عدم تعدد واجب الوجود
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه: واجب الوجود، ممکن الوجود، عالم، برهان نظم، وحدت، توحید ذاتی.
پرسش: دلیل امتناع تعدد واجب الوجود چیست و چه اشکالی دارد که اداره هریک از بخشهای
عالم به عهده موجودی مجزا باشد که خود ممکن الوجود است؟
پاسخ: در عالم، هر بخش یا مرتبه یا جزئی از عالم مدبری (ممکن الوجود) داشته باشد، به خودی خود محال نیست؛ ولی مشکل اینجاست که هریک از آن موجودات متفاوت را خدا بدانیم و آنها را بینیاز مطلق فرض کنیم؛ مثلاً میتوان تصور کرد که هریک از ملائکه مقرب، مدبر بخشی از عالم باشند؛ ولی خود این موجودات مدبر، محال است که بینیاز از علت باشند و به علت واحدی که همان
خداوند بینیاز و مطلق و واجب الوجود است، منتهی نشوند.
برای پاسخ به این سؤال به این شیوه وارد بحث میشویم که اولاً عالم مدبری دارد، حکیم و علیم که با
برهان نظم آن را به اثبات میرسانیم و سپس ثابت میکنیم که این مدبر عالم باید واجب الوجود و بینیاز محض و برتر از هر حد و حدودی باشد؛ چون اگر محدود و نیازمند باشد، باید موجودی برتر از او باشد که برپادارنده او و وجود بخش اوست و در نهایت باید به یک موجود مطلق برسیم که از هر حد و نقص و نیاز و کثرت و کمبودی مبراست.
سپس خود به خود ثابت خواهد شد که محال است این موجود
واجب و برتر یکی بیشتر باشد و به اصطلاح وجود صرف و بیحد، ذاتاً دوئیتبردار نیست و وحدت چنین موجود بیحدی در ذات همین بیحدی او نهفته است.
با این بیان خود به خود روشن میشود که اگر فرضاً چند موجود، اداره عالم را بر عهده داشته باشند، ناگزیر باید
ممکن الوجود باشند و نه خدای واجب و اگر آنها را واجب فرض کنیم، چارهای نیست جز اینکه در حقیقت یکی بیشتر نباشند (توضیح استدلالی مطلب در ادامه خواهد آمد) و در هر صورت باید خدای واحدی باشد که علت هستی تمام ممکنات است.
اولین دلیل و راحتترین دلیل بر اثبات صانع علیم برهان نظم میباشد که از صغرای حسی و کبرای عقلی تشکیل یافته؛ یعنی از دو مقدمه تشکل شده است:
مقدمه اول: عالم دارای نظم غایی است؛
مقدمه دوم: هر نظم غایی ناظم علیم دارد.
پس عالم دارای ناظم علیم است.
وقتی ما به اطراف خود نظاره میکنیم، نظم را در مصنوعات مختلف میبینیم و میتوانیم این مصنوعات را به دو دسته تقسیم کنیم:
أ. مصنوعات بشری؛
ب. مصنوعات تکوینی و یا همان فوق بشری.
هر عقل سلیمی وقتی نظم موجود در یک اسباببازی را میبیند، حکم به وجود یک سازنده و ناظم میکند که این را ساخته است. این در مصنوعات بشری است که ما آن را مشاهده میکنیم. در مصنوعات تکوینی هم وقتی نظم موجود در عالم هستی را مشاهده میکنیم، پی به یک صانع علیم میبریم و اتفاقی بودن آن را رد میکنیم.
حال طبق قانون علیت که هر معلولی نیاز به علت دارد، میتوانیم دو وجه برای این صانع تصور کنیم:
۱. این صانع خودش معلول علتی دیگر است؛
۲. خودش علت العلل است.
طبق تصور اول، مرتکب تسلسل علل میشویم که
باطل بودن آن از بدیهیات است؛ پس باید به دنبال علتی باشیم که منشأ فیض وجود است و معلول علتی نیست.
این منشأ همان واجب الوجود است که در مقابلش ممکن الوجود قرار دارد. ممکن الوجود یعنی وجودی که فرض وجود و عدم آن با هم مساوی است؛ مثل انسان که قبل از موجود شدنش وجود و عدمش مساوی بود. وقتی وجود
واجب الوجود و علت العلل بودنش ثابت شد، بینیازی او از هر چیزی هم ثابت میشود؛ زیرا همانطور که گفته شد، او علت العلل است.
تا اینجا وجود واجب الوجود را ثابت کردیم.
حال میخواهیم بگوییم که چرا واجب الوجوب باید یکتا و یگانه باشد؟
البته با توضیحات گذشته تا حدودی جواب این سؤال روشن است.
توحید ذاتی یعنی اینکه ذات خداوند متعال یکتاست و یکتایی به دو معناست:
۱. ذاتی که در هستی خود بینیاز از علت است و در بینیازی از علت بیهمتا و شریک است.
۲. ذات خداوند مرکب از اجزا نیست و هیچگونه کثرت و تعدد در آن راه ندارد.
برای اثبات این
وحدت واجب الوجود گوییم:
هرگونه ترکیبی ناشی از محدودیت وجود است؛ یعنی اگر چیزی مرکب از اجزا باشد، در وجودش نیازمند به آن اجزاست و کسی که نیازمند باشد، محدود است و این با نامتناهی و نامحدود بودن خداوند متعال سازگار نیست و چون ترکیب در
حق واجب الوجود بالذات محال است، وجود دو واجب الوجود نیز محال است.
زیرا فرض دوگانگی و دوتا بودن، مستلزم این است که هر یک از دو واجب الوجود، مرکب از ما به الامتیاز و ما به الاشتراک باشند؛ یعنی واجب الوجود اول خصوصیت و قیدی داشته باشد که واجب الوجود دوم آن را ندارد؛ زیرا وجود دو فرد از یک حقیقت و به عبارتی دوتا بودن در صورتی ممکن است که آن دو فرد در عین اینکه در اصل آن حقیقت مشترکند، هر یک، از ویژگی خاصی برخوردار باشد، وگرنه اگر در همه خصوصیات مشترک باشند، دیگر دو وجود نیست؛ بلکه یک وجود هستند.
بنابراین هر یک از دو واجب الوجود فرضی باید مرکب از دو جهت باشند: جهت اشتراک و جهت امتیاز؛ و مرکب از دو جهت بودن، چنانچه گفته شد، مستلزم محدودیت و نیازمندی است که با بینیازی مطلق واجب الوجود بالذات منافات دارد.
بنابراین ثابت شد که فرض چند موجود بهعنوان خدا (موجود بینیاز مطلق) مستلزم اعتراف به محتاج بودن این خدایان است؛ ولو از برخی جهات است و این با مطالب یقینی گذشته که در مورد صفات خدا (واجب الوجود) اثبات کردیم، سازگاری ندارد.
در پایان در مورد نکتهای که در در بخش نهایی سؤال مطرح شده بود، تحت این عنوان که: ما نسبت به
جهان کاملاً بیاطلاعیم، شاید اداره هر کهکشان در
اختیار یک مدبر باشد ... گوییم:
این بخش از سؤال اشاره به این مطلب دارد که ما به طریق تجربی در مورد نحوه اداره عالم اطلاعی نداریم. شاید چندین مدبر در تدبیر عالم نقش داشته باشند و نمیتوان بهسادگی در این مورد قضاوت نمود و پاسخ این است که اگر دلایل ما برای وحدت واجب الوجود دلایلی تجربی بود، جا داشت که این سؤال مطرح شود چون دلایل تجربی فقط در مورد آنچه تا به حال به
تجربه در آمده و از آن مطلع شدهایم صدق میکند. حال آنکه وحدت واجب الوجود همچنان که بیان شد، حاصل دلایل عقلی قطعی بوده و قاعده عقلی استثنابردار نیست و نیازی به اطلاع تجربی و مشاهده مستقیم از عالم هستی ندارد.
از طرفی حتی اگر به طریق تجربی بفهمیم که مثلاً چندین موکل یا چندین موجود در عالم دستاندرکار امور هستند باز هم میدانیم که این به اصطلاح خدایان هیچ کدام نمیتوانند واجب الوجود بینیاز باشند و بلکه محتاج به قدرت هماهنگکننده بالاتری هستند که همان خدای واحد است که از هر شریکی منزه است. اینجا بحث جوانب گستردهتری پیدا میکند که مربوط به سطح بالاتری از معنای توحید است که از آن به توحید وجودی (وحدت وجود) تعبیر شده که برای مطالعه در این مورد باید به مباحث فلسفی و بهویژه
عرفان نظری مراجعه کرد.
پایگاه اسلام کوئست.