رفتار حاکمان با فدک
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه: رفتار حاکمان، فدک.
پرسش: رفتار
زمامداران اسلامی در طول
تاریخ با فدک چگونه بوده است؟
پاسخ: بررسی عملکرد حاکمان و رفتار
متناقص آنها با مسئله فدک نمایانگر این است که بعضی از آنها سرزمین فدک را جزء اموال
دولت و
حکومت دانسته، نه مال خصوصی دختر پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم، و برخی نیز فدک را جز
اموال، فاطمه ـ سلاماللهعلیها ـ و فرزندان او میدانستند، بنابراین هرکدام با سلیقه شخصی با آن رفتار کرده اند.
رفتار و عملکرد زمامداران اسلامی در طول تاریخ به سه دوره تقسیم میشود: الف) دوران سه خلیفه اول؛ ب) دوران بنیامیه؛ ج) دوران بنیعباس.
خلیفه اول (ابوبکر) سرزمین فدک را از دست زهرا ـ سلاماللهعلیها ـ دختر پیامبر ـ صلیاللهعلیهوآلهوسلم ـ گرفت و او را از
ملک خویش محروم ساخت و آن را جزء درآمد عمومی
دولت و بیتالمال قرار داد و از
ثروت عظیم آن در ایام
سلطنت خویش استفاده کرد.
خلیفه دوم (عمر بن خطاب) با اینکه در سمت مشاوری ابوبکر، اصرار زیاد بر
تصرف فدک و
ممانعت از
ارجاع آن به دختر پیامبر ـ صلیاللهعلیهوآلهوسلم ـ داشت و نگذاشت ابوبکر آن را به صاحبش برگرداند،
ولی در ایام زمامداریش آن را به
وارثان و فرزندان زهرا ـ سلاماللهعلیها ـ برگرداند.
به نظر میرسد این تصمیم خلیفه دوم در بازگرداندن سرزمین فدک به
خاندان پیامبر و
وارثان دخترش ـ با اینکه خودش در ماجرای
غصب آن نقش اساسی ایفا کرد ـ از روی ناچاری و
تعدیل افکار عمومی باشد؛ چون در زمان خلافت ابوبکر به دلیل
ظلم و ستمی که در حق خاندان پیامبر ـ صلیاللهعلیهوآلهوسلم ـ به عمل آمد و مال شخصی آنها را غصب کردند، افکار عموم مردم که از طرفی ناظر بر این اذیت و آزارها و از طرفی هم متوجه
حقیقت و
واقعیت مطلب بودند، نسبت به خلیفه بدبین گشت.
خلیفه سوم (عثمان بن عفان) نیز در ایام خلافتش دوباره این سرزمین را غصب کرده و درباره آن حتی از روش خلیفه اول هم
تعدی کرده و آن را به
مروان بن حکم واگذار کرد، مروان هم تا پایان خلافت عثمان از آن استفاده میکرد.
بعد از پایان یافتن ایام خلافت عثمان، آنچه که از مجموع کتابهای تاریخ برداشت میشود، این است که علی بن ابیطالب ـ علیهالسلام ـ سرزمین فدک را از دست مروان بن حکم گرفت و با
اقتدا به پیامبر ـ صلیاللهعلیهوآلهوسلم ـ آن را از اموال شخصی فاطمه ـ سلاماللهعلیها ـ دختر پیامبر بهشمار آورد و بهعنوان میراث، خود و اولادش آن را در اختیار گرفتند و درآمدش را به صلاحدید
مصرف مینمودند.
معاویة بن ابوسفیان در دوران زمامداریش
سرزمین فدک را از فرزندان زهرا ـ سلاماللهعلیها ـ گرفته و به تصرف خویش درآورد و آن را بین سه نفر تقسیم کرد: یکسوم آن را به مروان بن حکم، یکسوم آن را به عمر بن عثمان و یکسوم آن را به پسرش یزید بخشید؛ بعد از آنها به مرور زمان همه آن سرزمین در اختیار عمر بن عبدالعزیز درآمد.
عمر بن عبدالعزیز در دوران سلطنتش، تصمیم گرفت این سرزمین را به صاحبانش برگرداند. به استاندارش در مدینه نامهای نوشت که فدک را به فرزندان
فاطمه ـ سلام الله علیها ـ
تحویل نماید، اما متأسفانه اطرافیانش در این تصمیم بر او ایراد گرفته و او را تحت فشار قرار دادند که این عمل برخلاف روش خلیفه اول و دیگر خلفای گذشته است و
تهدید کردند که عدول از
طریقه آنها
جایز نیست؛ پس به ناچار سرزمین فدک را نگهداشت؛ ولی درآمد آن را به فرزندان فاطمه ـ سلاماللهعلیها ـ تحویل میداد.
بعد از عمر بن عبدالعزیز، یزید بن عبدالملک در زمان حکومتش، چشم
طمع به در آمد فدک انداخته و آن را در اختیار گرفته و از سودهای بدست آمده آن، استفاده میکرد و برخلاف عمر بن عبدالعزیز راضی نشد درآمد آن را به اولاد فاطمه ـ سلاماللهعلیها ـ برساند و آنها را از حقشان
محروم کرد. و این ظلم و
تعدی به
عترت پیامبر و غصب حق آنها تا پایان حکومت
بنیامیه ادامه پیدا کرد.
ابوالعباس سفاح هنگامی که به حکومت رسید، شاید بهخاطر تثبیت موقعیت خود و جلبنظر بعضی از هاشمیین، یا به دلایلی دیگر فدک را به عبدالله بن حسن از نوادگان امام حسن ـ علیهالسلام ـ رد کرد.
در ایام زمامداریش فدک را از اولاد
امام مجتبی ـ علیهالسلام ـ گرفته و به تصرف خویش درآورد.
پس از منصور، مهدی عباسی فدک را به صاحبان آن بر گرداند.
موسی بن مهدی عباسی بعد از پدرش متأسفانه بنا را بر ظلم و تعدی گذاشته و سرزمین فدک را غصب کرد؛ پس از او هم ماجرای فدک به همین منوال توسط دیگر خلفای
بنیعباس ادامه پیدا کرد تا اینکه زمان حکومت مأمون فرارسید.
مأمون عباسی یکی از حاکمان بنیعباس است که در ماجرای فدک به راه
صواب رفته، چون حقیقت مطلب را میدانست و از اساس ماجرا
اطلاع داشت، به استاندارش در مدینه نوشت:
فدک از آنِ فاطمه
دختر پیامبر ـ صلیاللهعلیهوآلهوسلم ـ بوده که پدرش به او بخشیده بود و حق او
ضایع شد. تا اینکه گفته: این مطلب روشن و مسلم است و تاریخ آن را
گواهی میدهد؛ پس الان لازم است به صاحبانش برگردد و به دستور او بازگردانده شد.
متوكل عباسی در ايام حكومت ظالمانهاش، اين سرزمين را از
وارثا ن دختر پيامبر ـ صلیاللهعلیهوآلهوسلم ـ گرفته به شخصی به نام عبدالله بن عمر
بازیار واگذار كرد؛ عبدالله بن عمر هم به مردی به نام بُشر بن بنیاميه دستور داد، يازده درختی كه در اين سرزمين توسط پيامبر ـ صلیاللهعلیهوآلهوسلم ـ
غرس شده را قطع كند؛ پس بشر هم آنها را قطع كرد و اعضايش
فلج شد. بعد از متوكل هم هيچيك از حاكمان آن را به اولاد
فاطمه برنگرداند و اين ماجرا بهصورت ظلم و تعدی ادامه پيدا كرد.
سایت اندیشه قم