هدف ازدواج
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه: چرایی
ازدواج ، اهداف ازدواج.
پرسش: چرا باید ازدواج کنیم به نظر شما ازدواج فقط برآورده کردن نیازهای جنسی است یا خیر؟
پاسخ: جواب را در دو محور (۱.ابعاد فردی ۲. ابعاد اجتماعی ازدواج) بررسی مینماییم.
همانطور که خودتان آگاه هستید
ازدواج در آخرین و کاملترین
دین الهی، یعنی
اسلام ، رنگ ویژهای به خود گرفته است، به گونهای که در
قرآن و
احادیث ، بحثهای مفصلی دربارهی آن به چشم میخورد. قرآن، کتاب
هدایت و
سعادت بشری و منبع شایستهای برای درک مفاهیم و مسایل ازدواج است. بر خلاف دیگر کتابهای مقدس که
رهبانیت و
تجرد را مقدس میشمارند یا
آزادی و
بیبندوباری در
اخلاق جنسی را پیشنهاد میکنند، قرآن راه میانه را برگزیده است.
خداوند متعال می فرماید:« مردان و زنان بی همسر خود را همسر دهید، همچنین
غلامان و
کنیزان صالح و درستکارتان را اگر
فقیر و تنگدست باشند، خداوند از فضل خود، آنان را بینیاز می سازد. خداوند گشایش دهنده و آگاه است»
این آیه تأکید میکند که همه باید به امر ازدواج افراد مجرد همت گمارند و تنها به دلیل
مشکلات اقتصادی از تشکیل
خانواده نهراسند.
در روایات نیز بر اهمیت و
تشویق به ازدواج و پیآمدهای مثبت آن بسیار تأکید شده است.
دلیل چنین اهمیتی را در این عوامل باید جستوجو کرد:
۱ دور نگه داشتن
مؤمن از
فساد و
فحشا ۲ جبران کمبودهای طبیعی زن و مرد
۳ نزدیکتر شدن به
کمال الهی
۴ دستیابی به
آرامش روحی .
پیامبر صلی الله علیه وآله و سلم ازدواج را محبوب خداوند معرفی میکند:« هیچ چیز نزد خداوند محبوبتر از خانهای نیست که در اسلام با ازدواج آباد میشود».
یکی از وظایف
مسلمانان پیروی از
سنت پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم است. از اینرو پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم در حدیثی میفرماید:« ازدواج،
سنت من است. هرکس از آن روی برگرداند (و ازدواج نکند) از سنت من روی برگردانیده است».
همچنین در باب فضیلت شخص متأهل احادیثی وجود دارد. پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم میفرماید:« دو رکعت
نمازی که فرد متأهل ( و دارای همسر) میخواند از ۷۰ رکعت نمازی که یک مجرد میخواند، بهتر است».
در حدیثی تکان دهنده از پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم چنین آمده است:« بدترین مردهای شما کسی است که
عزب ( و بدون ازدواج) بمیرد».
آرامش روحی یکی از
نعمتهای بسیار مهم الهی است که خداوند آن را در ازدواج مقرر فرموده است. خداوند میفرماید:« یکی از نشانههای الهی این است که برای شما از جنس خودتان، جفتی بیافرید که در کنار او
آرامش یابید و با هم
انس بگیرید».
الفت داشتن و همنشینی
انسان با کسی که در مراحل دشوار زندگی، دوش به دوش انسان گام بردارد و مایهی آرامش قلبی و زدودن
خستگیهای جسمی و روحی بشود، به ویژه در عصر ماشینی و
بیروح کنونی بسیار اهمیت دارد. زن و مرد در کنار هم، تکیهگاه یکدیگرند و در مشکلات به همدیگر یاری میرسانند. آنگاه با
عشق و
محبتی که خداوند در دل آنان قرار دادهاست، به آرامشی جاودان میرسند؛ زیرا این عشق و محبت، الهی است.
خداوند میفرماید:« وَ جَعَلَ بَیْنَکُم مودّةً و رحمةً »؛ خداوند میان شما، محبت و
مهربانی را برقرار ساخت. پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم در حدیث زیبایی میفرماید:« برای مؤمن چه سودی بهتر از
زن شایسته که هرگاه او را میبیند، شادمان شود».
روانشناسان برای کسانی که از این نعمت برخوردار نیستند، عوارضی همچون:« ضعف و خستگی، کوفتگی عمومی،
هراس و
دلهره از خطرهای توصیفناپذیر،
بیقراری و
ناآرامی ،
بیخوابی ، خستگی فکری و...»
را برمیشمرند.
غریزهی جنسی یکی از مهمترین غریزههای نهفته در نهاد بشر است که در دورهای ویژه آشکار میشود. به این غریزه باید به درستی پاسخ
داد؛ زیرا هرگونه پاسخ افراطی یا تفریطی،
انسان را به مشکل دچار میکند. از نظر اسلام، ازدواج، پاسخ درست به جنب و جوش و آشکار شدن
غریزه جنسی است. آدمی با ازدواج میتواند این غریزهی سرکش را مهار کند و خود را از افتادن به گرداب فحشا و بیبندوباری جنسی در امان دارد.
خداوند می فرماید:« و الذین هم لفروجهم حفظون الا علی ازواجهم او ما ملکت ایمانهم فانهم غیر ملومین»؛ در حدیث آمده است:« میان لذتهای مادی و جسمانی در
دنیا و
آخرت ، هیچ کدام به پایه لذت زناشویی نمیرسد». خداوند در میان
شهوات گوناگون، علاقه به زن را مقدم داشته است:« زین للناس حب الشهوت من النساء و البنین و القناطیر المقنطره».
بدین صورت، جوان
مؤمن با ازدواج هم غریزهی خود را به طور کامل برآورده میسازد و هم
ایمان خود را از آسیب نگه میدارد. البته این امر نمیتواند
انگیزه اصلی و هدف نهایی ازدواج باشد؛ زیرا غریزه جنسی در زن و مرد، دوره محدودی دارد و اگر غرض از ازدواج، فقط این جهت باشد، باید زوجین هنگام
ناتوانی جنسی ، یکدیگر را رها کنند یا زن و مردی که توانایی جنسی خویش را از دست دادهاند، هیچ گاه پیمان زناشویی نبندند.
مرد و زن ویژگیهایی دارند که در دیگری نیست. برای نمونه، شدت مهر و محبت در زن بیشتر است در مقابل،
قهر و جلال در مرد بیشتر است. بنابراین، هرکدام کاستیهایی دارند که این کاستیها با ازدواج جبران میشود. در حقیقت، ازدواج نوعی تکامل زن به وسیلهی مرد و تکامل مرد به وسیلهی زن است. به همین دلیل
امیرالمؤمنین علی علیهالسلام میفرمود:« هیچ
صحابهای از اصحاب پیامبر ازدواج نمیکرد، مگر اینکه پیامبر میفرمود: او
دین خویش را کامل کرده است».
خداوند در قرآن میفرماید:« هُنَّ لباسٌ لکم و اَنْتُم لباسٌ لَهُنَّ»؛
زنها لباس شما هستند و شما (مردان) لباس زنها هستید. برخی استادان
اخلاق برای لباس در این آیه، سه معنا برشمردهاند:
الف - زن و مرد، زینت یکدیگر و مایهی مباهات و افتخار همدیگر هستند؛ چنانچه لباس نیز زینت است. البته این افتخار و احساس روانی آن بسیار اهمیت دارد.
ب - زن و مرد مایهی
تهذیب نفس یکدیگرند و همدیگر را از آلودگی به
گناه باز میدارند. یکی از کارهای لباس، حفظ بدن از خطرهایی مانند سرما است. بنابراین، همسران نیز همدیگر را از در افتادن به گناه باز میدارند و سبب تکامل همدیگر میشوند.
ج - زن و مرد پوشانندهی یکدیگر هستند. همچنان که لباس، عیبها و زشتیهای بدن را میپوشاند، مرد و زن نیز عیب یکدیگر را میپوشانند و اصلاح میکنند.
نگرانی از
تنگ دستی ، یکی از بهانههایی است که برای گریز از ازدواج، مطرح میشود. قرآن، اینگونه به انسان
امیدواری میدهد: از فقر و تنگ دستی جوانان و مجردان نگران نباشید و در ازدواج آنها بکوشید چرا که اگر فقیر باشند، خداوند از فضل خویش، آنان را بی نیاز میسازد.
ازدواج افزون بر تکامل دین، به
پیشرفت اقتصادی میانجامد؛ زیرا
حس مسئولیت ، پرهیز از
اسرافگری و آیندهنگری برای خود و فرزندان، پس از ازدواج رخ میدهد. وعدهی خداوند در
سوره نور و گفتار پیشوایان دین در این باره نیز بر این معنی تأکید میکنند.
خانواده ، قدیمیترین، کوچکترین و مهمترین نهاد اجتماعی است که با ازدواج شکل میگیرد. از به هم پیوستن خانوادهها نیز قبیله، روستا، شهر، استان و کشورها پدید میآید. پس خانواده، پایه و اساس هر جامعه به شمار میآید و اصولاً فرض یک جامعه بدون وجود خانواده ناممکن است. بنابراین، نتیجه میگیریم که استحکام و پویایی خانواده - که در ازدواج ریشه دارد - مایهی قدرت و قوت جامعه است. در این صورت، هرچه ازدواجها به درستی قوام یابد، جامعه نیز روال طبیعی خود را میپیماید و از هجوم اندیشههای ناسازگار دیگر جوامع در امان میماند.
بدین ترتیب، ازدواج و در کنار آن، رابطهی صمیمی و دوستانهی زن با شوهر از یکسو و روابط گرم فرزندان با پدران و مادران از سوی دیگر، با گسترش و قدرت ملی پیوند میخورد. هرگاه این روابط در جامعهای سردتر بوده و آمار
طلاق بالاتر باشد، به همان اندازه از قدرت ملی آن کشور کاسته میشود.
یکی از خواستههای غریزی انسان، نیاز
فطری به پدر و مادر شدن شمرده، و پاسخ به این خواسته با ازدواج و داشتن فرزند تامین میشود؛ زیرا اصل تولید و تکثیر، از راههای غیر مشروع نیز ممکن است؛ ولی در سایه ازدواج، نسلی دارای اصل و نسب پدید میآید. قرآن در آیاتی، فرزند را زینت زندگی دنیا شمرده که بیانگر رغبت انسان به داشتن فرزند و برقرار شدن رابطه پدر یا مادر و فرزند است. با ازدواج این امکان پدید میآید که فرزند به محض به دنیا آمدن از یک سرپناه مطمئن به نام خانواده برخوردار باشد. فرزند در این سرپناه مطمئن که نقش آموزشی و پرورشی آن بسیار مهم است، نخستین آموزشهای لازم را برای ورود به زندگی دریافت میکند. فرزند با آموختن این آموزشها و اندوختن نخستین تجربههای مهر پدر و مادر به عرصهی زندگی اجتماعی گام مینهد.
اگر به دلیل
ارتباط آزاد جنسی و غیر مشروع زن و مرد و در پی آن،
تولد فرزند نامشروع ، چنین پناهگاه مطمئن و آموزشگاه سالمی به وجود نیاید، مشکلات بسیاری دامنگیر آن فرزند و اجتماع خواهد گردید. معمولاً چنین کودکان نامشروعی به دلیل محروم ماندن از
آموزش و پرورش خانوادگی و ندیدن محبت پدرانه و مادرانه، به سرعت به
بزهکاری روی میآورند. آنان با رفتارهای بزهکارانه و گاه جنایتکارانهی خویش، آسایش را از جامعه سلب خواهند کرد که درمان آن نیز به آسانی ممکن نیست. ازدواج در پیشگیری از پدید آمدن چنین فرزندانی و در امان نگه داشتن جامعه از پیآمدهای آن، اهمیت بسزایی دارد.
هر جامعه از یک سلسله سنتها و
فرهنگهای اجتماعی و
اخلاقی تشکیل شده است که از نسلی به نسل دیگر انتقال مییابد و در گردونهی
حیات ، پایدار میماند. این فرهنگها، سنتها و ارزشهای اجتماعی - اعم از بومی و ملی - از راه ازدواج و
تشکیل خانواده منتقل میشود. چنانچه آمار ازدواج در جامعهای کاهش یابد یا ارتباط آزاد جنسی فراوان گردد، ممکن است این اصول و سنتهای فرهنگی کم کم سست شوند. چنین سنتهایی در کانون خانوادهها حفظ میشود و انتقال مییابد، ولی در روند ارتباط آزاد جنسی، خبری از خانواده نیست تا این سنتها منتقل شود و پایدار بماند.
چنان که گفته شد ازدواج به پیشرفت اقتصادی فرد میانجامد. از آنجا که اقتصاد جامعه از اقتصاد افراد تشکیل میشود، هرچه وضع زندگی و اقتصاد خانوادهها بهتر شود، وضع اقتصادی جامعه و کشور بهبود مییابد.
دانستیم که ازدواج در کامل شدن
دین فرد و پیشگیری از ارتکاب
بزه نقش دارد. پس اگر آمار ازدواج در جامعهای اندک باشد و برعکس، روابط آزاد دختر و پسر رایج شود، از کمرنگ شدن
ایمان مذهبی در اجتماع حکایت میکند. آشکار است که اگر جوانان به دلایل گوناگون مانند موانع اقتصادی، اجتماعی و... نتوانند غریزهی جنسی خود را به درستی پاسخ گویند و از
عفت و
حیا و
شرم کافی در رفتار اجتماعیشان برخوردار نباشند، جامعه به کژراهه خواهد رفت. شیرینیهای دروغین روابط عاشقانه، میتواند ایمان جوانانی را که هیچ تجربهای در زندگی ندارند، از بین ببرد و میدانیم که یک فرد بیایمان نیز به هر فساد و فحشایی دست خواهد زد. گسترش فسادهای اخلاقی و باندهای تبهکار از آنجا ریشه میگیرد که فرد نمیتواند یا نمیخواهد با ازدواج به غریزهی خود پاسخ دهد به همین دلیل، جامعه را به درهّی هولناک
انحطاط اخلاقی میکشاند.
سایت پرسمان دانشجویی.