ظالم
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه: ظالم، ظلم، شرک، گناهان، ترک اولی، شفا،
قرآن مجید.
پرسش: آیا در زبان عربی به کسی که یک
گناه گوچک انجام دهد ظالم میگویند؟ پس طبق آیه «
لا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلاَّ خَساراً» قرآن برای همه خسارت است زیرا افرادی که گناهی مرتکب نشده باشند کمند؟ پس چرا به
قرآن رجوع کنیم؟ و اگر چنین شخصی ظالم نیست، پس از آیه «
لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ» استفاده نمیشود که عهد الهی تنها به معصوم از همه گناهان میرسد؟
پاسخ:
قبل از پاسخ، مقدمهای لازم است،
ظلم معنای وسیعی دارد و در آیات زیادی کلمه ظلم و ظالم آمده است، نمیتوان همة آنها را به یک معنا گرفت؛ لذا ظلم مصادیق زیادی دارد؛ از جمله: ظلم انواع شرک و گناهان را شامل میشود، به همین سبب خداوند از
شرک بهعنوان ظلم عظیم یاد کرده است: «
لا تُشْرِکْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ؛
برای خدا شریک قائل مشو که شرک ظلم عظیمی است».
همچنین در بعضی از آیات ظلم به بعضی از
پیامبران نسبت داده شده، درحالیکه میدانیم پیامبران
معصوم هستند؛ لذا در مورد ترک اولی نسبت به حضرت آدم ـ علیهالسلام ـ تعبیر به ظلم شده است:
«
و لا تقربا هذه الشجره فتکونا من الظالمین ؛
نزدیک این درخت نشوید که از ستمگران خواهید شد.»
در این آیه
خداوند به ترک اولی ظلم اطلاق کرده است؛ ولی این به معنای نافرمانی و
معصیت خدا نیست، به همین سبب خودشان میگویند: «
ربنا ظلمنا انفسنا ؛
خدایا ما به خودمان ستم کردیم».
اکنون به بررسی آیه «
لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ»
میپردازیم. کلمه «ظالم» در آیه مطلق است و شامل هر ظلمی اعم از شرک یا معصیت میشود. حتی اگر کسی در یک برهه از عمرش یک بار معصیت کرده باشد و بعد هم
توبه کرده باشد، این
آیه شامل او خواهد شد.
انسانها از نظر ظالم بودن و یا ظالم نبودن دارای اقسامی هستند:
۱. گروهی تمام عمرشان گناه میکنند؛
۲. گروهی اصلاً در تمام عمرشان گناه نمیکنند؛
۳. گروهی در اول عمرشان گناه کردهاند، ولی بعد توبه کردهاند؛
۴. گروهی از انسانها اول گناه نکردهاند، ولی در آخر عمرشان گناه میکنند.
در آیه یادشده
حضرت ابراهیم علیهالسلام که از خداوند میخواهد امامت را در ذریهاش قرار دهد، به دور از این است که
امامت را برای گروهی از ذریهاش که در تمام عمرشان گناه میکنند بخواهد، همچنین امامت را برای گروهی که در اول
انسان صالح بودند و بعد
گناهکار شدهاند، نمیخواهد. پس حضرت
ابراهیم علیهالسلام امامت را برای کسی خواسته که اول عمرش ظالم بوده و بعد توبه کرده است. بعد خداوند فرموده امامت شامل این افراد نمیشود. پس یک گروه میماند، و آن هم کسی است که در تمام عمرش گناه نکرده است که چنین گروهی هم همان امامان معصوم ـ علیهمالسلام ـ هستند.
بنابراین طبق این آیه کسی که در عمرش یک بار یا دو بار گناه کرده،
ظالم است و آیه شامل او میشود؛ لذا امامت از آن معصوم ـ علیهمالسلام ـ است.
خداوند میفرماید: «
وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاء وَ رَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِينَ وَ لاَ يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إَلاَّ خَسَارًا ؛
و از قرآن آن چه شفا و
رحمت است برای مؤمنان نازل میکنیم و ستمگران را جز خسران نمیافزاید».
در این آیه خداوند وعده فرموده که قرآن شفا برای
مؤمنان است، شفا برای مریض است، گاهی بعضی از جانها دچار امراضی میشوند که قرآن برای آنها شفا است. در آیه یادشده، خدا بیان کرده که عدهای از مؤمنان که در قلوب آنها مرض است، مورد
شفاعت قرآن قرار میگیرند.
قرآن تمام مرضهای جان و
قلب را شفا میدهد. چه بیماری علمی باشد، مانند شک و تردید و وهم و چه بیماری عملی مانند: فسق،
حسد،
تکبر... . بنابراین گاهی بعضی از مؤمنان معصیت و گناه میکنند یا به عبارت دیگر ظلم میکنند، درمان و شفا این گناهان (امراض) با قرآن است. اما جمله «
وَ لاَ يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إَلاَّ خَسَارًا » از مقایسه این جمله با جمله قبل معلوم میشود، که مراد از ظالمین در این قسمت غیر مؤمنان یعنی کفار و
مشرکان هستند.
بنابراین، ذیل آیه شامل مؤمنانی که مرتکب معصیت شدهاند، نمیشود؛ بلکه صدر آیه در مورد مؤمنان خطاکار است که با مراجعه به قرآن، شفا پیدا میکنند. مانند: میوه که انسان سالم را
رشد و نمو میدهد؛ ولی درد انسان مریض را افزایش میدهد.
سوالی که مطرح است این است که چرا قرآن کفر و شرک را که یک نوع مریضی است، شفا نمیدهد و این افراد را
هدایت نمیکند؟
در جواب میگوییم که کفار و مشرکان را میتوان به دو دسته تقسیم کرد:
گروهی از کفار و ظالمان لجوج و متعصب نیستند و در مقابل قرآن و براهین آن متعصبانه برخورد نمیکنند و با قرآن مبارزه نمیکنند، اگر این افراد به قرآن مراجعه کنند و دست از
ظلم و ستم و عصیان بردارند، قرآن هم برای آنها شفا و درمان خواهد بود.
به همین سبب
امیر المؤمنین حضرت علی علیهالسلام میفرماید: «
فاستشفوه من اَدوائکم و استعینوا به علی لَاوائکم فانّ فیه شفاء من اکبر الدّاء و هو الکفر و النفاق و العمیّ و الضلال»؛
از این
کتاب بزرگ اسمانی برای بیماری خود شفا بخواهید و برای حل مشکلاتتان از آن یاری بطلبید؛ چراکه در این کتاب درمان بزرگترین دردها مانند، درد کفر و نفاق و گمراهی و ضلالت است».
اما گروهی دیگر که خمیر مایه وجودشان بر اثر کفر و ظلم و نفاق به شکل دیگری در آمده و تمام وجودشان گناه و معصیت است و در مقابل با قرآن و نور آن میایستند و با آن مبارزه و ستیز میکنند، این افراد نهتنها از قرآن بهره نمیبرند، بلکه بر پلیدی و خباثت و کفر آنها افزوده میشود.
در نتیجه انسانها از نظر روحی سه گروهند: ۱. زندة سالم؛ ۲. زنده مریض؛ ۳. مرده.
زنده سالم همان
مؤمن خالص است، زنده مریض انسان مؤمنی که ایمانش ضعیف است و انسان مرده در منطق قرآن همان کفار و
منافقان هستند، قرآن بر انسان زنده مریض که گاهی معصیت میکند و دوباره توبه میکند، شفاست و برای
انسان مرده شفا نیست؛ زیرا اینها کسانی هستند که قرآن را پشت سر انداختهاند:
«
فنبذوه وراء ظهورهم؛
کتاب الهی را پشت سر انداختند».
۱.
نهج البلاغه ، خطبه ۱۷۵.
۲. محمدحسین طباطبایی،
تفسیر المیزان، بیروت، موسسه الاعلمی للمطبوعات، چاپ اول، ۱۴۱۷ ه، ج ۱ و ۱۳.
۳. مکارم شیرازی، ناصر،
تفسیر نمونه، تهران، انتشارات دارالکتب الاسلامیه، چاپ شانزدهم، ۱۳۷۳، ج ۱.
سایت اندیشه قم.