نسبیت در اخلاق
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه: اخلاق،
عدل، نسبیت.
پرسش: آیا
اخلاق مطلق است یا نسبی؟
قبل از هرچیز لازم است توضیح داده شود که
نسبیت در اخلاق چه معنا است.
نسبی در برابر مطلق است. برخی میگویند: اخلاق و ارزشهای اخلاقی (مانند: عدل خوب است،
احسان به
پدر و
مادر خوب است،
ظلم و
ستم به دیگران بد است)
اصولی ثابت، عام و همگانی میباشند که از عوامل اجتماعی و روانشناختی به دست نمیآید و دگرگون نمیشود و از هر جهت اطلاق دارد. اخلاق با چنین شاخصهای مطلق است.
برخی میگویند: اخلاق و ارزشهای اخلاقی هیچ اعتبار کلی و واقعیت و ریشه ثابتی ندارد. اعتبار همه
اصول اخلاقی به
فرهنگ، گزینش فردی،
زمان، مکان و ... بر میگردد. اخلاق با چنین شاخصهای نسبی است.
از
آیات و
روایات به خوبی به دست میآید که اخلاق از اصول ثابت، عام و فراگیر و همگانی بهرهمند است.
قرآن کریم میگوید: وَ لَكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیكُمُ الْإِیمَانَ وَزَینَهُ فِى قُلُوبِكُمْ وَكَرَّهَ إِلَیكُمُ الْكُفْرَ وَالْفُسُوقَ وَالْعِصْیانَ؛
خداوند ایمان را
محبوب قلبهای شما قرار داد و
کفر و
فسق و
گناه را مورد
کراهت و
نفرت طبیعت شما ساخت.
از تعبیر فی قلوبکم به خوبی فهمیده میشود که اخلاق و ارزشهای اخلاقی به صورت ثابت و همگانی در عمق جان آدمیان ریشه دارد.
فطری بودن دین که در بعضی آیات آمده، بیانگر اصول ثابت در جان انسانها است.
نیز فرمود: إِنَّ اللَّهَ یأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسَنِ وَ إِیتَآىِ ذِى الْقُرْبَى وَ ینْهَى عَنِ الْفَحْشَآءِ وَ الْمُنْكَرِ وَ الْبَغْىِ یعِظُكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ؛ همانا خداوند (مردم را) به
عدل و
احسان و دادن (حق) خویشاوندان، فرمان مىدهد و از كارهاى زشت و ناپسند و
تجاوز،
نهی مىفرماید او شما را موعظه مىكند باشد كه متذكر شوید.
در این
آیه از
عدل،
احسان و ادای حق خویشاوندان به عنوان امور ارزشی و اخلاقی و از
فحشا،
منکر و
بغی به عنوان
امور ضد ارزشی و زشت یاد شده است.
در جای دیگر فرمود: «قُل لَّا یسْتَوِى الْخَبِیثُ وَالطَّیبُ؛
ناپاک و
پاک مساوی نیستند.»
نیز فرمود: «وَ یحِلُّ لَهُمُ الطَّیبَتِ وَ یحَرِّمُ عَلَیهِمُ الْخَبَئِثَ؛
طیبات را برای آنان
حلال و خبائث را
حرام میکند.»
آدمی امور
طیب و
پاکیزه را میپسندد و اینها را خوب و ارزش میداند و
اسلام اینها را حلال و یا
واجب نموده است. در برابر آن امور ناپاک و خبیث را زشت میشمارد و اسلام آنها را حرام نموده است.
امام صادق (علیه السلام) فرمود: «فبالعقل عرف العبادُ خالقهم ... و عرفو به الحسن من القبیح؛
بندگان در پرتو
عقل،
آفریدگار خویش را میشناسند ... و توسط
عقل، نیک را از زشت باز میشناسند.» پس عقل خوبیها و بدیها را خوب درک میکند، مانند عدل خوب است و ظلم و ستم بد است. اینها اصولی ثابت، عام و همگانی هستند.
شاید این سوال پیش آید که اگر
احکام اخلاقی مطلق است، چرا در برخی موارد استثنا وجود دارد، همانند
دروغ مصلحت آمیز؟ استثنا دلیل آن است که اخلاق مطلق نیست، بلکه با توجه به شرایط و موقعیت دگرگون می شود، و این یعنی نسبی بودن اخلاق؟
اگر موضوع اخلاق را رفتار بدانیم، در این صورت میگوییم: اخلاق نسبی است و چهرههای کارهای اخلاقی با موقعیتها دگرگون میشود (لیکن این نسبیت غیر از نسبیتی است که معنایش بیان شد). اما اگر موضوع اخلاق را رفتار آدمی ندانیم، بلکه
ملکات نفسانی انسان در درون یا یک یا چند عنوان انتزاعی و کلی مانند عدل، احسان و ظلم را موضوع اخلاق دانستیم، در این صورت اخلاق مطلق است و عنوانهای اخلاقی همیشه بار اخلاقی مثبت یا منفی خویش را حفظ میکنند و دگرگون نمیگردند.
در مورد نسبی بودن اخلاق دو معنا وجود دارد:
۱- اصل ارزشی و ضد ارزشی ثابتی وجود ندارد؛ خوبی و بدی به پسند و عدم پسند فرد یا جامعه وابسته است.
۲- رفتارها و کارهای اخلاقی با توجه به موقعیتها و تغییر عناوین دگرگون میشود.
نسبیت به معنای اوّل نادرست است؛ یعنی نمیتوان پذیرفت که ارزشهای اخلاقی از اصولی ثابت و کلی محروم است.
اما نسبیت به معنای دوم درست و قابل قبول است. چون کارهای اخلاقی همیشه به یک منوال نیست. گاهی راست گفتن ارزش اخلاقی دارد و گاهی
دروغ (دروغ مصلحت آمیز).
علت این که در جایی دروغ مصلحت آمیز روا است، و راست گفتن روا نیست، این است که:
اوّلاً: در موردی که راست گفتن موجب قتل و خرونریزی بیگناهی شود، این عمل تحت دو عنوان قرار میگیرد، یکی عنوان اوّلی که راست گفتن باشد، و دیگر عنوان ثانوی که کمک و یاری بر قتل و خونریزی فرد بیگناه است. این کار از جهت عنوان اولی خوب است ولی از جهت عنوان ثانوی بد است. امّا چون جهت عنوان ثانوی که
مفسده دارد، قویتر است، عقل
حکم میکند که از آن اجتناب شود. در این صورت به جای راست گفتن، دروغ مصلحت آمیز بگوید تا جان بیگناهی را نجات دهد.
ثانیاً: موضوع
حُسن اخلاقی،
راستگویی به طور مطلق نیست، بلکه راست گفتن، فعل خارجی است و این فعل خارجی مستقیماً فعل اخلاقی نیست. راستگویی از آن جهت که مصداق یک عنوان انتزاعی و کلی مثلاً
عدالت است، موضوع حُسن اخلاقی است. از این جهت که مصالح جامعه و انسانها در گرو راست گفتن است، فعل اخلاقی و خوب است.
پس علت خوب و اخلاقی بودن راستگویی، این است که نفع و
مصلحت جامعه به آن وابسته است.
حال با توجه به این علت، اگر در جایی راست گفتن به جهت موقعیتش مصلحت نداشته باشد، مثلاً دیگر مصداق عدالت نباشد، یعنی آن عنوان کلی بر این عمل صدق نکند، بلکه اگر مصلحت جامعه و جان انسانها در دروغ گفتن باشد، عقل به شایستگی آن حکم میکند. به همین جهت گفتهاند: دروغ مصلحت آمیز بِه زِ راست فتنه انگیز.
با توجه به این سخن میگوییم: مفاهیمی مانند ظلم، عدل، احسان و نیکی به پدر و مادر، مفاهیم اخلاقی مطلقاند، ولی مفاهیمی مانند راست گفتن و دروغ گفتن چون که به صورت مستقیم مفاهیم اخلاقی نیستند، در اینها اطلاق معنا ندارد.
شهید مطهری در این باره میگوید: عدالت یک حکم مطلق است در روح انسان که خوب است وظلم یک حکم مطلق است در
روح انسان که بد است. امّا راستی یک حکم مطلق نیست، بلکه تابع
فلسفه خودش است و گاهی راستی فلسفه خودش را از دست میدهد.
بنابراین معنا بعضی از مفاهیم اخلاقی مانند عدل و ظلم به طور مطلق و ثابت، خوب و بد هستند و بعضی دیگر مانند راست و دروغ نسبیاند، اما نسبی بودن آنها نه به این معنا است که در یک فرهنگ خاص و با توجه به خواستههای شخص تغییر کنند، بلکه به این معنا میباشد که اگر در قالب یکی از آن مفاهیم ثابت دریابد، همیشه خوب و بد میشوند، مثلاً راستگویی چون طبق عدالت است (عدل هر چیز را در جای خود قراردادن) خوب است، اما اگر راستگفتن به صورت یک رفتار و فعل خارجی، مصداق عدالت نباشد، بلکه تحت عنوان دیگری قرار گیرد، مثلاً ظلم باشد، یا انسان بیگناهی را به کشتن دادن باشد، این فعل خارجی بد است.
استاد مطهرى بین اخلاق و رفتار فرق قائل است و اخلاق را ثابت و رفتار را متغیر مىداند مثلاً
عفاف همه وقت خوب است و تغییر نمىکند و به عنوان فعل اخلاقى پسندیده است، اما گاهى زنى مجبور مىشود به طبیب مرد رجوع کند. لمس و نگاه کردن بدن زن براى
نا محرم یک فعل خلاف عفت است اما در این شرایط براى او غیر اخلاقى نیست. این رفتار و فعل است که تغییر کرده است یا مثلاً راستگویى همیشه به عنوان یک خُلق پسندیده مطرح است ولى گاهى ضرورت اقتضا مىکند به خاطر مصلحت دروغ گفته شود. در این صورت نمىگوییم دروغگویى جاى راستگویى را گرفته، بلکه مىگوییم با این که راست گویى خُلق پسندیدهاى است اما به حکم ضرورت از آن دست برداشتهایم. پس رفتار ما عوض شده است نه اخلاق. وجود پارهاى از موارد که حکم استثنا را دارد دلیل بر نسبیت اخلاق نیست. خیلى فرق است بین این که بگوییم
بشر در هر عصرى یک جور باید باشد غیر از جورى که در عصر دیگر باید باشد و در هر منطقهاى یک جور باید باشد غیر از جورى که در منطقه دیگر باید باشد و این که بگوییم انسان مىتواند آن چنان شخصیت عالى داشته باشد که در همه جا یک جور باشد ولى مظاهر رفتارش در زمان ها و شرایط مختلف متفاوت باشد.
اصول اخلاقی چون ریشه در فطرت و سرشت انسانی دارند و سرشت انسانها با هم یکسان است، پس آن اصول نیز برای همه انسانها و در همه دورهها یکسان بوده و عام و همگانی هستند.
به عبارت دیگر، سرشت انسانها و آن چیزی که
سعادت و
کمال انسانی است، برای همه انسانها یکی است.
چون همه انسانها از یک نوع سرشت و
ماهیت برخوردار هستند و همانگونه که برای جسم انسانها یک سلسله امور مفیداند و یک دسته از چیزها مضر ، برای جان انسانها در همه زمانها و همه دورهها و مکانها ، یک سلسه امور مفید و امور دیگر مضر هستند و این همان مطلق بودن ارزشهای اخلاقی است.
نسبیت در اخلاق پبامدهایی دارد که نمیتوان به آنها ملتزم شد که مهمترین آنها عبارتند از:
۱ - با قبول نسبى بودن اخلاق نمىتوانیم یک طرح اخلاقى براى همه بشر آنهم در همه زمانها ارایه کنیم و هر طرح اخلاقى از طرف هر مکتبى اعم از
اسلام و غیر اسلام عرضه شود، باید محدود به منطقه خاص و زمان خاص و شرایط مخصوص باشد و طبعا در جاى دیگر باید چیز دیگرى به جاى آن حکومت کند
۲ - علاوه بر این نسبیت در تربیت تاثیر دارد.
استاد مطهری میگوید:
اگر اخلاق نسبى باشد دیگر نمىتوانیم اصول ثابت و یکنواخت براى تربیت پیشنهاد کنیم.
۳ - با قبول نسبیت اخلاق، دیگر اخلاق از جنبه اخلاقى بودن خارجشده و به صورت یک سلسله آداب در مىآید، نه آن امر
مقدسی که واقعا
فضیلت و
خیر است.
۴- نسبیت اخلاق با
جاودانگی و جهان شمول بودن
دین سازگار نیست.
سایت پرسمان، برگرفته از مقاله «نسبیت در اخلاق»، تاریخ بازیابی، ۱۳۹۵/۱۲/۲.