نامهای دوزخ در قرآن
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه: قرآن، جهنم،
دوزخ.
پرسش: قرآن کریم با چه نامهایی از
جهنم یاد کرده است؟
از نگاه قرآن، تبهکارانی که از فرمان
عقل و رهنمودهای فرستادگان الهی سرپیچی کردهاند و فساد و تباهی، سراسر زندگی آنها را فرا گرفته، در
رستاخیز، پس از محاسبه و رسیدگی دقیق به پرونده اعمالشان، در جایگاهی که انواع عذابهای غیر قابل تصوّر وجود دارد، مجازات خواهند شد. قرآن، از این جایگاه با تعبیرهای مختلفی یاد کرده است، مانند:
جهنّم، معروفترین نام جایگاه مجازات مجرمان در
قیامت است.
واژهشناسان درباره ریشه واژه «جهنّم» اختلاف نظر دارند. برخی بر این باورند که این واژه، عبرانی است و اصل آن، «کِهِنّام» بوده و با تعریب، «جهنّم» شده است.
برخی، ریشه عبرانی آن را «جهینوم» یا «جحینوم» دانستهاند، که محلّی در چهار کیلومتری
قدس بوده و زبالههای شهر و لاشههای حیوانات را در آن جا میریختند و میسوزاندند.
برخی این کلمه را فارسی معرّب میدانند.
به تونل زیر حمام که حرارت در آن میدمند تا زمین حمّام را گرم کند نیز جهنّم میگویند.
شاید به دلیل مشکوک بودن عربیت این واژه،
ابن فارس، آن را در
مقاییس اللغة آن را نیاورده؛ اما
ابن منظور در وجه تسمیه آن میگوید:
الجهنام: القعر البعید، و بئر جهنّم و جهنام، بکسر الجیم و الهاء: بعیدة القعر، و به سمّیت جهنّم لبعد قعرها.
جهنام: عمق زیاد. چاه جَهْنَم و جِهْنام، چاهی که ژرف باشد. جهنّم را به خاطر عمقش به این نام نامیدهاند.
واژه «جهنّم»، هر ریشهای که داشته باشد، در قرآن و حدیث، برای تبیین جایگاه مجازات تبهکاران به کار رفته و به نظر میرسد که عرب پیش از اسلام نیز با این واژه آشنا بوده است.
گفتنی است که واژه «جهنّم» در قرآن، ۷۷ بار تکرار شده و در نُه مورد، مضافٌ الیه «نار» قرار گرفته است و در همه این موارد، مقصود از آن جایگاه مجازات تبهکاران در
قیامت است؛ امّا واژه «نار» در قرآن، کاربردهای مختلفی دارد که توضیح خواهیم داد.
تکرار اضافه «نار» به «جهنّم» در قرآن، بیانگر آن است که «جهنّم» عین «نار» نیست و این اضافه به اصطلاح،
اضافه بیانیه نیست. از سوی دیگر، جهنّم دارای معنایی متناسب با «نار» است. از این رو معنای «بئر بعیدة القعر» که
لسان العرب برای آن ذکر میکند، تقویت مییابد، چنانکه احادیثی با تعابیری از قبیل: «حُفَر النیران» مؤیّد دیگری برای این تفسیراند.
دومین نام دوزخ، «جحیم» است که لفظا و معنا مشابه نام نخست آن است.
کلمه «جحیم» در لغت، به معنای آتشی است که به شدّت برافروخته شده باشد.
خلیل بن احمد در این باره میگوید:
الجحیم: النار الشدید التاجّج و الالتهاب. و جاحم الحرب: شدّة القتل فی معرکتها.
جحیم، آتش تند، شعلهور و سرکش است. حاحم الحرب، به معنای کشتار هولناک در جنگ است.
اما جوهری در تبیین واژه «جحیم» آورده:
الجحیم: اسم من اسماء النار وکلّ نارٍ عظیمة فی مهواة فهی جحیم، من قوله تعالی: «قَالُواْ ابْنُواْ لَهُ بُنْیَـنًا فَاَلْقُوهُ فِی الْجَحِیمِ»
و الجاحم: المکان الشدید الحرّ.
جحیم، از نامهای آتش است، وهر آتش زیاد داخل گودال را جحیم گویند که برگرفته از این سخن خداوند است: گفتند: «برای او خانهای بسازید و او را در آتشی بزرگ بیندازید». جاحم، جای بسیار داغ است.
به نظر میرسد همانطور که بسیاری از واژهشناسان گفتهاند،
اصل در معنای «جحیم»، همان معنای اوّل یعنی آتشی است که به شدت برافروخته شده و آنچه جوهری در معنای آن آورده، یکی از مصادیق آن است.
در قرآن کریم، واژه «جحیم»، ۲۶ بار تکرار شده که ۲۵ بار، در آتشی که نمرودیان افروختند و
حضرت ابراهیم (علیهالسّلام) را در آن افکندند، به کار رفته است. در احادیث نیز این واژه، مکرّر در معنای آتش دوزخ، به کار رفته است.
بنا بر این، قرآن و حدیث، این واژه را در معنای لغوی آن به کار بردهاند.
سومین نام دوزخ، «نار» است.
کلمه «نار» و «نور» از نگاه برخی از واژه شناسان عرب، به یک ریشه میرسند.
ابن فارس در این باره میگوید:
النون و الواو و الراء اصل صحیح یدلّ علی اضاءة و اضطراب و قلّة ثبات. منه النور و النار، سمّیا بذلک من طریقة الاضاءة، و لانّ ذلک یکون مضطربا سریع الحرکة.
ن و ر، یک ریشه صحیح است که بر روشنی و موج و کم ثباتی دلالت میکند. از همین ریشهاند نار و نور، و نامیده شدنشان به این نام، از این روست که نورافشاناند، و این از آن جهت است که موّاج و شتاباناند.
برخی از پژوهشگران در تبیین رابطه «نار» و «نور» گفتهاند:
انّ الضوء و الحرارة متلازمان؛ فانّهما یتحصّلان من التموّج و الاهتزاز الشدید فی ذرّات الشیء و داخله. فاذا کان النظر الی جهة الضوء یقال: انّه نور و یطلق علیه النور، و اذا لوحظ النظر الی جهة الحرارة یطلق علیه النار و یناسبها وجود الالف الدالّ علی التشعشع و الارتفاع و التلالؤ.
روشنی و حرارت، همراه همیشگیاند، که از موج و حرکت تند در ذرّات و داخل یک شیء به دست میآیند. وقتی به حیث نور آن نگریسته شود، به آن نور گفته میشود، و بر آن، «نور» اطلاق میگردد، و وقتی که به حیث گرمایش آن نگریسته شود، به آن «نار» گفته میشود. و وجود الف د رنار، که دلالت بر شعاع و رفعت و برافروختگی دارد، با آن مناسبت دارد.
در قرآن، کلمه «نار (بدون الف و لام)» و «النار (با الف و لام)» در مجموع، ۱۴۵ بار تکرار شده است که در ۱۱۸ مورد، آتش جهنّم، دو مورد، آتش برزخ و ۲۵ مورد، معانی مختلف آتش دنیا، مراد است. کاربردهای آتش در قرآن را بدین سان میتوان خلاصه کرد:
۱. آتش، بعنوان یکی از نشانههای
توحید،
۲. آتش، مبدا آفرینش
جن و
شیطان،
۳. آتش، مبدا مشاهدات
حضرت موسی (علیهالسّلام) در آغاز
نبوت،
۴. آتشی که ابراهیم (علیهالسّلام) در آن افکنده شد،
۵. مَثَل زدن به آتش،
۶. آتش جنگ،
۷. آتش گرفتاریها و سختیهای دنیا،
۸. آتش گناه،
۹. آتش برزخ،
۱۰. آتش دوزخ.
گفتنی است که در قرآن، کلمه «نار»، هنگامی که برای آتش دوزخ به کار رفته، با کلمه «جهنّم» ترکیب گردیده است. در احادیث نیز کلمه «نار» مکرّر در آتش دوزخ به کار رفته است.
چهارمین نام دوزخ، «سَقَر» است.
واژه «سقر» در اصل به معنای سوختن و دگرگون شدن به وسیله آتش است.
ابن فارس میگوید:
السین و القاف و الراء اصل یدلّ علی احراق او تلویح بنار، یقال: سقرتْهُ الشمس، اذا لوّحته.
س ق ر، ریشهای است که بر سوزاندن یا داغ کردن با آتش، دلالت دارد. گفته میشود. «سقرته الشمس»، یعنی آفتاب، او را داغ کرد.
بعضی این واژه را عربی میدانند و بر این باورند که وجه تسمیه آتش دوزخ به «سقر»، این است که جسم را ذوب مینماید؛
ولی برخی دیگر معتقدند که این نام، عجمی است.
در قرآن، چهار بار کلمه «سقر» به کار رفته
و در همه موارد، مقصود از آن، آتش دوزخ است. در یکی از این موارد، «سقر» چنین تعریف شده است:
«وَ مَآ اَدْرَاکَ مَا سَقَرُ• لَا تُبْقِی وَ لَا تَذَرُ• لَوَّاحَةٌ لِّلْبَشَرِ؛
و تو نمیدانی «سقر» چیست؟
[
آتشی است که
]
نه چیزی را باقی میگذارد و نه چیزی را رها میسازد».
این تعریف، نشان میدهد که در نامگذاری دوزخ به «سقر»، ریشه لغوی آن مورد توجّه بوده است.
با عنایت به این که آیات یاد شده، بیانگر جایگاه یکی از سران
شرک و
کفر یعنی
ولید بن مغیره است، میتوان گفت: «سقر» در دوزخ، نام جایگاهی است که عذاب آن، بیش از سایر مکانهای دوزخ است. به این معنا در شماری از احادیث، تصریح شده است. ( ر . ک، ص۳۱، فصل یکم، نامهای دوزخ/ سقر.)
پنجمین نام دوزخ، «سعیر» است.
این واژه در اصل به معنای افروخته شدن چیزی و بالا آمدن آن است. بدین جهت به آتشی که زبانه میکشد و بالا میآید، «سعیر» گفته میشود. ابن فارس میگوید:
السین و العین و الراء اصل واحد یدلّ علی اشتعال الشیء و اتّقاده و ارتفاعه. من ذلک السعیر سعیر النار.
س ع ر، ریشهای است که بر شعله کشیدن، آتش زدن و بالا رفتن دلالت دارد. از همین واژه است سعیر النار (شعله آتش).
در قرآن، واژه «سعیر»، شانزده بار (با مشتقات آن، نوزده مرتبه میشود، سُعُر، دو مرتبه و سُعّرت یک مرتبه و سعیر، شانزده مرتبه.) و واژه «سُعِّرتْ»، یک بار آمده است. در قرآن، واژه «سعیر» گاهی در توصیف آتش دوزخ، به کار رفته است مانند:
«مَّاْوَاهُمْ جَهَنَّمُ کُلَّمَا خَبَتْ زِدْنَـهُمْ سَعِیرًا؛
جایگاهشان دوزخ است. هر زمان آتش آن فرو نشیند، شعله تازهای بر آنان میافزاییم!»
ولی قرار گرفتن این واژه در برابر «جنّت (
بهشت)» مانند:
«فَرِیقٌ فِی الْجَنَّةِ وَ فَرِیقٌ فِی السَّعِیرِ؛
گروهی در بهشت و گروهی در آتش سوزاناند».
و تعبیر «اصحاب السعیر»
در چند
آیه دیگر، قرینهاند که «سعیر» علاوه بر معنای وصفی، یکی از نامهای دوزخ نیز هست. در احادیث نیز از دوزخ با عنوان «سعیر» یاد شده است، مانند: «حرّ السعیر» و «عذاب السعیر». ( ر . ک، ص۲۷، فصل یکم، نامهای دوزخ/ سعیر «آتش پرشراره».)
ششمین نام دوزخ «حُطَمه» است.
حطمه، صیغه مبالغه است از مادّه «حطم» به معنای در هم شکستن. از این رو به سالهای قحطی، «حُطْمه (بر وزن لقمه)» گفته میشود؛ زیرا همه چیز را درهم میشکند. نیز به محلّی از اطراف
کعبه که میان
حجر الاسود و درِ خانه واقع شده، «حطیم» گفته میشود؛ زیرا در اثر ازدحام و فشار مردم، گویا استخوانها درهم میشکند. ابن فارس در این باره آورده است:
الحاء و الطاء و المیم اصل واحد، و هو کسر الشیء. یقال: حطمت الشیء حطما: کسرته... و الحطمة: السنة الشدیدة، لانّها تحطم کلّ شیء.
ح ط م، یک ریشه است و آن، شکستن چیزی است. گفته میشود: «حطمتُ الشیء حطما»، یعنی: آن را شکستم. حُطمه، به معنای قحطی شدید است؛ چون همه چیز را در هم، میشکند.
بنا بر این، نامگذاری دوزخ به «حُطمه» بدین جهت است که آتش دوزخ، همه چیز را درهم میشکند و متلاشی میسازد.
واژه «حطمه» دو بار در سوره هُمَزه، تکرار شده است. قرآن در توضیح این نام، اوّلاً برای تصویر مبالغه و بیان عظمت آن، «نار (آتش)» را به «اللّه» اضافه میکند و ثانیا از ویژگیهای آن میگوید که: آتشی است که نه تنها ظاهر جسم، بلکه جان و دل را هم میسوزاند:
«وَ مَآ اَدْرَاکَ مَا الْحُطَمَةُ• نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ• الَّتِی تَطَّـلِعُ عَلَی الْاَفْـئدَةِ؛
و تو چه میدانی «حطمه» چیست؟ ! آتش برافروخته خداوند است. که به دلها میرسد».
این بیان، مؤیّد آن است که در کاربرد واژه «حطمه» برای دوزخ معنای لغوی آن، مورد توجّه بوده؛ چرا که آتش دوزخ تا اعماق جان انسانِ تبهکار نفوذ میکند و آن را درهم میشکند. در حدیثی آمده است که آتش دوزخ، علاوه بر این که دوزخیان را به شدّت درهم میشکند و خرد میکند، خودِ پارهها و تودههای آتش نیز یکدیگر را درهم میشکنند. متن حدیث چنین است:
«تُعرَضُ لِلنّاسِ جَهَنَّمُ کَاَنَّها سَرابٌ یَحطِمُ بَعضُها بَعضا؛ ( ر . ک، ص۲۹، ح۱۳.) دوزخ، چونان سرابی که شعلههای آن بر یکدیگر فرو میکوبند، بر مردم نمایان میشود.»
سید رضی در توضیح این حدیث میگوید:
این گفته، مَجاز است؛ زیرا منظور
پیامبر خدا (که درود و سلام خدا بر او باد) شدّت شعله و درهم پیچیدن زبانهاش است، چنانکه گویی بخشهایی از آن، بخشهای دیگر را درهم میکوبد؛ یعنی خرد میکند و میشکند. «حَطْم» به معنای شکستن است. احتمال هم دارد که مراد، این باشد که جهنّم، تن عذاب شوندگان را درهم میشکند و آنها را جزئی از جهنّم قرار میدهد؛ زیرا آنان مدام در آن ماندگارند و از آن بیرون نمیآیند.
هفتمین نام دوزخ، «هاویه» است.
این واژه در اصل، از مادّه «هوی» به معنای افتادن به پایین و سقوط کردن از بلندی است.
ابن فارس میگوید:
الهاء و الواو و الیاء: اصل صحیح یدلّ علی خلوّ و سقوط... و یقال: هوی الشیء یهوی: سقط. و هاویة: جهنّم، لانّ الکافر یهوی فیها. و الهاویة: کلّ مهواة، و الهوّة: الوهدة العمیقة.
ه و ی، ریشه صحیحی است که بر رها شدن و فرو افتادن، دلالت میکند. گفته میشود: «هوی الشیء یهوی»، یعنی: سقوط کرد. هاویه جهنّم، برای این است که
کافر در آن، سقوط میکند. هاویه، به هر گودالی گفته میشود. هوّه، گودال عمیق است.
بنابراین، نامیده شدن جهنّم به «هاویه»، بدانجهت است که تبهکاران در چنین جایگاه عمیق و خطرناکی سقوط میکنند.
واژه «هاویه» تنها یک بار در قرآن آمده است:
«وَ اَمَّا مَنْ خَفَّتْ مَوَ زِینُهُ• فَاُمُّهُ هَاوِیَةٌ• وَ مَآ اَدْرَاکَ مَاهِیَهْ• نَارٌ حَامِیَةُ؛
و امّا کسی که ترازوهایش سبُک است، پناهگاهش «هاویه» است! و تو چه میدانی «هاویه» چیست؟! آتشی است سوزان!».
کلمه «اُمّ» در این
آیه، به معنای جایگاه و قرارگاه است.
بنابراین، معنای آیه، این است که جایگاه کسانی که اعمال نیک آنان وزن و ارزشی ندارد، پرتگاه سوزان و عمیق دوزخ است.
گفتنی است که از برخی احادیث نیز استفاده میشود که در نامگذاری جهنّم به «هاویه»، عمیق بودن دوزخ و سقوط دوزخیان در آن، مورد عنایت بوده است. ( ر . ک، ص۳۷ ، فصل یکم، نامهای دوزخ/هاویه «سیاه چال».)
هشتمین نام دوزخ، «لَظی» است.
برخی از واژهشناسان، این واژه را به زبانه و شعله خالص آتش، تفسیر کردهاند و برخی از آنان، آن را به معنای آتش میدانند.
خلیل بن احمد فراهیدی میگوید:
لظی: هو اللهب الخالص.
لظی، شعله ناب (بدون دود) است.
امّا
ابن منظور میگوید:
اللظی: النار، و قیل: اللهب الخالص... و لظی: اسم جهنّم، نعوذ باللّه منها، غیر مصروف، و هی معرفة لا تنوّن و لا تنصرف للعلمیّة و التانیث، و سمّیت بذلک لانّها اشدّ النیران.
لظی، آتش است و گفته شده شعله خالص است. لظی، نام جهنّم است که از آن به
خدا پناه میبریم. این کلمه،
غیر منصرف است و
تنوین نمیگیرد. غیر منصرف بودنش به خاطر علم بودن و مؤنّت بودن است. نامیده شدن دوزخ به «لظی»، به سبب سختترین آتش بودن آن است.
بنابراین، از نظر واژهشناسی، کلمه «لظی» اگر با تنوین بیاید، صفت آتش است؛ ولی اگر بدون تنوین بیاید، نام عام و یا نام خاصّ آن است. البته از بعضی احادیث استفاده میشود که لظی، نام یکی از درکات جهنّم است. ( ر . ک، ص۳۷، ح۲۲.)
واژه «لظی»، تنها یک بار در قرآن آمده است:
«کَلَا اِنَّهَا لَظَی• نَزَّاعَةً لِّلشَّوَی؛
نه چنین است! آن، شعلههای سوزان آتش است. بر کَننده پوست سر و اندام است».
مرجع ضمیر «انّها» در این آیه، اگر «نار» (در
تفسیر الکشاف، درباره مرجع این ضمیر آمده، «و الضمیر للنار و لم یجرلها ذکر، لانّ ذکر العذاب دلّ علیها. و یجوز ان یکون ضمیرا مبهما ترجم عنه الخبر، او ضمیر القصة» مرجع ضمیر، نار است. این که از نار، اسم برده نشده، برای این است که عذاب ذکر شده، بر آن، دلالت میکند. این هم درست است که گفته شود،
ضمیر مبهم است و خبر، حکایتگر آن است. نیز ممکن است
ضمیر قصه باشد.)
باشد، «لظی» معنای وصفی آن را در بر دارد و دیگر، نام
دوزخ نخواهد بود، مانند:
«فَاَنذَرْتُکُمْ نَارًا تَلَظَّی؛
و من شما را از آتشی که زبانه میکشد، بیم میدهم».
امّا اگر ضمیر «انّها» ضمیر مبهم و یا ضمیر قصّه باشد (چنانکه بسیاری از واژه شناسان
و مفسّران
گفتهاند)، «لظی» نامی از نامهای دوزخ است. گفتنی است که برخی از احادیث نیز این معنا را تأیید مینماید. ( ر . ک، ص۳۵، فصل یکم، نامهای دوزخ/ لظی «آتشِ زبانه کِش».)
نهمین نام دوزخ، «اَثام» است.
این واژه از ریشه «اثم» به معنای
گناه است و «اَثام»، به معنای کیفر گناه است.
خلیل بن احمد میگوید:
و الاثام فی جملة التفسیر: عقوبة الاثم.
اثام در تفاسیر، کیفر گناه، معنا شده است.
همچنین
ابن منظور مینویسد:
«و الاثام جزاء الاثم؛
اَثام، کیفر گناه است.»
از این رو، دوزخ را میتوان «اَثام» نامید؛ زیرا جایگاه کیفر گنهکاران است.
در قرآن، یک بار کلمه «اثام» آمده است:
«وَ الَّذِینَ لَا یَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ اِلَاهًا ءَاخَرَ وَلَا یَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللَّهُ اِلَا بِالْحَقِّ وَ لَا یَزْنُونَ وَمَن یَفْعَلْ ذَ لِکَ یَلْقَ اَثَامًا؛
و کسانی که معبود دیگری را با خداوند نمیخوانند و انسانی را که خداوند خونش را حرام شمرده، جز به حق نمیکُشند و زنا نمیکنند، و هر کس چنین کند، مجازات سختی خواهد دید!».
مفسّران غالبا همانند واژهشناسان، «اثام» را به کیفر گناه، تفسیر کردهاند؛
امّا یکی از آنان این واژه را به وادیای در جهنّم تفسیر کرده است،
این معنا از
ابن عمر،
قتاده،
مجاهد،
عکرمه و
سعید بن جبیر نیز گزارش گردیده است.
برخی نیز این واژه را نامی از نامهای دوزخ دانستهاند.
دهمین نام دوزخ، «سجّین» است.
این واژه، صیغه مبالغه از مادّه «سجن» به معنای
زندان است. بنا بر این، «سجّین» جایگاه ابدی تبهکاران است که به دلیل وجود انواع عذابها در آن (که قابل مقایسه با سختترین زندانهای دنیوی نیست)، چنین نامیده شده است.
ابن منظور میگوید:
سجّین: فِعّیل من السجن، و السجّین: السجن. و سجّین: وادٍ فی جهنّم، نعوذ باللّه منها، مشتقٌّ من ذلک.
سجّین، صیغه مبالغه از «سجن» است. سجّین، همان سجن (زندان) است. سجّین، وادیای در جهنّم (که از آن به خدا پناه میبریم)، از همین ریشه مشتق شده است.
راغب اصفهانی نیز این واژه را چنین معنا کرده است:
و السجّین: اسم لجهنّم بازاء عِلّیّین، و زید لفظه تنبیها علی زیادة معناه.
سجّین، نامی است برای جهنّم در برابر
علّیّین. بر اصل آن، برای توجّه به زیادت معنایش
[
حروفی
]
افزوده شده است.
در
قرآن، این واژه دو بار به کار رفته است:
«کَلَا اِنَّ کِتَـبَ الْفُجَّارِ لَفِی سِجِّینٍ• وَ مَآ اَدْرَاکَ مَا سِجِّینٌ؛
نهچنین است
[
که آنها میپندارند
]
! به یقین، نامه اعمال بدکاران، در «سجّین» است، و تو چه میدانی که «سجّین» چیست؟!».
کلمه «کتاب» در این
آیه، به معنای مکتوب است. البتّه نه به معنای نوشته چیزی با قلم در کاغذ؛ بلکه به معنای
قضای حتمی الهی است، بدینمعنا که سرنوشت قطعی تبهکاران، زندانی ابدی است که به دلیل وجود انواع سختیها در آن، قابل توصیف نیست. بنابراین، آیه «وَ مَآ اَدْرَاکَ مَا سِجِّینٌ»، تأکید بر این است که عذابهای زندان دوزخ، فوق ادراک و توصیفاند.
برخی از روایات نیز به همین معنا اشاره دارند. ( ر . ک، ص۱۲۱، فصل پنجم، ویژگیهای جهنّم. )
در تبیین و تحلیل نامهای دوزخ، چند نظریّه و یا احتمال وجود دارد:
بسیاری از واژهشناسان و مفسّران، هر یک از نامهای دوزخ را اشاره به بُعدی از ابعاد و ویژگیای از ویژگیهای دوزخ میدانند. مثلاً دوزخ، «جهنّم» نامیده میشود؛ چون آتش آن به سختی بر انسان حمله میکند، یا این که از عمق زیادی برخوردار است،
یا «جحیم» نامیده میشود؛ چون به شدّت، افروخته است،
یا «
لظی» نامیده میشود؛ چون زبانه میکشد،
یا «
سقر» نامیده میشود؛ چون چهره را دگرگون مینماید،
یا «حطمه» نامیده میشود؛ چون همه چیز را درهم میشکند و در عمق جان نفوذ میکند،
یا «
هاویه» نامیده میشود؛ چون تبهکاران در عمق آن سقوط مینمایند
و یا....
نظریّه دیگر، این است که شماری از نامهای یاد شده، به طبقات دوزخ اشاره دارند،
چنان که در حدیثی از
امام علی (علیهالسّلام) آمده است:
انَّ جَهَنَّمَ لَها سَبَعَةُ اَبوابٍ اَطباقٍ بَعضُها فَوقَ بَعضٍ (و وَضَعَ احدی یَدَیهِ عَلی الاُخری، فَقالَ: هَکَذا) و انَّ اللّهَ وَضَعَ الجِنانَ عَلی العَرضِ، و وَضَعَ النِّیرانَ بَعضَها فَوقَ بَعضٍ، فاَسفَلُها جَهَنَّمُ، و فَوقُها لَظی، و فَوقُها الحُطَمَةُ، و فَوقُها سَقَرُ، و فَوقُها الجَحِیمُ، و فَوقُها السَّعِیرُ، و فَوقُها الهاوِیَةُ.
(آن حضرت دستانش را بر روی هم گذاشت و فرمود: اینگونه) خداوند باغهای بهشت را در کنار هم قرار داد، ولی عذابهای آتش را بر روی هم. طبقه زیرین آن، جهنّم است. بالای آن،
لظی است. بالایش
حطمه و بر بالای آن، جحیم و بر روی آن، سعیر و بالای آن، هاویه است.
بنا بر این روایت، درهای دوزخ هماهنگ با طبقات آن است، بدین معنا که برای هر طبقه، درب ویژهای است. این معنا در احادیث دیگر ( ر . ک، ص۱۲۱، فصل پنجم، ویژگیها جهنّم/ درهای جهنّم و طبقههای آن.) نیز آمده است. البتّه طولی بودن طبقات
جهنم و عرضی بودن طبقات
بهشت در این حدیث، مؤیّدی ندارد و با توجّه به ضعف سند آن، چیزی را نمیتواند اثبات کند.
احتمال سوم، این است که نامهای یاد شده به درهای دوزخ اشاره دارند، بدین معنا که درهای هفتگانه دوزخ که در قرآن آمده،
به این نامها، نامیده شدهاند.
شماری از احادیث، دلالت دارند که برخی از نامهای یاد شده، مانند «
سعیر» ( ر . ک، ص۲۷، فصل یکم، نامهای دوزخ/ سعیر «آتش پرشراره».) و «سقر»، ( ر . ک، ص۲۷، فصل یکم، نامهای دوزخ/ سعیر «آتش پرشراره». ) نام درّههای خاصّی در دوزخاند. با توجّه به این احادیث، میتوان گفت برخی از نامهایی که توضیح داده شدند، نام همه دوزخ و برخی از نامها، نام نقاط خاصّی از آن هستند، چنان که در دوزخ، نقاط دیگری نیز به نامهای «حصینه»، ( ر . ک، ص۵۷۷، ح۸۶۸) «هبهب»، ( ر . ک، ص۵۷۷، ح۸۶۹.) «
غساق»، ( ر . ک، ص۵۷۷، ح۸۷۰.) «
صعدی» ( ر . ک، ص۵۷۳، ح۸۶۰) و... وجود دارد.
گفتنی است که موارد یاد شده، احتمالاتی هستند که نمیتوانند چیزی را اثبات کنند. بنا بر این، اظهار نظر قطعی در مورد چگونگی نامهای دوزخ، ممکن نیست. آنچه به ذهن نزدیکتر میرسد، این است که شماری از نامهای یاد شده، نام دوزخ و شماری، اوصاف آناند، چنان که نامیده شدن بخشهایی از دوزخ به نامهایی که بدانها اشاره شد، بعید نیست.
سایت حدیثنت، برگرفته از مقاله «نامهای دوزخ در قرآن» تاریخ بازیابی ۱۳۹۶/۱/۲۹.