بدعت
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه: بدعت،
قرآن،
حدیث.
پرسش: بدعت در لغت، قرآن و حدیث به چه معناست؟
واژه «بدعت»، مصدر است از ریشه «بدع»، به معنای نوآوری و پدید آوردن چیزی بدون آنکه از پیش، وجود داشته باشد و آفرینش یابد و یا یادکردی از آن شده باشد و یا شناختی نسبت به آن، حاصل شده باشد.
خلیل بن احمد فراهیدی میگوید:
«البَدعُ: احداثُ شَیءٍ لَم یَکُن لَهُ مِن قَبلُ خَلقٌ وَ لا ذِکرٌ وَ لا مَعرِفَةٌ؛
بدع، پدید آوردن چیزی است که پیش تر وجود نداشته و نامی از آن نبوده و شناخته نبوده است.»
و
ابن فارس، در تبیین ریشه لغوی بدعت، آورده:
«الباءُ وَ الدّالُ وَ العَینُ اصلانِ: احَدُهُما: اِبتِداءُ الشَّی ءِ وَ صُنعُهُ لا عَن مِثالٍ، وَ الآخَرُ الاِنقِطاعُ وَ الکَلالُ؛
با و دال و عین (بدع)، دارای دو اصل است: یکی، شروع به چیزی و ساختن آن، بدون داشتن نمونه است؛ و دوم، انقطاع و سستی است.»
بنابراین، مادّه «بدع»، از لحاظ لغوی، به هر نوآوریای اطلاق میگردد، همینطور است واژه «بدعت»،
خواه مربوط به مسائل دینی باشد و خواه غیر دینی.
در قرآن کریم، واژه «بدع» و مشتقّات آن، چهار بار بهکار رفته است: دوبار به صورت «بدیع»، «بَدِیعُ السَّمَاوَاتِ وَ الْاَرْضِ؛
نوپدید آورنده آسمانها و زمین است.» به معنای مُبدع در مورد
خداوند متعال، و یک بار با واژه «بِدع» «قُلْ مَا کُنتُ بِدْعًا مِّنَ الرُّسُلِ؛
بگو: من، نوآمدهای از پیامبران نیستم» در باره پیامبر (صلیاللهعلیهوآله)، و یک بار با واژه «ابتداع» «وَ رَهْبَانِیَّةً ابْتَدَعُوهَا؛
و رهبانیتی (گوشه گیریای) که از پیش خود در آوردند.»در مورد
نصارا، استعمال شده است.
گفتنی است که در سه مورد نخست، معنای لغوی بدعت، مراد است؛ امّا در مورد چهارم، یعنی
آیه ۲۷
سوره حدید، دو نظر وجود دارد: یکی اینکه در بدعتِ اصطلاحی و محرَّم، استعمال شده است؛
و نظر دیگر اینکه در معنای لغوی بدعت، بهکار رفته است.
لیکن آیات مختلفی، بر این معنا تأکید دارند که احکام و قواعد دین، توقیفی هستند و باید از سوی خداوند متعال، مشخّص شوند و هیچ کس حق ندارد آنها را تغییر دهد یا کم و زیاد کند، و هرگونه نوآوری در اصول و یا فروع دین، ممنوع است. از آن جمله است:
احادیثِ در زمینه تبیین و تفسیر بدعت را به شش دسته میتوان تقسیم کرد.
دسته اوّل، احادیثی که به اصطلاح شرعی کلمه بدعت در هرگونه نوآوری در
دین و روشن بودن مفهوم آن نزد متشرّعان، اشاره دارد.
در این دسته روایات (که بیشترین احادیث بدعت را شامل میشوند)، بدعت، تفسیر نشده است؛ بلکه ضمن تبیین خاستگاهها، زیانها و خطرهای آن برای جامعه اسلامی، به شدّت مورد نهی و تحریم قرار گرفته و تأکید شده که بر همه، بویژه بر آگاهان و قدرتمندان جامعه، واجب است با بدعتهایی که تحقّق خواهند یافت، قاطعانه مبارزه کنند.
با تأمّل در این دسته از روایات، معلوم میشود که مفهوم بدعت، برای مخاطب آنها روشن بوده و نیازی به توضیح، نداشته است.
دسته دوم، روایاتیاند که نوآوریهای دینی را بدترینِ امور توصیف کرده و آنها را به بدعت، تفسیر نمودهاند،
مانند این روایت:
«شَرُّ الاُمورِ مُحدَثاتُها، وَ کُلُّ مُحدَثَةٍ بِدعَةٌ وَ کُلُّ بِدعَةٍ ضَلالَةٌ؛
بدترین کارها، نوساختههاست.» (عبارت «مُحدَثات الاُمور» که در متن عربی حدیث آمده، به چیزهایی میگویند که نه در قرآن آمده باشد، نه در
سنّت، و نه اجماعی بر آن شده باشد؛ آیین نو و رسم تازه و بیسابقه در دین.) هر نوساخته ای، بدعت است، و هر بدعتی، گمراهی است.
در اینگونه روایات، دو نکته قابل توجّه است:
نکته اوّل، این که بدعت، از لحاظ عقلی، جایز نیست و وارد کردن آنچه جزو دین نیست، در دین، نه تنها عقلاً درست نیست؛ بلکه «شرّ الاُمور (بدترینِ کارها)» محسوب میگردد و از اینرو، تحریم بدعت، نیاز به دلیل خاصّی ندارد؛ زیرا عقل، پس از قبول
مبدأ و معاد و
دین، خود حکم میکند که جز
خداوند متعال و پیامبرِ او، کس دیگری حق ندارد چیزی بر دین بیفزاید یا از آن بکاهد و به خدا، نسبت دهد.
نکته دوم، این که تفسیر نوآوریهای ممنوع به «بدعت»، نشان میدهد که معنای واژه «بدعت»، برای مسلمانان صدر اسلام، به قدری روشن بوده که نه تنها نیازی به تفسیر و تبیین نداشته است؛ بلکه واژه معادل لغوی آن، «مُحْدَث»، به وسیله آن تعریف میشده است.
دسته سوم، تفسیر بدعت به نوآوری در دین، پس از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است. در روایتی آمده:
«السُّنَّةُ ما سَنَّ رَسولُ اللّهِ، وَ البِدعَةُ ما اُحدِثَ مِن بَعدِهِ؛
سنّت، آن چیزی است که پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وضع کرده باشد؛ و بدعت، آن چیزی است که پس از او پدید آورده شود.»
این روایت، انواع نوآوریهای دینی پس از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را بدعت دانسته و ممنوع، اعلام کرده است.
دسته چهارم، تفسیر بدعت به نوآوریهایی است که در جهت مخالف سنّت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) باشد، چنانکه آمده است:
«امّا السُّنَّةُ فَسُنَّةُ رَسولِ اللّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وَ امَّا البِدعَةُ فَما خالَفَها؛
سنّت، عبارت از سنّت (راه و روش)
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است؛ و بدعت، هر چیزی است که مخالف این سنّت باشد.»
دسته پنجم، تفسیر بدعت به نوآوریهایی که بر خلاف فرمان خداوند متعال در
قرآن کریم و سنّت پیامبرِ او، و بر پایه رأی و هوس باشد:
«وَ امّا اهلُ البِدعَةِ فَالمُخالِفونَ لِاَمرِ اللّهِ تَعالی وَ لِکِتابِهِ وَ لِرَسولِهِ وَ العامِلونَ بِرَایِهِم وَ اهوائِهِم وَ ان کَثُروا؛
اهل بدعت، کسانی هستند که با فرمان خدای متعال و با کتاب او و پیامبرش، مخالفت بورزند و براساس رأی و گرایش خود، عمل میکنند، هر چند شمارشان بسیار باشد.»
دسته ششم، تفسیر بدعت به نوآوریهایی که متّکی به دلیل و برهان الهی نباشد:
«انَّمَا النّاسُ رَجُلانِ: مُتَّبِعٌ شِرعَةً، وَ مُبتَدِعٌ بِدعَةً لَیسَ مَعَهُ مِنَ اللّهِ سُبحانَهُ بُرهانُ سُنَّةٍ وَ لا ضِیاءُ حُجَّةٍ؛
مردم، دو دستهاند: پیرو
شریعت، و بدعتگذار که برای او از جانب خداوند، نه برهانی از سنّت
[
پیامبر
]
است، و نه پرتوی از
حجّت [
قرآن
]
.
گفتنی است که احادیثی که گذشت، با هم اختلافی ندارند؛ زیرا بر پایه احادیث دسته اوّل، نوآوری در دین، مطلقاً ممنوع است و احادیث دیگر، در واقع، بیان مصادیق بدعتاند. بر این اساس،
علّامه مجلسی مینویسد:
بدعت در شریعت، چیزهای پدید آمده در دین، پس از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است که نصّی در باره آن، وارد نشده و داخل در عمومات ادلّه هم نیست و یا
نهی بخصوصی در باره آن وارد شده یا نهی عامّی
[
که شامل آن شود
]
بر آن دلالت دارد. پس بدعت، شامل احکام برگرفته از عمومات نمیشود، مانند: ساختن مدارس و همانند آنها که داخل در عمومات ادلّه پناه دادن به مؤمنان، جا دادن به آنها و کمک کردن به آنهاست، یا مانند نگارش پارهای کتابهای علمی و نوشتن تألیفاتی است که به علوم شریعت مربوط است، و یا
[
بافتن
]
لباسهایی که در روزگار پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نبوده است و یا غذاهایی که نوپدیدند و داخل در عمومات حلّیتاند و نهیی در باره آنها وارد نشده است.
بنابراین، بدعت در لسان شارع، مفهومی اصطلاحی دارد، و آن، عبارت است از افزودن به دین و یا کاستن از آن، و این معنا، عقلاً و شرعاً، مطلقاً مذموم و ممنوع است. ازاینرو، تقسیم بدعت به بدعتِ خوب و بد، چنانکه خلیفه دوم،
نماز تراویح را به «بدعتی خوب» توصیف کرد و پس از وی، برای توجیه این اقدام، بدعت، به خوب و بد تقسیم شد،
صحیح نیست.
همچنین تقسیمبندی
ابن عبدالسلام (ابن عبدالسلام در کتابش
[
القواعد
]
گفته است: بدعت به انواع
واجب و
محرم و
مندوب (
مستحب) و
مکروه و
مباح، تقسیم میشود)
که بدعت را به احکام خمسه: وجوب، استحباب، حرمت، کراهت و اِباحه تقسیم کرده، با مفهوم اصطلاحی بدعت، سازگار نیست. آری! این تقسیم، در مورد معنای لغوی بدعت، بلا مانع است،
شهید اوّل، از
فقهای مشهور امامیه نیز احکام خمسه را در مفهوم لغوی بدعت، جاری دانسته است و در این باره، در کتاب القواعد خود میگوید:
پدید آمدههای پس از پیامبر (صلیاللهعلیهوآله)، چند دستهاند که به نظر ما به آنها بدعت اطلاق نمیشود، جز آنهایی که حرام شده است.
یکم. واجب، همانند
تدوین قرآن و
سنّت، هرگاه بیم فراموش شدن آنها برود، که رساندن آنها به نسلهای آینده، به دلیل
اجماع [
علما
]
و دلالت آیه قرآن، (چه بسا منظور شهید اوّل، سخن
خداوند در
آیه ۱۵۹
سوره بقره باشد که: «آنان که آنچه را که ما از نشانهها و هدایت فرو فرستادیم، کتمان کردند، پس از آن که آن را برای مردم بیان کردیم، خداوند و لعن کنندگان، آنها را لعن میکنند».
واجب است؛ و این
تکلیف، انجام نمیشود، جز به نگهداری آنها. این کار در
زمان غیبت، واجب است؛ امّا در زمان ظهور امام، واجب نیست، چون خودِ امام، حافظ آنهاست و کاستی و خللی به آنها راه پیدا نمیکند.
دوم. حرام، که بدعتی است که ادلّه تحریم، شامل آنها میشود و ادلّه آن در
شریعت، آمده است، مانند: حرمت مقدّم داشتن غیر
امامان معصوم بر آنها و غصب منصب آنها، اختصاص دادن اموال عمومی به وسیله حاکمان ستمگر به خود و جلوگیری کردن از رسیدن آنها به نیازمندان، جنگ با اهل حق، تحت فشار قرار دادن و
تبعید آنان، کُشتن بر اساس گمان، وا داشتن به بیعت با فاسقان و ایستادگی بر آن، حرام کردن مخالفت با آن
[
بیعت
]
و شستن پا در مسح، مسحکردن بر روی غیر پا، نوشیدن بسیاری از نوشیدنیها، به جماعت خواندن نافلهها، اذان دوم گفتن در
[
نماز
]
جمعه، حرام کردن
عمره تمتّع و
مُتعه زنان، شورش بر امام
[
عادل
]
، دادن
ارث به خویشان دور، محروم کردن خویشان نزدیک، جلوگیری از رسیدن
خمس به دست اهلش، و افطار کردن در غیرِ زمان خود و جز اینها، از بدعتهای مشهور است. از جمله بدعتهای حرام نیز که میان
مسلمانان مورد
اجماع است: چانهزنی (رسمی است در داد و ستد که قیمت را بالا میگویند و افرادی با چانهزنی و گرفتن به اصطلاح حقّ کارْ چاق کنی، اندکی از قیمت غیر واقعی را کم و جنس را به خریدار، قالب میکنند.) و گرفتن مناصب حکومتی با
رشوه دادن و یا با ارث بردن برای افراد ناشایست و مانند اینهاست.
سوم. مستحب، که آن دسته از نوآوریهایی است که ادلّه استحباب، شامل آنها میشود، مانند ساختن مدرسه و کاروان سراها. البته حَشَم و امکانات حاکمان به منظور بزرگنمایی در نظر مردم، از این دسته نیست، مگر برای به رُخ دشمنان کشیدن باشد.
چهارم. مکروه، که نوپدیدهای مشمول ادلّه کراهت است، همانند افزودن به عدد
تسبیحات فاطمه زهرا (علیهاالسلام) و سایر وظایف دینی و یا کمکردن از آنها، فرو رفتن در ناز و نعمتِ پوشاک و خوردنیها، البته به حدّی که منجر به
اسراف نشود، وای بسا که منجر به حرمت شود، آن جایی که باعث ضرر زدن به شخص و عائلهاش شود.
پنجم . مباح ، كه نو پديدهايى است که شامل ادلّه اباحه میشوند، مانند اَلَک کردن آرد. در خبر آمده که نخستین چیزی که پس از پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآله)، درست شد، اَلَک بود؛ زیرا آسایش و رفاه، از مباحهاست. بنابراین، وسیله آن هم مباح است.
ملاحظه متن نوشتار ابن عبدالسلام، نشان میدهد که وی، بدعت را به
احکام خمسه تقسیم کرده است؛ امّا
شهید اوّل، مفهوم لغوی آن را. لذا انتقاد
علّامه مجلسی به شهید اوّل که به
تبعیّت از دیگران، بدعت را به احکام خمسه تقسیم کرده، صحیح نیست (علّامه مجلسی، پس از بیان معنای اصطلاحی بدعت میگوید: با این بیان، باطل بودن سخن یکی از علمای شیعه که در تبعیّت از علمای (اهلسنّت) گفته است: «بدعت به انواع احکام پنجگانه تقسیم میشود»، روشن میشود).
حدیثنت، برگرفته از مقاله «بدعت» تاریخ بازیابی۱۳۹۷/۷/۲۸.