند؟
پاسخ: با جست‌وجویی که در منابع حدیثی انجام شد، حدیث و روایتی در مورد خواستگاری بلال ... مشاهده نشد؛ اما شبیه این داستان را در رابطه با جویبر نقل می‌کنند که خلاصه آن این‌گونه است:





۱.۱ - مسلمان شدن جویبر

راوی از امام محمدباقر ـ علیه‌السلام ـ نقل می‌کند؛ مردی از نجد عربستان به نام جویبر برای اسلام آوردن خدمت رسول خدا ـ صلی‌الله‌علیه‌وآله ـ رسید، اسلام آورد، اسلامی نیکو.

۱.۲ - سکونت در مسجد

جویبر مردی کوتاه قد، فقیر و پابرهنه بود. وی از زیبایی ظاهری ‌بهره‌ای نداشت. پیامبر او را مورد محبت ویژه قرار داد، برای او مقرری از خوراک و پوشاک در نظر گرفت و دستور داد ساکن مسجد شود. شب در آن‌جا استراحت کند. جویبر در آن‌جا ساکن شد. دیگر مسلمانان غریب نیز به آن‌جا پناه آوردند؛ به‌گونه‌ای جای آنان در مسجد تنگ شد. پس به پیامبر وحی آمد که که ساکنان مسجد را از مسجد بیرون کند و تمام درهای ورودی به مسجد را ببند، مگر دری که از خانه علی و فاطمه ـ علیه‌السلام ـ به مسجد باز می‌شود...

۱.۳ - سکونت در سقیفه بنی‌ساعده

پس از آن رسول خدا دستور داد در محلی به نام سقیفه بنی‌ساعده جایی برای آنها تهیه کنند، و به غربا و مساکین دستور داد شب و روز خود را در آن‌جا بگذرانند؛ آنان نیز در آن مکان اجتماع نمودند؛ پیامبر متعهد شد آذوقه آنها را تأمین کند؛ مسلمانان نیز متعهد شدند آنها را مساعدت کنند و صدقاتشان را به آنها بپردازند.

۱.۴ - سفارش پیامبر به ازدواج جویبر

روزی رسول خدا ـ صلی‌الله‌علیه‌وآله ـ بر جویبر گذشت، بر فقر و تنگ‌دستی او ناراحت شد. فرمود: ای جویبر، اگر ازدواج کنی همسرت در دنیا و آخرت کمک و مددکار تو خواهد بود، و باعث عفت و پاک‌دامنیت خواهد شد.

۱.۵ - پاسخ جویبر

جوبیر گفت: ای رسول خدا! پدر و مادرم فدای تو باد، کدام زن است که مرا به همسری بپذیرد؛ در‌حالی که نه حسب دارم و نه نسب، نه مال دارم و نه زیبایی.

۱.۶ - تقوا سبب قرب به خدا

پیامبر فرمود: ای جویبر خداوند افراد بسیاری را که در جاهلیت بزرگ بودند، در اسلام کوچک کرد و بسیاری را که در جاهلیت ذلیل بودند؛ به اسلام عزیز داشت، و کیش مسلمانی نخوت جاهلیت را برد و تفاخر به کثرت قبیله و برتری به نسب را شکست، پس مردمان عربی، عجمی، سید قرشی و سیاه حبشی، فرزندان آدم‌اند، جز آن‌که هرکس خدای را بهتر اطاعت کند و پرهیزکارتر باشد، قربش نزد خداوند افزون شود، و امروز ای جویبر! هیچ‌کس از مسلمانان را بر تو فضلی نیست، مگر آن‌کس که پرهیزکارتر و در پیروی حق استوارتر باشد.

۱.۷ - فرمان پیامبر به جویبر

آن‌گاه فرمود: ای جویبر نزد زیاد بن لبید برو که از اشراف بنی‌بیاضه است. به وی بگو من فرستاده رسول خدا هستم، پیغمبر می‌گوید: ذلفاء دخترت را به ازدواج من در بیاور.

۱.۸ - سخنان زیاد

پس جویبر طبق فرمان پیامبر نزد زیاد رفت و حکم رسول خدا را به وی ابلاغ کرد. زیاد از این خبر شگفت‌زده شد و گفت تو را پیغمبر فرستاد؟! جویبر گفت: بلی، هرگز به رسول خدا نسبت دروغ نمی‌دهم. زیاد گفت: ما به انصار که کفو ما هستند، دختر می‌دهیم و از آنها دختر می‌گیریم. تو برگرد تا من خود در دیدار با پیامبر عذر خویش را بگویم. جویبر برگشت و زیاد ‌گفت: سوگند به خدا که نه قرآن برای این امر نازل شده و نه نبوت از برای این امر ظاهر گشته. ذلفاء از پشت پرده این کلمات را از پدر شنید و از او علت این سخن را پرسید؟

۱.۹ - تحقیق زیاد درباره سخن جویبر

زیاد داستان جویبر را برای دخترش تعریف کرد. ذلفاء گفت: ای پدر! جویبر بر پیامبر نسبت دروغ نمی‌دهد، اکنون کسی را بفرست تا او را بیاورد. رفتند و جویبر را آوردند. زیاد گفت: ای جویبر مرحبا، لختی درنگ کن تا من برگردم. زیاد نزد رسول خدا آمد و پیام جویبر را خدمت پیامبر بازگو کرد و گفت: ما با کفو خود انصار خویشی می‌کنیم.

۱.۱۰ - کفویت جویبر با ذلفاء

پیغمبر فرمود: ای زیاد! جویبر مرد مؤمن است و هر مرد مؤمن با زن مؤمنه کفو است و هر مرد مسلمان با زن مسلمان همسر است، پس ذلفاء را به عقد او درآر و از خویشاوندی او دریغ نکن.

۱.۱۱ - مواففت زیاد با امر پیامبر

زیاد از نزد رسول خدا برگشت و داستان را برای دخترش تعریف کرد. ذلفاء گفت: اگر از پیشنهاد پیامبر سرپیچی کنی، کافر می‌شوی. پس مرا به ازدواج جویبر درآر. زیاد دخترش ذلفاء را با او عقد بست و ضامن مهریه او شد و تهیه خانه و اثاث منزل را خود به عهده گرفت. جویبر را آورد و به او دو پیراهن هدیه نمود.

۱.۱۲ - شکرگزاری جویبر از پروردگار

چون چشم جویبر بر چنان خانه و عروس آراسته افتاد، به گوشه خانه رفت و مشغول قرائت قرآن و نماز شد؛ چون بانگ صبح برخاست، به نماز مسجد حاضر شد. ذلفاء نیز نماز خواند. شب دوم نیز جویبر غافل از دنیا مشغول عبادت شد. شب سوم به زیاد خبر دادند که جویبر غافل از همسر شب‌ها تا صبح به نماز مشغول است.
زیاد خدمت رسول خدا آمد و عرض کرد: برحسب فرمان شما ذلفاء را به جویبر دادم، خانه و جهاز نیز برایشان تهیه نمودم، اما جویبر اکنون سه شب است که به حجله نمی‌رود و هیچ سخنی با ذلفاء نمی‌گوید؛ بنابراین از او کار مردانه ساخته نیست، ای رسول خدا! اکنون چه فرمایید؟

۱.۱۳ - سخن پیامبر با جویبر

پیامبر، جویبر را خواست و فرمود: تو را چه شده است که هنوز با ذلفاء سخن نگفته‌ای؟ عرض کرد: یا رسول اللّه! بر بیتی دلارا و متاعی زیبا و عروسی نیکو درآمده‌ام و من از جمله مساکین و غربا بودم، خواستم نخست تا سه روز شکر خدای را به‌جای آورم، آن‌گاه از این نعمت بهره گیرم. پس پیغمبر زیاد را آگهی داد؛ و جویبر از آن پس با ذلفاء زفاف کرد و بعد از روزگاری در جنگ با کافران به شهادت رسید.


۱. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج ۵، ص ۳۳۹ ۳۴۳، (بَابُ أَنَّ الْمُؤْمِنَ کُفْوُ الْمُؤْمِنَةِ)، دارالکتب الاسلامیة، تهران، ۱۳۶۵ش.    



پایگاه اسلام کوئست.    


رده‌های این صفحه : تاریخ اسلام | رجال | صحابه




جعبه ابزار