واﺟﺐ اﻟﻮﺟﻮد
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه: واجب الوجود.
پرسش: واجب الوجود، واجب من جمیع الجهات است، به چه معناست؟
پاسخ:
واجب الوجود بالذات در فلسفه، به معنای موجودی است که هستی و وجود او، ناشی از موجود دیگری نیست و از سوی ذاتِ خودِ او، وجودش دارای ضرورت میباشد؛ لذا ذاتش برای موجود بودنش کافی است و نیاز به فرضِ موجود دیگری نیست. بدین ترتیب، واجب الوجود بالذات همان
خداوند میباشد.
مقصود از این حرف که واجب الوجود بالذات، واجب الوجود از جمیع جهات است، این است که جهت امکانی در او وجود ندارد. هر صفتی که برای او به امکان عام ثابت میشود، وجوباً برای او ثابت است.
یکی از قاعدههای فلسفی راجع به واجب الوجود بالذات، این است که وجودِ همه جهات، صفات و ویژگیهای او برایش ضروری است؛ یعنی صفاتِ واجب الوجود، برایش واجب (ضروری الوجود) هستند که این، به معنای آن است که هیچ جهت، صفت و ویژگی ممکنی در ذاتِ واجب الوجود نیست و هر جهت و ویژگی او، مانندِ ذاتش، دارای صفتِ وجوب است.
پس واجب الوجود از جمیع جهات
واجب است.
برای اثبات این ادعا چند دلیل میتوان
اقامه کرد:
واجب بالذات اگر نسبت به صفت کمالی، جهت امکانی داشته باشد، ذات او به خودی خود، فاقد آن است و عدم آن صفت در ذاتش جایگزین است؛ بنابراین او مرکب از وجود و عدم بوده، لازمهاش ترکب ذات است؛ لازمه ترکب،
حاجت و لازمه حاجت، امکان میباشد؛ درحالیکه فرض، وجوب او بود و این خلاف فرض است.
ذات واجب الوجود، اگر بهتنهایی در وجوب صفات کمالی خود که بدان متصف است کافی نباشد، ناگزیر در اتصاف به صفات خود به دیگری نیازمند است. در این هنگام اگر ذات واجب را بهتنهایی با قطع نظر از بود و نبود دیگری اعتبار کردیم، حال اگر ذات، واجب است با وجود آن صفت، در این صورت علیت آن غیر، لغو است؛ درحالیکه او را علت، فرض کردهایم و این خلاف فرض است. اگر ذات، واجب باشد، با عدم آن صفت، باز خلاف فرض پیش خواهد آمد.
به بیان دیگر، اگر واجب الوجود بالذات، واجب الوجود از جمیع جهات نباشد، لازمهاش این است که در وجوب صفتی از صفات
کمال، نیازمند به غیر باشد؛ یعنی آن غیر علت آن صفت است؛ لازمه این مطلب، اتصاف واجب به وجوب غیری است؛ در حالیکه واجب بالذات محال است، واجب بالغیر باشد.
پایاه اسلام کوئست.