بی نهایتی خدا
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
لفظ «
بینهایت » که شاید خالی از اشکال هم نباشد، برای تقریب ذهن است. منظور این است که به
خداوند متعال هیچ «
حدّی » راه ندارد،
زمان و مکان هر دو
مخلوق هستند و به همین دلیل از صفات مخلوق «
ممکن الوجود » نیز برخوردار میباشند که از آن جمله:حرکت، تغییر،
حدوث و
فنا میباشند. لذا زمان و مکان، به خداوند متعال راه ندارد و اگر منظور مکان و زمان طبیعی باشد که همه موجودات غیر مادی، ورای زمان و مکان هستند، چه رسد به خداوند متعال که خود خالق زمان و مکان میباشد.
لفظ «بینهایت» که شاید خالی از اشکال هم نباشد، برای تقریب ذهن است. منظور این است که به خداوند متعال هیچ «
حدّی » راه ندارد، نمیشود کمال حیات، علم، جمال و... را در او به حدی محدود و معین نمود. یا به تعبیر دیگری از تمامی توصیفاتی که او را به لحاظی محدود مینماید، منزه (
سبحان ) است.
خداوند متعال «
واجب الوجود » است، یعنی هستی محض است و هستی محض همان کمال محض است. آن چه هستی دارد، کمال است و آن چه نقص است، همان عدم و نیستی (
کمال ) است. پس، اطلاق هر گونه «حدّی» به کمال، به مثابهی قائل شدن به راه یافتن نیستی و نقص به کمال است که در این صورت خود به خود او را از کمال خارج و از واجب الوجودی ساقط مینماید و در زمرهی ممکنات (مخلوقات) قرار میدهد.
به عنوان مثال: تجلی کمال الهی در مظاهر مختلفش چون:
حیات ،
علم ،
حکمت ،
زیبایی ،
قوت ،
قدرت و... در موجودات عالم، محدود و به تناسب ظرفیت وجودی آنهاست، اما این کمالات در وجود حق تعالی، حدّی ندارد و عین هم و عین ذات هستند، وگرنه ترکیب لازم میآید که نشأت گرفته از تجزیه و جزء به جزء بودن است که خود دال بر محدودیت هر یک میباشد.
به بیان فلسفی:«اگر واجب الوجود نسبت به یکی از کمالاتی که محال نیست (
ممتنع الوجود نیست)، ضرورت و وجوب نداشته باشد، مشتمل بر یک جهت امکانی خواهد شد (در آن کمال ممکن الوجود میگردد) و در نتیجه نفس ذاتش از کمال مزبور خالی بوده، نسبت به وجود و عدم آن
علیالسواء خواهد بود و معنای این جمله این است که ذاتش مقید به یک جهت عدمی باشد.»
بر هر مسلمانی واجب است که درس توحید را در مکتب وحی و کلام اهل عصمت علیهم السلام بشناسد، تا از
جهالتها ،
خرافات ، تفسیر به رأیها، باورها بر اساس ظنّها و گمانها دور بماند و با حقیقت عالم هستی، آن گونه که هست، آشنا شود.
بخش اول از اولین خطبهی مندرج در
نهجالبلاغه ، به «
توحید »، به عنوان مبدأ و نقطهی آغازین دین اختصاص یافته است که فرازی از آن به شرح ذیل میباشد:
أَوَّلُ الدِّينِ مَعْرِفَتُهُ
آغاز دین، شناخت او (خدا) است؛
وَ كَمَالُ مَعْرِفَتِهِ التَّصْدِيقُ بِهِ
و کمال شناخت او، به تصدیق (باور با اخلاص) اوست؛
وَ كَمَالُ التَّصْدِيقِ بِهِ تَوْحِيدُهُ
و کمال این تصدیق به یگانه دانستن اوست؛
وَ كَمَالُ تَوْحِيدِهِ الْإِخْلَاصُ لَهُ
و کمال توحید (یکتاپرستی)، به اخلاص برای اوست؛
وَ كَمَالُ الْإِخْلَاصِ لَهُ نَفْيُ الصِّفَاتِ عَنْهُ
و کمال اخلاص برای او، نفی صفات از اوست؛
لِشَهَادَةِ كُلِّ صِفَةٍ أَنَّهَا غَيْرُ الْمَوْصُوفِ وَ شَهَادَةِ كُلِّ مَوْصُوفٍ أَنَّهُ غَيْرُ الصِّفَةِ
چرا که هر صفتی خود (به صفت بودنش) گواهی میدهد که غیر موصوف است و هر موصوفی شهادت بر است که یقیناً غیر صفت است؛ (خداوند واحد ترکیب پذیر نیست).
فَمَنْ وَصَفَ اللَّهَ سُبْحَانَهُ فَقَدْ قَرَنَهُ
پس، هر کس که برای خداوند منزه صفت قائل شد، به درستی که برای او قرین قائل شده است؛
وَ مَنْ قَرَنَهُ فَقَدْ ثَنَّاهُ
و هر کس برای او قرینی قائل شود، برای او دوئیت (جمع صفت و موصوف) قائل شده است؛
وَ مَنْ ثَنَّاهُ فَقَدْ جَزَّأَهُ
و هر کس برای او دوئیت قائل شود، او را تجزیه نموده (چون ترکیب قائل شده بود و هر مرکبی قابل تجزیه است)؛
وَ مَنْ جَزَّأَهُ فَقَدْ جَهِلَهُ
و هر کس از را تجزیه کند (قابل تجزیه ببیند)، به درستی که به او جاهل است،
وَ مَنْ جَهِلَهُ فَقَدْ اَشارَ اِلَيْهِ
و هر کس به او جاهل شد، همانا به او اشاره میکند (برایش جسمیت و مکان قائل است)؛
وَ مَنْ أَشَارَ إِلَيْهِ فَقَدْ حَدَّهُ
و هر کس به او اشاره کرد، پس برایش حد (محدودیت) قائل شده است؛
وَ مَنْ حَدَّهُ فَقَدْ عَدَّهُ
و هر کس او را محدود نمود، او را قابل شمارش داند (هر محدودی شمردنی به عدد است)؛
وَ مَنْ قَالَ فِيمَ فَقَدْ ضَمَّنَهُ
و هر کس گفت: او در چیزی (فضا یا جایی) است، برای او در ضمن چیزی درآورده است؛
وَ مَنْ قَالَ عَلَامَ فَقَدْ أَخْلَى مِنْهُ
و هر کس گفت: او بر بالای (روی) چیزی است، مادون را خالی از او دیده است.
پس، منظور از «بینهایت»، یعنی او هستی و کمال محض است و کمال او عارضی و از غیر نیست، بلکه عین ذات است، پس، هیچ حدّ و مرزی بر نمیدارد، چرا که هر گونه نقصی، نیستی است و کمال را ساقط میکند و دال بر ممکن الوجود بودن است که باید علت پیدایش کمال را در بیرون از ذاتش بیابد.
سایت:ایکس-شبهه