• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

نام‌های دوزخ در قرآن

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



کلیدواژه: قرآن، جهنم، دوزخ.

پرسش: قرآن کریم با چه نام‌هایی از جهنم یاد کرده است؟

فهرست مندرجات

۱ - تعابیر مختلف دوزخ در قرآن
       ۱.۱ - جهنم
              ۱.۱.۱ - واژه‌شناسی جهنّم
              ۱.۱.۲ - واژه جهنّم در قرآن و حدیث
       ۱.۲ - جحیم
              ۱.۲.۱ - واژه‌شناسی جحیم
              ۱.۲.۲ - واژه جحیم در قرآن و حدیث
       ۱.۳ - نار
              ۱.۳.۱ - واژه‌شناسی نار
              ۱.۳.۲ - واژه نار در قرآن و حدیث
       ۱.۴ - سقر
              ۱.۴.۱ - واژه‌شناسی سقر
              ۱.۴.۲ - واژه سقر در قرآن و حدیث
       ۱.۵ - سعیر
              ۱.۵.۱ - واژه‌شناسی سعیر
              ۱.۵.۲ - واژه سعیر در قرآن و حدیث
       ۱.۶ - حطمه
              ۱.۶.۱ - واژه‌شناسی حطمه
              ۱.۶.۲ - واژه حطمه در قرآن و حدیث
       ۱.۷ - هاویه
              ۱.۷.۱ - واژه‌شناسی هاویه
              ۱.۷.۲ - واژه هاویه در قرآن و حدیث
       ۱.۸ - لظی
              ۱.۸.۱ - واژه‌شناسی لظی
              ۱.۸.۲ - واژه لظی در قرآن و حدیث
       ۱.۹ - اثام
              ۱.۹.۱ - واژه‌شناسی اثام
              ۱.۹.۲ - واژه اَثام در قرآن و حدیث
       ۱.۱۰ - سجین
              ۱.۱۰.۱ - واژه‌شناسی سجّین
              ۱.۱۰.۲ - واژه سجّین در قرآن و حدیث
۲ - چند نظریه درباره نام‌های دوزخ
       ۲.۱ - اشاره به ویژگی‌های دوزخ
       ۲.۲ - اشاره به طبقات دوزخ
       ۲.۳ - اشاره به درهای دوزخ
       ۲.۴ - اشاره به مکان‌های خاص در دوزخ
۳ - پانویس
۴ - منبع


از نگاه قرآن، تبهکارانی که از فرمان عقل و ره‌نمودهای فرستادگان الهی سرپیچی کرده‌اند و فساد و تباهی، سراسر زندگی آنها را فرا گرفته، در رستاخیز، پس از محاسبه و رسیدگی دقیق به پرونده اعمالشان، در جایگاهی که انواع عذاب‌های غیر قابل تصوّر وجود دارد، مجازات خواهند شد. قرآن، از این جایگاه با تعبیرهای مختلفی یاد کرده است، مانند:

۱.۱ - جهنم

جهنّم، معروف‌ترین نام جایگاه مجازات مجرمان در قیامت است.

۱.۱.۱ - واژه‌شناسی جهنّم

واژه‌شناسان درباره ریشه واژه «جهنّم» اختلاف نظر دارند. برخی بر این باورند که این واژه، عبرانی است و اصل آن، «کِهِنّام» بوده و با تعریب، «جهنّم» شده است.
برخی، ریشه عبرانی آن را «جهینوم» یا «جحینوم» دانسته‌اند، که محلّی در چهار کیلومتری قدس بوده و زباله‌های شهر و لاشه‌های حیوانات را در آن جا می‌ریختند و می‌سوزاندند.
برخی این کلمه را فارسی معرّب می‌دانند. به تونل زیر حمام که حرارت در آن می‌دمند تا زمین حمّام را گرم کند نیز جهنّم می‌گویند.
[۸] دهخدا، علی اکبر، لغت نامه دهخدا، ج۵، ص۶۹۶۶ (واژه «جهنّم»).

شاید به دلیل مشکوک بودن عربیت این واژه، ابن فارس، آن را در مقاییس اللغة آن را نیاورده؛ اما ابن منظور در وجه تسمیه آن می‌گوید:
الجهنام: القعر البعید، و بئر جهنّم و جهنام، بکسر الجیم و الهاء: بعیدة القعر، و به سمّیت جهنّم لبعد قعرها.
جهنام: عمق زیاد. چاه جَهْنَم و جِهْنام، چاهی که ژرف باشد. جهنّم را به خاطر عمقش به این نام نامیده‌اند.

۱.۱.۲ - واژه جهنّم در قرآن و حدیث

واژه «جهنّم»، هر ریشه‌ای که داشته باشد، در قرآن و حدیث، برای تبیین جایگاه مجازات تبهکاران به کار رفته و به نظر می‌رسد که عرب پیش از اسلام نیز با این واژه آشنا بوده است.
گفتنی است که واژه «جهنّم» در قرآن، ۷۷ بار تکرار شده و در نُه مورد، مضافٌ الیه «نار» قرار گرفته است و در همه این موارد، مقصود از آن جایگاه مجازات تبهکاران در قیامت است؛ امّا واژه «نار» در قرآن، کاربردهای مختلفی دارد که توضیح خواهیم داد.
تکرار اضافه «نار» به «جهنّم» در قرآن، بیان‌گر آن است که «جهنّم» عین «نار» نیست و این اضافه به اصطلاح، اضافه بیانیه نیست. از سوی دیگر، جهنّم دارای معنایی متناسب با «نار» است. از این رو معنای «بئر بعیدة القعر» که لسان العرب برای آن ذکر می‌کند، تقویت می‌یابد، چنان‌که احادیثی با تعابیری از قبیل: «حُفَر النیران» مؤیّد دیگری برای این تفسیراند.

۱.۲ - جحیم

دومین نام دوزخ، «جحیم» است که لفظا و معنا مشابه نام نخست آن است.

۱.۲.۱ - واژه‌شناسی جحیم

کلمه «جحیم» در لغت، به معنای آتشی است که به شدّت برافروخته شده باشد. خلیل بن احمد در این باره می‌گوید:
الجحیم: النار الشدید التاجّج و الالتهاب. و جاحم الحرب: شدّة القتل فی معرکتها.
جحیم، آتش تند، شعله‌ور و سرکش است. حاحم الحرب، به معنای کشتار هولناک در جنگ است.
اما جوهری در تبیین واژه «جحیم» آورده:
الجحیم: اسم من اسماء النار وکلّ نارٍ عظیمة فی مهواة فهی جحیم، من قوله تعالی: «قَالُواْ ابْنُواْ لَهُ بُنْیَـنًا فَاَلْقُوهُ فِی الْجَحِیمِ» و الجاحم: المکان الشدید الحرّ.
جحیم، از نام‌های آتش است، وهر آتش زیاد داخل گودال را جحیم گویند که برگرفته از این سخن خداوند است: گفتند: «برای او خانه‌ای بسازید و او را در آتشی بزرگ بیندازید». جاحم، جای بسیار داغ است.
به نظر می‌رسد همان‌طور که بسیاری از واژه‌شناسان گفته‌اند، اصل در معنای «جحیم»، همان معنای اوّل یعنی آتشی است که به شدت برافروخته شده و آنچه جوهری در معنای آن آورده، یکی از مصادیق آن است.

۱.۲.۲ - واژه جحیم در قرآن و حدیث

در قرآن کریم، واژه «جحیم»، ۲۶ بار تکرار شده که ۲۵ بار، در آتشی که نمرودیان افروختند و حضرت ابراهیم (علیه‌السّلام) را در آن افکندند، به کار رفته است. در احادیث نیز این واژه، مکرّر در معنای آتش دوزخ، به کار رفته است.
بنا بر این، قرآن و حدیث، این واژه را در معنای لغوی آن به کار برده‌اند.

۱.۳ - نار

سومین نام دوزخ، «نار» است.

۱.۳.۱ - واژه‌شناسی نار

کلمه «نار» و «نور» از نگاه برخی از واژه شناسان عرب، به یک ریشه می‌رسند. ابن فارس در این باره می‌گوید:
النون و الواو و الراء اصل صحیح یدلّ علی اضاءة و اضطراب و قلّة ثبات. منه النور و النار، سمّیا بذلک من طریقة الاضاءة، و لانّ ذلک یکون مضطربا سریع الحرکة.
ن و ر، یک ریشه صحیح است که بر روشنی و موج و کم ثباتی دلالت می‌کند. از همین ریشه‌اند نار و نور، و نامیده شدنشان به این نام، از این روست که نورافشان‌اند، و این از آن جهت است که موّاج و شتابان‌اند.
برخی از پژوهش‌گران در تبیین رابطه «نار» و «نور» گفته‌اند:
انّ الضوء و الحرارة متلازمان؛ فانّهما یتحصّلان من التموّج و الاهتزاز الشدید فی ذرّات الشیء و داخله. فاذا کان النظر الی جهة الضوء یقال: انّه نور و یطلق علیه النور، و اذا لوحظ النظر الی جهة الحرارة یطلق علیه النار و یناسبها وجود الالف الدالّ علی التشعشع و الارتفاع و التلالؤ.
روشنی و حرارت، همراه همیشگی‌اند، که از موج و حرکت تند در ذرّات و داخل یک شیء به دست می‌آیند. وقتی به حیث نور آن نگریسته شود، به آن نور گفته می‌شود، و بر آن، «نور» اطلاق می‌گردد، و وقتی که به حیث گرمایش آن نگریسته شود، به آن «نار» گفته می‌شود. و وجود الف د رنار، که دلالت بر شعاع و رفعت و برافروختگی دارد، با آن مناسبت دارد.

۱.۳.۲ - واژه نار در قرآن و حدیث

در قرآن، کلمه «نار (بدون الف و لام)» و «النار (با الف و لام)» در مجموع، ۱۴۵ بار تکرار شده است که در ۱۱۸ مورد، آتش جهنّم، دو مورد، آتش برزخ و ۲۵ مورد، معانی مختلف آتش دنیا، مراد است. کاربردهای آتش در قرآن را بدین سان می‌توان خلاصه کرد:
۱. آتش، بعنوان یکی از نشانه‌های توحید،
۲. آتش، مبدا آفرینش جن و شیطان،
۳. آتش، مبدا مشاهدات حضرت موسی (علیه‌السّلام) در آغاز نبوت،
۴. آتشی که ابراهیم (علیه‌السّلام) در آن افکنده شد،
۵. مَثَل زدن به آتش،
۶. آتش جنگ،
۷. آتش گرفتاری‌ها و سختی‌های دنیا،
۸. آتش گناه،
۹. آتش برزخ،
۱۰. آتش دوزخ.
گفتنی است که در قرآن، کلمه «نار»، هنگامی که برای آتش دوزخ به کار رفته، با کلمه «جهنّم» ترکیب گردیده است. در احادیث نیز کلمه «نار» مکرّر در آتش دوزخ به کار رفته است.

۱.۴ - سقر

چهارمین نام دوزخ، «سَقَر» است.

۱.۴.۱ - واژه‌شناسی سقر

واژه «سقر» در اصل به معنای سوختن و دگرگون شدن به وسیله آتش است. ابن فارس می‌گوید:
السین و القاف و الراء اصل یدلّ علی احراق او تلویح بنار، یقال: سقرتْهُ الشمس، اذا لوّحته.
س ق ر، ریشه‌ای است که بر سوزاندن یا داغ کردن با آتش، دلالت دارد. گفته می‌شود. «سقرته الشمس»، یعنی آفتاب، او را داغ کرد.
بعضی این واژه را عربی می‌دانند و بر این باورند که وجه تسمیه آتش دوزخ به «سقر»، این است که جسم را ذوب می‌نماید؛
ولی برخی دیگر معتقدند که این نام، عجمی است.

۱.۴.۲ - واژه سقر در قرآن و حدیث

در قرآن، چهار بار کلمه «سقر» به کار رفته و در همه موارد، مقصود از آن، آتش دوزخ است. در یکی از این موارد، «سقر» چنین تعریف شده است:
«وَ مَآ اَدْرَاکَ مَا سَقَرُ• لَا تُبْقِی وَ لَا تَذَرُ• لَوَّاحَةٌ لِّلْبَشَرِ؛ و تو نمی‌دانی «سقر» چیست؟ [آتشی است که] نه چیزی را باقی می‌گذارد و نه چیزی را رها می‌سازد».
این تعریف، نشان می‌دهد که در نام‌گذاری دوزخ به «سقر»، ریشه لغوی آن مورد توجّه بوده است.
با عنایت به این که آیات یاد شده، بیانگر جایگاه یکی از سران شرک و کفر یعنی ولید بن مغیره است، می‌توان گفت: «سقر» در دوزخ، نام جایگاهی است که عذاب آن، بیش از سایر مکان‌های دوزخ است. به این معنا در شماری از احادیث، تصریح شده است. ( ر . ک، ص۳۱، فصل یکم، نام‌های دوزخ/ سقر.)

۱.۵ - سعیر

پنجمین نام دوزخ، «سعیر» است.

۱.۵.۱ - واژه‌شناسی سعیر

این واژه در اصل به معنای افروخته شدن چیزی و بالا آمدن آن است. بدین جهت به آتشی که زبانه می‌کشد و بالا می‌آید، «سعیر» گفته می‌شود. ابن فارس می‌گوید:
السین و العین و الراء اصل واحد یدلّ علی اشتعال الشیء و اتّقاده و ارتفاعه. من ذلک السعیر سعیر النار.
س ع ر، ریشه‌ای است که بر شعله کشیدن، آتش زدن و بالا رفتن دلالت دارد. از همین واژه است سعیر النار (شعله آتش).

۱.۵.۲ - واژه سعیر در قرآن و حدیث

در قرآن، واژه «سعیر»، شانزده بار (با مشتقات آن، نوزده مرتبه می‌شود، سُعُر، دو مرتبه و سُعّرت یک مرتبه و سعیر، شانزده مرتبه.) و واژه «سُعِّرتْ»، یک بار آمده است. در قرآن، واژه «سعیر» گاهی در توصیف آتش دوزخ، به کار رفته است مانند:
«مَّاْوَاهُمْ جَهَنَّمُ کُلَّمَا خَبَتْ زِدْنَـهُمْ سَعِیرًا؛ جایگاهشان دوزخ است. هر زمان آتش آن فرو نشیند، شعله تازه‌ای بر آنان می‌افزاییم!»
ولی قرار گرفتن این واژه در برابر «جنّت (بهشت)» مانند:
«فَرِیقٌ فِی الْجَنَّةِ وَ فَرِیقٌ فِی السَّعِیرِ؛ گروهی در بهشت و گروهی در آتش سوزان‌اند».
و تعبیر «اصحاب السعیر» در چند آیه دیگر، قرینه‌اند که «سعیر» علاوه بر معنای وصفی، یکی از نام‌های دوزخ نیز هست. در احادیث نیز از دوزخ با عنوان «سعیر» یاد شده است، مانند: «حرّ السعیر» و «عذاب السعیر». ( ر . ک، ص۲۷، فصل یکم، نام‌های دوزخ/ سعیر «آتش پرشراره».)

۱.۶ - حطمه

ششمین نام دوزخ «حُطَمه» است.

۱.۶.۱ - واژه‌شناسی حطمه

حطمه، صیغه مبالغه است از مادّه «حطم» به معنای در هم شکستن. از این رو به سال‌های قحطی، «حُطْمه (بر وزن لقمه)» گفته می‌شود؛ زیرا همه چیز را درهم می‌شکند. نیز به محلّی از اطراف کعبه که میان حجر الاسود و درِ خانه واقع شده، «حطیم» گفته می‌شود؛ زیرا در اثر ازدحام و فشار مردم، گویا استخوان‌ها درهم می‌شکند. ابن فارس در این باره آورده است:
الحاء و الطاء و المیم اصل واحد، و هو کسر الشیء. یقال: حطمت الشیء حطما: کسرته... و الحطمة: السنة الشدیدة، لانّها تحطم کلّ شیء.
ح ط م، یک ریشه است و آن، شکستن چیزی است. گفته می‌شود: «حطمتُ الشیء حطما»، یعنی: آن را شکستم. حُطمه، به معنای قحطی شدید است؛ چون همه چیز را در هم، می‌شکند.
بنا بر این، نام‌گذاری دوزخ به «حُطمه» بدین جهت است که آتش دوزخ، همه چیز را درهم می‌شکند و متلاشی می‌سازد.

۱.۶.۲ - واژه حطمه در قرآن و حدیث

واژه «حطمه» دو بار در سوره هُمَزه، تکرار شده است. قرآن در توضیح این نام، اوّلاً برای تصویر مبالغه و بیان عظمت آن، «نار (آتش)» را به «اللّه» اضافه می‌کند و ثانیا از ویژگی‌های آن می‌گوید که: آتشی است که نه تنها ظاهر جسم، بلکه جان و دل را هم می‌سوزاند:
«وَ مَآ اَدْرَاکَ مَا الْحُطَمَةُ• نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ• الَّتِی تَطَّـلِعُ عَلَی الْاَفْـئدَةِ؛ و تو چه می‌دانی «حطمه» چیست؟ ! آتش برافروخته خداوند است. که به دل‌ها می‌رسد».
این بیان، مؤیّد آن است که در کاربرد واژه «حطمه» برای دوزخ معنای لغوی آن، مورد توجّه بوده؛ چرا که آتش دوزخ تا اعماق جان انسانِ تبه‌کار نفوذ می‌کند و آن را درهم می‌شکند. در حدیثی آمده است که آتش دوزخ، علاوه بر این که دوزخیان را به شدّت درهم می‌شکند و خرد می‌کند، خودِ پاره‌ها و توده‌های آتش نیز یکدیگر را درهم می‌شکنند. متن حدیث چنین است:
«تُعرَضُ لِلنّاسِ جَهَنَّمُ کَاَنَّها سَرابٌ یَحطِمُ بَعضُها بَعضا؛ ( ر . ک، ص۲۹، ح۱۳.) دوزخ، چونان سرابی که شعله‌های آن بر یکدیگر فرو می‌کوبند، بر مردم نمایان می‌شود.»
سید رضی در توضیح این حدیث می‌گوید:
این گفته، مَجاز است؛ زیرا منظور پیامبر خدا (که درود و سلام خدا بر او باد) شدّت شعله و درهم پیچیدن زبانه‌اش است، چنان‌که گویی بخش‌هایی از آن، بخش‌های دیگر را درهم می‌کوبد؛ یعنی خرد می‌کند و می‌شکند. «حَطْم» به معنای شکستن است. احتمال هم دارد که مراد، این باشد که جهنّم، تن عذاب شوندگان را درهم می‌شکند و آنها را جزئی از جهنّم قرار می‌دهد؛ زیرا آنان مدام در آن ماندگارند و از آن بیرون نمی‌آیند.

۱.۷ - هاویه

هفتمین نام دوزخ، «هاویه» است.

۱.۷.۱ - واژه‌شناسی هاویه

این واژه در اصل، از مادّه «هوی» به معنای افتادن به پایین و سقوط کردن از بلندی است. ابن فارس می‌گوید:
الهاء و الواو و الیاء: اصل صحیح یدلّ علی خلوّ و سقوط... و یقال: هوی الشیء یهوی: سقط. و‌ هاویة: جهنّم، لانّ الکافر یهوی فیها. و الهاویة: کلّ مهواة، و الهوّة: الوهدة العمیقة.
ه و ی، ریشه صحیحی است که بر رها شدن و فرو افتادن، دلالت می‌کند. گفته می‌شود: «هوی الشیء یهوی»، یعنی: سقوط کرد.‌ هاویه جهنّم، برای این است که کافر در آن، سقوط می‌کند.‌ هاویه، به هر گودالی گفته می‌شود. هوّه، گودال عمیق است.
بنابراین، نامیده شدن جهنّم به «هاویه»، بدان‌جهت است که تبه‌کاران در چنین جایگاه عمیق و خطرناکی سقوط می‌کنند.

۱.۷.۲ - واژه هاویه در قرآن و حدیث

واژه «هاویه» تنها یک بار در قرآن آمده است:
«وَ اَمَّا مَنْ خَفَّتْ مَوَ زِینُهُ• فَاُمُّهُ هَاوِیَةٌ• وَ مَآ اَدْرَاکَ مَاهِیَهْ• نَارٌ حَامِیَةُ؛ و امّا کسی که ترازوهایش سبُک است، پناهگاهش «هاویه» است! و تو چه می‌دانی «هاویه» چیست؟! آتشی است سوزان!».
کلمه «اُمّ» در این آیه، به معنای جایگاه و قرارگاه است. بنابراین، معنای آیه، این است که جایگاه کسانی که اعمال نیک آنان وزن و ارزشی ندارد، پرتگاه سوزان و عمیق دوزخ است.
گفتنی است که از برخی احادیث نیز استفاده می‌شود که در نام‌گذاری جهنّم به «هاویه»، عمیق بودن دوزخ و سقوط دوزخیان در آن، مورد عنایت بوده است. ( ر . ک، ص۳۷ ، فصل یکم، نام‌های دوزخ/‌هاویه «سیاه چال».)

۱.۸ - لظی

هشتمین نام دوزخ، «لَظی» است.

۱.۸.۱ - واژه‌شناسی لظی

برخی از واژه‌شناسان، این واژه را به زبانه و شعله خالص آتش، تفسیر کرده‌اند و برخی از آنان، آن را به معنای آتش می‌دانند. خلیل بن احمد فراهیدی می‌گوید:
لظی: هو اللهب الخالص.
لظی، شعله ناب (بدون دود) است.
امّا ابن منظور می‌گوید:
اللظی: النار، و قیل: اللهب الخالص... و لظی: اسم جهنّم، نعوذ باللّه منها، غیر مصروف، و هی معرفة لا تنوّن و لا تنصرف للعلمیّة و التانیث، و سمّیت بذلک لانّها اشدّ النیران. لظی، آتش است و گفته شده شعله خالص است. لظی، نام جهنّم است که از آن به خدا پناه می‌بریم. این کلمه، غیر منصرف است و تنوین نمی‌گیرد. غیر منصرف بودنش به خاطر علم بودن و مؤنّت بودن است. نامیده شدن دوزخ به «لظی»، به سبب سخت‌ترین آتش بودن آن است.
بنابر‌این، از نظر واژه‌شناسی، کلمه «لظی» اگر با تنوین بیاید، صفت آتش است؛ ولی اگر بدون تنوین بیاید، نام عام و یا نام خاصّ آن است. البته از بعضی احادیث استفاده می‌شود که لظی، نام یکی از درکات جهنّم است. ( ر . ک، ص۳۷، ح۲۲.)

۱.۸.۲ - واژه لظی در قرآن و حدیث

واژه «لظی»، تنها یک بار در قرآن آمده است:
«کَلَا اِنَّهَا لَظَی• نَزَّاعَةً لِّلشَّوَی؛ نه چنین است! آن، شعله‌های سوزان آتش است. بر کَننده پوست سر و‌ اندام است».
مرجع ضمیر «انّها» در این آیه، اگر «نار» (در تفسیر الکشاف، درباره مرجع این ضمیر آمده، «و الضمیر للنار و لم یجرلها ذکر، لانّ ذکر العذاب دلّ علیها. و یجوز ان یکون ضمیرا مبهما ترجم عنه الخبر، او ضمیر القصة» مرجع ضمیر، نار است. این که از نار، اسم برده نشده، برای این است که عذاب ذکر شده، بر آن، دلالت می‌کند. این هم درست است که گفته شود، ضمیر مبهم است و خبر، حکایت‌گر آن است. نیز ممکن است ضمیر قصه باشد.) باشد، «لظی» معنای وصفی آن را در بر دارد و دیگر، نام دوزخ نخواهد بود، مانند:
«فَاَنذَرْتُکُمْ نَارًا تَلَظَّی؛ و من شما را از آتشی که زبانه می‌کشد، بیم می‌دهم».
امّا اگر ضمیر «انّها» ضمیر مبهم و یا ضمیر قصّه باشد (چنان‌که بسیاری از واژه شناسان و مفسّران گفته‌اند)، «لظی» نامی از نام‌های دوزخ است. گفتنی است که برخی از احادیث نیز این معنا را تأیید می‌نماید. ( ر . ک، ص۳۵، فصل یکم، نام‌های دوزخ/ لظی «آتشِ زبانه کِش».)

۱.۹ - اثام

نهمین نام دوزخ، «اَثام» است.

۱.۹.۱ - واژه‌شناسی اثام

این واژه از ریشه «اثم» به معنای گناه است و «اَثام»، به معنای کیفر گناه است. خلیل بن احمد می‌گوید:
و الاثام فی جملة التفسیر: عقوبة الاثم.
اثام در تفاسیر، کیفر گناه، معنا شده است.
همچنین ابن منظور می‌نویسد:
«و الاثام جزاء الاثم؛ اَثام، کیفر گناه است.»
از این رو، دوزخ را می‌توان «اَثام» نامید؛ زیرا جایگاه کیفر گنهکاران است.

۱.۹.۲ - واژه اَثام در قرآن و حدیث

در قرآن، یک بار کلمه «اثام» آمده است:
«وَ الَّذِینَ لَا یَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ اِلَاهًا ءَاخَرَ وَلَا یَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللَّهُ اِلَا بِالْحَقِّ وَ لَا یَزْنُونَ وَمَن یَفْعَلْ ذَ لِکَ یَلْقَ اَثَامًا؛ و کسانی که معبود دیگری را با خداوند نمی‌خوانند و انسانی را که خداوند خونش را حرام شمرده، جز به حق نمی‌کُشند و زنا نمی‌کنند، و هر کس چنین کند، مجازات سختی خواهد دید!».
مفسّران غالبا همانند واژه‌شناسان، «اثام» را به کیفر گناه، تفسیر کرده‌اند؛
[۸۶] طبری، محمد بن جریر، تفسیر الطبری، ج۱۱، الجزء ۱۹، ص۴۰ .
امّا یکی از آنان این واژه را به وادی‌ای در جهنّم تفسیر کرده است، این معنا از ابن عمر، قتاده، مجاهد، عکرمه و سعید بن جبیر نیز گزارش گردیده است. برخی نیز این واژه را نامی از نام‌های دوزخ دانسته‌اند.

۱.۱۰ - سجین

دهمین نام دوزخ، «سجّین» است.

۱.۱۰.۱ - واژه‌شناسی سجّین

این واژه، صیغه مبالغه از مادّه «سجن» به معنای زندان است. بنا بر این، «سجّین» جایگاه ابدی تبهکاران است که به دلیل وجود انواع عذاب‌ها در آن (که قابل مقایسه با سخت‌ترین زندان‌های دنیوی نیست)، چنین نامیده شده است.
ابن منظور می‌گوید:
سجّین: فِعّیل من السجن، و السجّین: السجن. و سجّین: وادٍ فی جهنّم، نعوذ باللّه منها، مشتقٌّ من ذلک. سجّین، صیغه مبالغه از «سجن» است. سجّین، همان سجن (زندان) است. سجّین، وادی‌ای در جهنّم (که از آن به خدا پناه می‌بریم)، از همین ریشه مشتق شده است.
راغب اصفهانی نیز این واژه را چنین معنا کرده است:
و السجّین: اسم لجهنّم بازاء عِلّیّین، و زید لفظه تنبیها علی زیادة معناه. سجّین، نامی است برای جهنّم در برابر علّیّین. بر اصل آن، برای توجّه به زیادت معنایش [حروفی] افزوده شده است.

۱.۱۰.۲ - واژه سجّین در قرآن و حدیث

در قرآن، این واژه دو بار به کار رفته است:
«کَلَا اِنَّ کِتَـبَ الْفُجَّارِ لَفِی سِجِّینٍ• وَ مَآ اَدْرَاکَ مَا سِجِّینٌ؛ نه‌چنین است [که آنها می‌پندارند]! به یقین، نامه اعمال بدکاران، در «سجّین» است، و تو چه می‌دانی که «سجّین» چیست؟!».
کلمه «کتاب» در این آیه، به معنای مکتوب است. البتّه نه به معنای نوشته چیزی با قلم در کاغذ؛ بلکه به معنای قضای حتمی الهی است، بدین‌معنا که سرنوشت قطعی تبه‌کاران، زندانی ابدی است که به دلیل وجود انواع سختی‌ها در آن، قابل توصیف نیست. بنا‌بر‌این، آیه «وَ مَآ اَدْرَاکَ مَا سِجِّینٌ»، تأکید بر این است که عذاب‌های زندان دوزخ، فوق ادراک و توصیف‌اند. برخی از روایات نیز به همین معنا اشاره دارند. ( ر . ک، ص۱۲۱، فصل پنجم، ویژگی‌های جهنّم. )


در تبیین و تحلیل نام‌های دوزخ، چند نظریّه و یا احتمال وجود دارد:

۲.۱ - اشاره به ویژگی‌های دوزخ

بسیاری از واژه‌شناسان و مفسّران، هر یک از نام‌های دوزخ را اشاره به بُعدی از ابعاد و ویژگی‌ای از ویژگی‌های دوزخ می‌دانند. مثلاً دوزخ، «جهنّم» نامیده می‌شود؛ چون آتش آن به سختی بر انسان حمله می‌کند، یا این که از عمق زیادی برخوردار است،
[۹۸] بدر الدین العینی، محمود، عمدة القاری، ج۵، ص۲۰.
[۹۹] السمعانی، ابو‌المظفر، تفسیر السمعانی، ج۶، ص۹.
یا «جحیم» نامیده می‌شود؛ چون به شدّت، افروخته است، یا «لظی» نامیده می‌شود؛ چون زبانه می‌کشد، یا «سقر» نامیده می‌شود؛ چون چهره را دگرگون می‌نماید، یا «حطمه» نامیده می‌شود؛ چون همه چیز را در‌هم می‌شکند و در عمق جان نفوذ می‌کند،
[۱۱۶] ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، فتح الباری، ج۸، ص۵۶۱.
[۱۱۷] طبری، محمد بن جریر، تفسیر الطبری، ج۵، الجزء ۳۰، ص۲۹۴.
[۱۲۰] طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۸، ص۳۹۲.
یا «هاویه» نامیده می‌شود؛ چون تبه‌کاران در عمق آن سقوط می‌نمایند
[۱۲۱] طبری، محمد بن جریر، تفسیر الطبری، ج۱۵ الجزء ۳۰، ص۲۸۲.
و یا....

۲.۲ - اشاره به طبقات دوزخ

نظریّه دیگر، این است که شماری از نام‌های یاد شده، به طبقات دوزخ اشاره دارند، چنان که در حدیثی از امام علی (علیه‌السّلام) آمده است:
انَّ جَهَنَّمَ لَها سَبَعَةُ اَبوابٍ اَطباقٍ بَعضُها فَوقَ بَعضٍ (و وَضَعَ احدی یَدَیهِ عَلی الاُخری، فَقالَ: هَکَذا) و انَّ اللّهَ وَضَعَ الجِنانَ عَلی العَرضِ، و وَضَعَ النِّیرانَ بَعضَها فَوقَ بَعضٍ، فاَسفَلُها جَهَنَّمُ، و فَوقُها لَظی، و فَوقُها الحُطَمَةُ، و فَوقُها سَقَرُ، و فَوقُها الجَحِیمُ، و فَوقُها السَّعِیرُ، و فَوقُ‌ها الهاوِیَةُ.
(آن حضرت دستانش را بر روی هم گذاشت و فرمود: این‌گونه) خداوند باغ‌های بهشت را در کنار هم قرار داد، ولی عذاب‌های آتش را بر روی هم. طبقه زیرین آن، جهنّم است. بالای آن، لظی است. بالایش حطمه و بر بالای آن، جحیم و بر روی آن، سعیر و بالای آن،‌ هاویه است.
بنا بر این روایت، درهای دوزخ هماهنگ با طبقات آن است، بدین معنا که برای هر طبقه، درب ویژه‌ای است. این معنا در احادیث دیگر ( ر . ک، ص۱۲۱، فصل پنجم، ویژگی‌ها جهنّم/ درهای جهنّم و طبقه‌های آن.) نیز آمده است. البتّه طولی بودن طبقات جهنم و عرضی بودن طبقات بهشت در این حدیث، مؤیّدی ندارد و با توجّه به ضعف سند آن، چیزی را نمی‌تواند اثبات کند.

۲.۳ - اشاره به درهای دوزخ

احتمال سوم، این است که نام‌های یاد شده به درهای دوزخ اشاره دارند، بدین معنا که درهای هفتگانه دوزخ که در قرآن آمده، به این نام‌ها، نامیده شده‌اند.
[۱۲۹] مناوی، زین الدین محمد، فیض القدیر، ج۲، ص۶۳۹.
[۱۳۲] مقاتل بن سلیمان، تفسیر مقاتل، ج۳، ص۴۱۸.


۲.۴ - اشاره به مکان‌های خاص در دوزخ

شماری از احادیث، دلالت دارند که برخی از نام‌های یاد شده، مانند «سعیر» ( ر . ک، ص۲۷، فصل یکم، نام‌های دوزخ/ سعیر «آتش پرشراره».) و «سقر»، ( ر . ک، ص۲۷، فصل یکم، نام‌های دوزخ/ سعیر «آتش پرشراره». ) نام درّه‌های خاصّی در دوزخ‌اند. با توجّه به این احادیث، می‌توان گفت برخی از نام‌هایی که توضیح داده شدند، نام همه دوزخ و برخی از نام‌ها، نام نقاط خاصّی از آن هستند، چنان که در دوزخ، نقاط دیگری نیز به نام‌های «حصینه»، ( ر . ک، ص۵۷۷، ح۸۶۸) «هبهب»، ( ر . ک، ص۵۷۷، ح۸۶۹.) «غساق»، ( ر . ک، ص۵۷۷، ح۸۷۰.) «صعدی» ( ر . ک، ص۵۷۳، ح۸۶۰) و... وجود دارد.
گفتنی است که موارد یاد شده، احتمالاتی هستند که نمی‌توانند چیزی را اثبات کنند. بنا بر این، اظهار نظر قطعی در مورد چگونگی نام‌های دوزخ، ممکن نیست. آنچه به ذهن نزدیک‌تر می‌رسد، این است که شماری از نام‌های یاد شده، نام دوزخ و شماری، اوصاف آن‌اند، چنان که نامیده شدن بخش‌هایی از دوزخ به نام‌هایی که بدان‌ها اشاره شد، بعید نیست.

۱. حسینی زبیدی، محمد مرتضی‌، تاج العروس، ج۱۶، ص۱۲۶.    
۲. ابن منظور، محمد بن ‌مکرم، لسان العرب، ج۱۲، ص۱۱۲.    
۳. ابن أثیر، مبارک بن محمد، النهایه فی غریب الحدیث و الاثر، ج۱، ص۳۲۳.    
۴. سیوطی، جلال الدین، الاتقان فی علوم القرآن، ج۱، ص۳۹۸.    
۵. الالوسی، شهاب الدین، تفسیر الآلوسی، ج۲، ص۹۶.    
۶. علی، جواد، المفصّل فی تاریخ العرب، ج۶، ص۶۷۹.    
۷. جوهری، اسماعیل بن حماد، الصحاح، ج۵، ص۱۸۹۲ «مادّه «جهنّم».    
۸. دهخدا، علی اکبر، لغت نامه دهخدا، ج۵، ص۶۹۶۶ (واژه «جهنّم»).
۹. ابن منظور، محمد بن ‌مکرم، لسان العرب، ج۱۲، ص۱۱۲ «ماده «جهنم».    
۱۰. فراهیدی، خلیل بن احمد، العین، ج۳، ص۸۷.    
۱۱. صافات/سوره۳۷، آیه۹۷.    
۱۲. جوهری، اسماعیل بن حماد، الصحاح، ج۵، ص۱۸۸۳.    
۱۳. فراهیدی، خلیل بن احمد، العین، ج۳، ص۸۷.    
۱۴. ابن أثیر، مبارک بن محمد، النهایه فی غریب الحدیث و الاثر، ج۱، ص۲۴۱.    
۱۵. ابن منظور، محمد بن ‌مکرم، لسان العرب، ج۱۲، ص۸۴.    
۱۶. فیروزآبادی، مجدالدین، القاموس المحیط، ج۴، ص۸۷.    
۱۷. ابن فارس، احمد، معجم مقاییس اللغة، ج۵، ص۳۶۸.    
۱۸. مصطفوی، عبد الرحمن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج۱۲، ص۲۷۹.    
۱۹. یس/سوره۳۶، آیه۸۰.    
۲۰. واقعه/سوره۵۶، آیه۷۱.    
۲۱. اعراف/سوره۷، آیه۱۲.    
۲۲. ص/سوره۳۸، آیه۷۶.    
۲۳. رحمن/سوره۵۵، آیه۱۵.    
۲۴. حجر/سوره۱۵، آیه۲۷.    
۲۵. قصص/سوره۲۸، آیه۲۹.    
۲۶. طه/سوره۲۰، آیه۱۰.    
۲۷. نمل/سوره۲۷، آیه۷-۸.    
۲۸. انبیا/سوره۲۱، آیه۶۹.    
۲۹. عنکبوت/سوره۲۹، آیه۲۴.    
۳۰. بقره/سوره۲، آیه۱۷.    
۳۱. بقره/سوره۲، آیه۲۶۶.    
۳۲. مائده/سوره۵، آیه۶۴.    
۳۳. آل عمران/سوره۳، آیه۱۸۳.    
۳۴. بقره/سوره۲، آیه۱۷۴.    
۳۵. نساء/سوره۴، آیه۱۰.    
۳۶. غافر/سوره۴۰، آیه۴۶.    
۳۷. رحمن/سوره۵۵، آیه۳۵.    
۳۸. بقره/سوره۲، آیه۱۲۶.    
۳۹. بقره/سوره۲، آیه۱۶۷.    
۴۰. بقره/سوره۲، آیه۱۷۵.    
۴۱. بقره/سوره۲، آیه۲۱۷.    
۴۲. بقره/سوره۲، آیه۲۲۱.    
۴۳. بقره/سوره۲، آیه۲۵۷.    
۴۴. بقره/سوره۲، آیه۲۷۵.    
۴۵. ابن فارس، احمد، معجم مقاییس اللغة، ج۳، ص۸۶.    
۴۶. جوهری، اسماعیل بن حماد، الصحاح، ج۲، ص۶۸۷.    
۴۷. ابن أثیر، مبارک بن محمد، النهایه فی غریب الحدیث و الاثر، ج۲، ص۳۷۷.    
۴۸. ابن منظور، محمد بن ‌مکرم، لسان العرب، ج۴، ص۳۷۲.    
۴۹. قمر/سوره۵۴، آیه۴۸.    
۵۰. مدثر/سوره۷۴، آیه۲۶.    
۵۱. مدثر/سوره۷۴، آیه۲۷.    
۵۲. مدثر/سوره۷۴، آیه۴۲.    
۵۳. مدثر/سوره۷۴، آیه۲۷-۲۹.    
۵۴. ابن فارس، احمد، معجم مقاییس اللغة، ج۳، ص۷۵، مادّه «سعر».    
۵۵. اسرا/سوره۱۷، آیه۹۷.    
۵۶. شوری/سوره۴۲، آیه۷.    
۵۷. فاطر/سوره۳۵، آیه۶.    
۵۸. ملک/سوره۶۷، آیه۱۰-۱۱.    
۵۹. ابن فارس، احمد، معجم مقاییس اللغة، ج۲، ص۷۸، ماده «حطم».    
۶۰. همزه/سوره۱۰۴، آیه۵-۷.    
۶۱. شریف رضی، محمد بن حسین، المجازات النبویّة، ص۱۰۹، ح۷۰.    
۶۲. ابن فارس، احمد، معجم مقاییس اللغة، ج۶، ص۱۵.    
۶۳. قارعه/سوره۱۰۱، آیه۸-۱۱.    
۶۴. جوهری، اسماعیل بن حماد، الصحاح، ج۶، ص۲۵۳۹.    
۶۵. فراهیدی، خلیل بن احمد، العین، ج۸، ص۱۶۹، مادّه «لظی».    
۶۶. ابن منظور، محمد بن ‌مکرم، لسان العرب، ج۱۵، ص۲۴۸، مادّه «لظی».    
۶۷. معارج/سوره۷۰، آیه۱۵-۱۶.    
۶۸. زمخشری، محمود، الکشّاف، ج۴، ص۶۱۰.    
۶۹. لیل/سوره۹۲، آیه۱۴.    
۷۰. فراهیدی، خلیل بن احمد، العین، ج۸، ص۱۶۹.    
۷۱. جوهری، اسماعیل بن حماد، الصحاح، ج۶، ص۲۴۸۲.    
۷۲. ابن أثیر، مبارک بن محمد، النهایه فی غریب الحدیث و الاثر، ج۴، ص۲۵۴.    
۷۳. ابن منظور، محمد بن ‌مکرم، لسان العرب، ج۱۵، ص۲۴۸.    
۷۴. فیروزآبادی، مجدالدین، القاموس المحیط، ج۴، ص۳۸۶.    
۷۵. طریحی، فخر الدین، مجمع البحرین، ج۴، ص۱۲۲ «مادّه «لظی».    
۷۶. طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، ج۱۰، ص۱۱۷.    
۷۷. فخر الدین الطریحی، تفسیر غریب القرآن، ص۶۵.    
۷۸. طبری، محمد بن جریر، تفسیر الطبری، ج۱۴ الجزء ۲۹، ص۷۴.    
۷۹. سمرقندی، نصر بن محمد، تفسیر السمرقندی، ج۳، ص۴۷۲.    
۸۰. فراهیدی، خلیل بن احمد، العین، ج۸، ص۲۵۰، مادّه «اثم».    
۸۱. ابن منظور، محمد بن ‌مکرم، لسان العرب، ج۱۲، ص۶، مادّه «اثم».    
۸۲. فرقان/سوره۲۵، آیه۶۸.    
۸۳. طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، ج۷، ص۵۰۸.    
۸۴. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۶، ص۴۳۲.    
۸۵. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۷، ص۳۰۸.    
۸۶. طبری، محمد بن جریر، تفسیر الطبری، ج۱۱، الجزء ۱۹، ص۴۰ .
۸۷. ابن کثیر دمشقی، اسماعیل، تفسیر ابن کثیر، ج۳، ص۳۳۹.    
۸۸. القمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمّی، ج۲، ص۱۱۶-۱۱۷.    
۸۹. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج۸، ص۲۵۵.    
۹۰. رازی، ابن ابی حاتم، تفسیر ابن ابی حاتم، ج۸، ص۲۷۳۰.    
۹۱. ابی حیان الاندلسی، محمد بن یوسف، تفسیر البحر المحیط، ج۶، ص۴۷۲.    
۹۲. ابن منظور، محمد بن ‌مکرم، لسان العرب، ج۱۳، ص۲۰۳، مادّه «سجن».    
۹۳. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات الفاظ القرآن، ص۳۹۹، مادّه «سجن».    
۹۴. مطففین/سوره۸۳، آیه۷-۸.    
۹۵. طباطبایی، محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۲۰، ص۲۳۱-۲۳۲.    
۹۶. سعدی، ابوحبیب، القاموس الفقهی، ص۷۲.    
۹۷. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۲، ص۲۴۸.    
۹۸. بدر الدین العینی، محمود، عمدة القاری، ج۵، ص۲۰.
۹۹. السمعانی، ابو‌المظفر، تفسیر السمعانی، ج۶، ص۹.
۱۰۰. ابن أثیر، مبارک بن محمد، النهایه فی غریب الحدیث و الاثر، ج۱، ص۳۲۳.    
۱۰۱. حسینی زبیدی، محمد مرتضی‌، تاج العروس، ج۱۶، ص۱۲۶.    
۱۰۲. ابن منظور، محمد بن ‌مکرم، لسان العرب، ج۱۲، ص۱۱۲.    
۱۰۳. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات الفاظ القرآن، ص۸۸.    
۱۰۴. طباطبایی، محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۵، ص۲۳۸.    
۱۰۵. ابو القاسم، شریف مرتضی، رسائل الشریف المرتضی، ج۴، ص۱۳۴.    
۱۰۶. قلعجی، محمد رواس، معجم لغة الفقهاء، ص۱۶۰.    
۱۰۷. بیضاوی، ناصر الدین، تفسیر البیضاوی، ج۵، ص۱۹.    
۱۰۸. ملا صالح، مازندارانی، شرح اصول الکافی، ج۲، ص۱۶۶.    
۱۰۹. جوهری، اسماعیل بن حماد، الصحاح، ج۶، ص۲۴۸۲.    
۱۱۰. رازی، فخر الدین، تفسیر الفخر الرازی، ج۳۱، ص۲۰۳.    
۱۱۱. فراهیدی، خلیل بن احمد، العین، ج۸، ص۱۶۹.    
۱۱۲. طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، ج۱۰، ص۱۸۰.    
۱۱۳. طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، ج۱۰، ص۱۸۶.    
۱۱۴. مکارم شیرازی، ناصر، الامثل فی کتاب اللّه المنزل، ج۱۷، ص۳۴۵.    
۱۱۵. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات الفاظ القرآن، ص۲۳۵.    
۱۱۶. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، فتح الباری، ج۸، ص۵۶۱.
۱۱۷. طبری، محمد بن جریر، تفسیر الطبری، ج۵، الجزء ۳۰، ص۲۹۴.
۱۱۸. رازی، فخر الدین، تفسیر فخر الرازی، ج۳۲، ص۹۴.    
۱۱۹. جوهری، اسماعیل بن حماد، الصحاح، ج۵، ص۱۹۰۱.    
۱۲۰. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۸، ص۳۹۲.
۱۲۱. طبری، محمد بن جریر، تفسیر الطبری، ج۱۵ الجزء ۳۰، ص۲۸۲.
۱۲۲. سمرقندی، نصر بن محمد، تفسیر السمرقندی، ج۳، ص۵۸۶.    
۱۲۳. جوهری، اسماعیل بن حماد، الصحاح، ج۶، ص۲۵۳۹.    
۱۲۴. ابن فارس، احمد، معجم مقاییس اللغة، ج۶، ص۱۵.    
۱۲۵. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۱۰، ص۱۸۱.    
۱۲۶. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۶، ص۵۱۹.    
۱۲۷. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج۸، ص۲۴۵.    
۱۲۸. حجر/سوره۱۵، آیه۴۴.    
۱۲۹. مناوی، زین الدین محمد، فیض القدیر، ج۲، ص۶۳۹.
۱۳۰. طوسی، محمد بن حسن التبیان فی تفسیر القرآن، ج۹، ص۴۶۰.    
۱۳۱. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۹، ص۳۲۴.    
۱۳۲. مقاتل بن سلیمان، تفسیر مقاتل، ج۳، ص۴۱۸.



سایت‌ حدیث‌نت، برگرفته از مقاله «نام‌های دوزخ در قرآن» تاریخ بازیابی ۱۳۹۶/۱/۲۹.    



جعبه ابزار