استنطاق قرآن از منظر فقه
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه: قرآن،
تأویل،
فقه،
هرمنوتیک، استنطاق، نطق، طلب نطق،
تفسیر به رأی.
پرسش: استنطاق قرآن چیست و آیا در دانش فقه نیز کاربرد دارد؟
پاسخ اجمالی: قرآن کریم، راه حلها و راهکارهایی برای مسائل و مشکلات جوامع بشری دارد. طلب کردن پاسخ برای این مسائل از قرآن، به صورت موضوعی و بـه مـدد آیـات را میتوان «استنطاق قرآن» نامید؛ و روشهایی مانند:
تفسیر قرآن به قرآن،
تفسیر موضوعی،
تاویل و
استنباط، را میتوان جنبههایی از استنطاق قرآن دانست؛ تمام اندیشمندان در هر رشتهای و از جمله فقها نیز میتوانند از فرایند استنطاق قرآن بهره گیرند؛ چنانکه کار فقها در برداشت و استنباط احکام از آیات قرآن را میتوان نمونه عملی «استنطاق قرآن از منظر فقه» دانست.
استنطاق، مصدر باب استفعال از «نطق» بـه معنـای طلـب نطـق کـردن اسـت و برخـی استنطاق فرد را به معنای سخن گفتن با او دانستهاند.
استنطاق در اصطلاح حقوقدانها، به معنای گزارش خواسـتن اسـت، تـا در نهایت و به گونهای پاسخ پرسشها را بیابند. همچنین گفتهاند: «اسـتنطاق اصـرار در سـؤال است». سبب اینکه از «بازجویی» به استنطاق تعبیر کردهاند، این است که در بازجویی، سؤال شونده به راحتی نمیخواهد چیزی بگوید، ولی مطالبی بـرای گفـتن دارد که باید با سؤالهای کلیدی، و پافشاری، آنرا از او بیرون کشید.
تعبیر «استنطاق» در برخی از روایات نیز بهکار رفتـه اسـت؛ مانند:
استنطاق عقل؛
امام باقر (علیهالسّلام) فرمود:
«لَمَّا خَلَقَ اللَّـهُ الْعَقْلَ اسْتَنْطَقَهُ... ؛
خدا هنگامی که عقـل را آفرید، از او بازپرسـی کـرد»
در مورد داستان
حضرت خضر (علیهالسّلام) و
حضرت موسی (علیهالسّلام) نیز در روایات، تعبیر اسـتنطاق بهکار رفته است.
پیش از پرداختن به معنا و مقـصود از اسـتنطاق قرآن، بررسـی «نطق قرآن»، لازم و ضروری است:
در مورد نطق و سخن گفتن قرآن، سه دسته روایات وجود دارد:
• برخی از روایات ناطق بودن قرآن را نفی میکند، مانند آنکه
امام علی (علیهالسّلام) میفرماید: «... ذَلِکَ الْقُرْآنُ فَاسْـتَنْطِقُوهُ وَ لَنْ یَنْطِقَ لَکُمْ اُخْبِرُکُمْ عَنْهُ اِنَّ فِیه عِلْمَ مَا مَضَی وَ عِلْمَ مَا یَاْتِی اِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ وَ حُکْـمَ مَا بَیْنَکُمْ وَ َبیَانَ مَا اَصْبَحْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ فَلَوْ سَاَلْتُمُونِی عَنْهُ لَعَلَّمْـتُکُمْ؛
قرآن را استنطاق کنید؛ هرگز برای شما سخن نمیگوید؛ من به شما خبـر میدهم؛ علم گذشته و علم آینده تا
روز قیامت و حکم آنچه میان شما است و بیان آنچه در بارهاش اخـتلاف داریـد، در قـرآن وجود دارد و اگـر دربـاره آن از مـن بپرسید، به شما خواهم آموخت.»
• پارهای از روایات، قرآن را ناطق معرّفی میکند. در این مورد نیز از امام علی (علیهالسّلام) در خطبه ۱۶۹
نهج البلاغه نقل شده است: «اِنَّ اللَّـهَ بَعَـثَ رَسُـولًا هَادِیـاً بِکِتَابٍ نَاطِقٍ وَ اَمْرٍ قَائِمٍ...؛
خـدا پیامبری راهنما را با کتابی گویا و دستوری استوار بر انگیخت».
«کِتَابُ اللَّهِ بَیْنَ اَظْهرِکُمْ نَـاطِقٌ لَـا یَعْیَـا لِـسَانُهُ...؛
کتـاب خدا در میان شما سخنگویی است که هیچگاه زبانش از حقگویی خسته نگردد.»
• برخی از روایات نیز، میان صمت و نطق قرآن جمع کرده اسـت. امام علی (علیهالسّلام) فرمود: «فَهُوَ بَیْنَهُمْ شَاهِدٌ صَادِقٌ وَ صَامِتٌ نَاطِق؛
دین (قرآن و
سنّت نبوی) در میان آنان (
اهلبیت) گواهی صادق و ساکتی سخنگو است».
«فَالْقُرْآنُ آمِرٌ زَاجِرٌ وَ صَامِتٌ نَاطِقٌ حُجَّـةُ اللَّـهِ عَلَی خَلْقِهِ؛
قرآن، فرمان دهنده و بازدارنده و خاموشی گویا است که حجّت خدا بر بندگان او است.»
در جمع بین این روایات و در پاسخ این سؤال که این سه دسته روایات چگونه قابل جمعاند؟ یعنی چگونه قرآن هم خاموش است و هم سخنگو؟
برخی بر این نظرند کـه: «قرآن، خاموش است؛ یعنی به خودی خود سخن نمیگوید؛ بلکه ناگزیر باید مترجم داشته باشد؛ پس در ظاهر ساکت است، ولی در معنا، ناطقترین ناطقان است؛ زیرا همـه اوامـر و نـواهی و آداب، بـر اسـاس آن و متفرّع بر آن است.
به بیان دیگر، قرآن از آن جهـت کـه حـروف و اصوات است، خاموش است؛ اما از آن جهت که در بردارنده اخبار و
امر و
نهی و
ندا و دیگر اقسام کلام است، مانند سخنگو است. (و ایـن از بـاب مجاز است.)
به تعبیر روشنتر، مقصود از نفی نطق از قرآن، نطق جوارحی و ظاهری است؛ اما نطق غیر جـوارحی بـرای قـرآن ثابت است. امام علی (علیهالسّلام) میفرماید: «کِتَابُ اللَّهِ... یَنْطِقُ بَعْضُهُ بِبَعْضٍ وَ یَشْهَدُ بَعْضُهُ عَلَی بَعْـضٍ؛
کتاب خدا ... برخی از آن به کمـک برخی دیگر سخن میگوید و پارهای از آن بر پارهای دیگر گواهی میدهد».
در محافل علمی روز وقتی سخن از «استنطاق» میشود، منظور، برآوردن سخن از متن است؛ و در واقع یکی از سطوح هرمنوتیک (فـنّ
تفسیر و فهـم معنـا یـا معانی متن) است.
هرمنوتیک در سـطح «اسـتنطاق»، بـا معانی پنهان، ضمنی و مبهم متن سر و کار دارد. متن در این حالت، قابلیتهایی دارد کـه آشکار نیست و در شرایط معینی آشکار میشود. معنا در استنطاق نیـز ماننـد «نطـق» مؤلِّف محور است و تنها تفاوت آن با «نطق»، این است که در اینجا سـخن را بایـد از متن بیرون آورد؛ شرایطی که قابلیت متن را آشکار میکند، سؤالهای جدیدی است کـه در برابر متن قرار گرفته و پاسخ میطلبد؛ ازایـنرو، در اسـتنطاق، سـؤال از خواننـده متن، و جواب از متن است.
فایده یا ضرورت استنطاق این است که یک متن، ممکن است بـا سـپری شدن زمان و پیدا شدن شرایط زمانی و فرهنگی جدید، در برابر سؤالهای جدیدی قـرار گیرد که در زمان تدوین متن مطرح نبود. ایـنگونـه پرسشها، در مـتن مطـرح نیستند؛ امّا ممکن است متن بهطور بالقوّه، پاسخی برای آنها در خود داشته باشد.
به نظر میرسد بهره گرفتن از محتـوای جـامع و غنـی قرآن، در گرو استنطاق قرآن است؛ ازاینرو، بحث و بررسی این مسئله، امری ضـروری و سودمند خواهد بود. از برخی آیات و روایات میتوان ضـرورت اسـتنطاق قـرآن را به دست آورد. به عنوان نمونه، قرآن در برخی از آیات خود را «فـی کِتـابٍ مَکْنـون؛
مکنون و نهفته» معرفی میکند؛ و
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دستور داد قرآن را بخوانیم و معانی آنرا آشکار کنیم. («اقْرَءُوا الْقُرْآنَ وَ اسْتَظْهِرُوهُ». البته بنابر اینکه استظهار را به معنای طلـب ظهـور و جـستوجوی معـانی نهفتـه قـرآن بدانیم، ولی استظهار در روایت به معنای حفظ کردن و به خاطر سپردن نیز آمده است.)
بر اساس آرای مفسّران و شارحان احادیث اهلبیت (علیهالسّلام)، معانی زیـر بـرای «استنطاق قرآن» قابل ذکر است:
گروهی از مفسّران، از جمله
علامه طباطبائی، تفسیر قرآن به قرآن را مصداق «اسـتنطاق قرآن» دانستهاند. وی در این باره میگوید: «کسی که کتابی با این جایگـاه را تفـسیر مـیکنـد و آنرا در مقاصـد و مطالبش مورد استنطاق قرار میدهد، واجب است که آنرا در سخنش صادق بداند».
وی میگوید: «برخی از آیات قرآن، در دفع مشکل برخـی آیـات دیگـر کفایت میکند و پارهای از آن، از پارهای دیگر که بر برخی فهمها مشتبه شده است، رفع تشابه میکند؛ از اینرو، پژوهشگری که در صدد جستوجوی مراد و مقصد قرآن است، لازم است برای فهم معنای یک آیه، از آیات دیگر قرآن کمک بگیرد، و از بعضی برای بعـضی دیگر شاهد آورد، و پارهای آیات را برای آیات دیگر، مورد استنطاق قرار دهد».
تاویل از ریشه «اَوْل» به معنای رجوع است. و گفتهاند: «کلام را تاویل برده، یعنی آنرا تفـسیر کرد».
البته برخی بر این باورند که: تاویل، بازگرداندن کلام از معنای ظاهری، به معنای پنهانتر است که از «آلَ - یؤولُ» گرفته شده است.
در هر صورت، بعضی از محققان نیز که از روش استنباطی خاصی بـا عنوان منهج تاویل ( منهج استنطاق) سخن میگویند، استنطاق قـرآن را همـان تاویـل قرآن میدانند و در تعریف تاویل میگویند: «تاویل، عبارت است از تفسیر آیه قرآن بـه وسیله آیه دیگر، از طریق پیوند
آیه متشابه به
آیه محکم، بر اساس تشابه و تماثلی که میان آن دو برقرار است. چنانکه با استقراء تماثل (شـباهت) وجـوه آیـات دگرگـون میشود و نظمی پیدا میکند که در پی آن پاسخ استفتاء
[
و استنطاق
]
به دست میآید». به نظر آنها منهج و روش «استنطاق قرآن»، همان روش «تاویل قرآن» است. هر چند با تعریفی که از تاویل به دست میدهند، با تفسیر قرآن به قرآن یکـی میشود، ولی با توجّه به نمونههایی که ایشان از اِعمال استنطاق و تاویـل ذکـر کـرده اند، دامنه و شیوه تفسیر قرآن بـه قـرآن از سـوی آنها، بـا تفـسیر قـرآن بـه قـرآن علامـه طباطبائی، متفاوت به نظر میرسد؛ علامه در تفسیر خود، پیوند آیات را از جهات متعدّد در نظر دارد، ولی در روش آنان برای استنطاق قرآن، پیونـد واژگـانی محتـوای قـرآن برجستگی بیشتری دارد.
به بیان دیگر میتوان گفت: قرآن، آیینهای است که ساختمان وجود را بـا همه ویژگیهایش منعکس میکند. همانطور که استنطاقِ
نظام تکوین و طبیعـت و ترکیب موادّ مختلف و حلّ کردن برخی در برخی بر اساس فرمولهای ویـژه، بـه ایجـاد اختراعات و پدید آوردن اشیای ابتکاری جدید منتهی میشود، نصّ قرآن هم با ترکیب میان اجزایش بر اساس قواعد تاویل (استنطاق) بـه کشفیات جدید قرآنـی میانجامد! به گونهای که قرآن با حرکت ترکیبی - تفکیکـی خـود (ارجـاع آیـات و عبـارات قرآن به یکدیگر) با رویدادها جاری خواهد شد و هیچ رویدادی نخواهد بود، مگر اینکـه در رابطه با آن آیهای قرآنی وجود دارد که حکایتگر آن خواهد بـود.
بر اساس نظر
سید محمّدباقر صدر مـراد از استنطاق قرآن، تفسیر موضوعی آن است. به گونهای که با مطالعه اوضـاع اجتمـاعی و...، مسائل و موضوعات مختلف، شناخته شود و سپس با عرضه آن به صـورت سـؤال از قرآن، پاسخش از قرآن جستوجو شود. براساس نظر وی، در روش موضـوعی (اسـتنطاق قـرآن) مفسّر، کار خود را از نصّ آغاز نمیکند؛ بلکه از واقعیات زنـدگی شـروع مـیکنـد. بـدین صورت که نظر خود را بر موضوعی از موضوعات اعتقادی، اجتماعی یـا وجـودی زنـدگی متمرکز میکند، آنگاه به نصّ قرآن رو میآورد و در نقش پرسشگری بـا تعقل و تـدبّر که در مقابل نصّ قرآن، موضوعی آماده را مطرح میکنـد کـه از افکـار و مواضـع بـشری برآمده است و گفتوگویی را با نصّ قرآن آغاز میکند. مفسّر، پرسش میکند و قرآن پاسخ میدهد. هدف او، این است که نظر قرآن را در آن موضوع کشف کند.
تفاوت خاصّی میان تفسیر موضوعی و تفسیر قرآن به قرآن وجود دارد. در تفسیر قرآن به قرآن، هدف مفسّر کمک گرفتن از آیات هممضمون است تا از آیـه مورد بحث ابهامزدایی کند و با کمک دیگر آیات، هر چه بیشتر و بهتر مفهوم آن آیـه را روشن کند و به فهم دقیقتری از آن برسد. با نیل به مفهوم دقیق آیه، نیاز به آیات دیگر مرتفع میگردد. امّا در تفسیر موضوعی، غرض مفسّر این اسـت کـه آیـات مـشابه و هـممضمون (از لحاظ لفظ و معنا) را در خصوص یک موضوع، بـه یکـدیگر پیونـد دهـد و از مجموع آیات، به پرسش خود پیرامون آن موضوع پاسخ دهد و نظریه قرآن را استخراج کند.
به عبارت دیگر، در تفسیر قرآن به قرآن، آیه قرآن از ابزارهای فهم دلالت در آیـه دیگر است، ولی در تفسیر موضوعی، وضوح دلالت مفروض است و میـانایـن دلالـتهـا جمع میشود.
اکنون جای طرحایـن سـؤال اسـت کـه مـستنطق قـرآن کیـست؟ آیـا تنهـا
اهلبیت (علیهمالسّلام) میتوانند قرآن را استنطاق کنند، یا از دیگران نیز چنین کاری برمیآید؟ در این باره اختلاف نظر وجود دارد:
• اختصاص استنطاق قرآن به
معصوم.
• هر انسان زباندان، توانایی استنطاق قرآن را دارد.
• استنطاق بطون و لایههایی پنهانی قرآن اختصاص به ائمه (علیهمالسّلام) دارد؛ اما استنطاق سطوح ظاهری قرآن اختصاص به ائمه (علیهمالسّلام) ندارد.
در میان این نظریات به نظر میرسد نظر سوم مقبول و قابل پذیرش است؛ زیرا از یکسو قرآن در عین شدّت نورانیّت، دارای مراتـب است؛ و از سوی دیگر انسانها نیز از نظر طهارت باطنی دارای مراتباند؛ بنابراین ذو مراتب بـودن نورانیّـت و طهـارت در انسانها، گویای این است کـه مراتبـی از اسـتنطاق، بـرای غیـر معـصوم (علیهالسّلام) نیـز قابـل دسترسی است، هر چند کمال آن در انحصار اهلبیت (علیهالسّلام) است.
بر اساس آنچه را که بیان شد، همه اندیشمندان در هر رشتهای، از جمله فقها نیز میتوانند از فرایند استنطاق قرآن بهره گیرند. به تعبیر شهید سید محمدباقر صدر، فرایند استنطاق قرآن، گفتوگو با قرآن، و پاسخیابی فعال و بهکارگیری هدفمند نصّ قرآن در راه کشف حقیقتی از حقایق بزرگ زندگی است؛ از اینرو، چنین کاری، نه تنها اختصاص بـه معـصوم (علیهالسّلام) نـدارد کـه وظیفـه دانشمندان مسلمان است. وی، برای تبیین تفسیر موضوعی یا استنطاق قرآن، از روش فقیهان در حوزه فقه مثـال میزند و کتاب
جواهر الکلام اثر
محمد حسین نجفی را نمونـهای از تفـسیر موضـوعی در فقه میداند.
استنطاق را باید از تفسیر به رأی متمایز دانست؛ در تفسیر به رأی، مفسّر نسبت بـه چیـزی رأی خاصی دارد و برای اثبات ادّعای خود، طبق میـل و هـوای نفـسانیاش، قـرآن را تاویـل میکند، ولی در استنطاق قرآن، مستنطق تنها با پرسشهـای دقیـق بـه پیـشگاه قـرآن میرود و از نزد خود، رأی خاصّی ندارد تا آنرا با قرآن بسنجد، و تنها در پی کشف پیام قرآن است. البته شناخت مرز بین استنطاق و تفسیر به رأی مشکل است؛ به نظر میرسد روش درست اجرای استنطاق قرآن، برای ایمنـی از تفـسیر به رأی، پـیگیـری و تتبّـع کامل قرآن از یکسو و گوش سپردن به قرآن ناطق و بهرهمندی از آموزههای اهلبیـت (علیهمالسّلام) از سوی دیگر است.،
پایگاه اسلام کوئست، برگرفته از مقاله «استنطاق قرآن از منظر فقه»، تاریخ بازیابی۱۴۰۰/۹/۲۱.