وصیت کتبی پیامبر در بستر بیماری
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه: پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)،
وصیّت،
غدیر،
ولایت،
عمر بن خطّاب،
سیاست.
پرسش: ماجرای وصیّت کتبی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در بستر بیماری چه بود؟
پاسخ: پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در اواخر عمر شریفشان که عدهای از اصحاب در منزل ایشان حضور داشتند درخواست قلم و دوات کردند تا امت را از
گمراهی عظیمی که متوجه بودند بکنند که اتفاقا عدهای در همان جلسه غوغا و
اهانت بر پیامبر کردند که دلیل بر عدم ایمانشان بود.
در نهایت حضرت از نوشتن مطلب هدایت و راه نجات در وصیت منصرف شدند تا به اصل
نبوت و سایر فرمایشات در طول ۲۳ سال خدشهای واد نشود.
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در بستر آرمیده بود و جسم مطهّرش در تب میسوخت. اکنون از پس سالها تلاش و رنج، آهنگ رحیل داشت. او نگران آینده بود: آینده امّت، آینده آیین نوپا، آینده شجره طیّبهای که هنوز نیازمند حراستها، نگهبانیها، آبیاریها و ایثارها بود. فرمود:
اِیتونی بِکِتابٍ اکتُب لَکُم کِتاباً لَن تَضِلّوا بَعدَهُ ابَداًبرایم برگهای بیاورید تا برایتان نوشتهای بنویسم که پس از آن، هرگز گمراه نشوید.
غوغا در گرفت و فریادها برخاست. درگیری در محضر پیامبر خدا اوج گرفت و برخی، سخنی بس ناروا بر زبان راندند. غوغا بدانسان بود که زنان، بر حال پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دل سوزاندند و چون اعتراض کردند، غوغاگران بر آنها طعن زدند.
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود:
«قوموا عَنّی»! به پا خیزید و بروید.
این
وصیّت، نوشته نشد؛ امّا برای بسیاری روشن بود و هست که محتوای آن، چه بود و چرا نوشته نشد.
بیگمان، محتوای وصیّت، تاکید بر همان چیزی بود که در
غدیر ابلاغ شد: تاکید بر
ولایت و آینده امّت.
پیامبر خدا برای ابلاغ امر الهی که همان وصایت و
ولایت بعد از خود بر
معصومین (علیهمالسلام) هست بارها به طرق مختلف میان مردم بر
امامت و
جانشینی پس از خود اقدام کردند که در ذیل اشارهای بر شواهد ادعایمان هست میکنیم:
پیامبر خدا بارهای بار از «لزوم تمسّک به
ثقلین» سخن گفته و آن را عامل «جلوگیری از گمراهی» دانسته بود. در این وصیّت نیز پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بدان ویژگی تصریح کرده است: «نوشتهای که هرگز گمراه نشوید».
باید تامّل و بررسی کرد که نگاشتن چه چیزی میتوانست آن همه عکسالعمل بیافریند، چندانکه بر پیامبر خدا
اهانت روا شود. چه چیز بجز «رهبری» میتوانست تا بدان حد، مخالفت بیافریند و غوغا ایجاد کند، بدانسان که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با سوز و گداز بگوید: «برخیزید و از کنار من دور شوید».
ابن عبّاس ـکه هماره با تاسّف شدید و گاه با گریه و اشکِ چشم، از آن روز (روز پنجشنبه) یاد میکردـ میگوید: پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) پس از آن همه غوغا ـکه هرگز شایسته محضر ایشان نبودـ فرمود: «به سه چیز، سفارش میکنم:
مشرکان را از
جزیرةالعرب بیرون برانید و نمایندگان را بپذیرید، همانگونه که من میپذیرفتم، و...».
ابن ابینجیح که این روایت را از
سعید بن جُبیر نقل میکند، میگوید: و سعید، در گفتن سومی سکوت کرد. نمیدانم از سرِ عمد، ساکت شد و یا آن را فراموش کرد. نمیدانم آن را وا نهاد و یا از یادش رفت.
سعید، فراموش کرده است، یا از بازگفتن آن در روزگار
حَجّاج بن یوسف و در زیر برق شمشیر او، خودداری نموده است و یا این که حافظه
تاریخ، آن را از یاد برده و به لحاظ مصلحت حاکمیت، «
حقیقت» را به مسلخ «
مصلحت» کشانده است؟
علّامه
سیّدعبدالحسین شرفالدین، نوشته است: سومین نکته، چیزی جز همان که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میخواست برای حفظ امّت از گمراهی بنویسد، نیست؛ امّا
سیاست، محدّثان را به فراموشی آن کشانید، همانگونه که مفتی حنفیان شهر صور، حاج داوود الدَّدا، به آن، تنبّه داده است.
و بدین سان، روشن میشود که چون پیامبر خدا را از نگاشتن بازداشتند، آن را شفاها در ضمن وصایای دیگر برشمرد؛ امّا....
عمر بن خطّاب نیز بر این حقیقت، تصریح کرده و بدان اعتراف کرده و جلوگیری از «کتابت وصیّت» را مصلحتاندیشی برای امّت، تلقّی نموده است: پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در بیماریاش خواست که به نام او تصریح کند؛ امّا من از بیم بر
اسلام و به خاطر نگاهداشت آن، مانع شدم. سوگند به پروردگار این خانه، اگر او را حاکم میکرد،
قریش بر آن، گِرد نمیآمدند و
عرب از همهسو بر او میشوریدند. پس، پیامبر خدا دانست که من، ضمیرش را میدانم و دست نگه داشت.
حدیثنت، برگرفته از مقاله «وصیت کتبی پیامبر در بستر بیماری» تاریخ بازیابی ۱۳۹۷/۱۰/۰۸.