مفهوم تکلیف
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه:
تکلیف،
تکلیف کافر، مکلٌف، مالایطاق.
پرسش: مفهوم تکلیف به چه معناست؟
پاسخ: تکلیف، کلام و خطاب است و هر کلامی مصدری دارد که مکلِّف است و مخاطبی دارد که مکلَّف است. شرط مکلِّف این است که متکلم باشد و شرط مکلّّف این است که کلام را فهم کند. این شرط برای مکلّّف سبب شده است که غالباً تنها انسان زنده عاقل بالغ را مخاطب تکلیف بدانند و
کودکان و
دیوانگان و
حیوانات و
جمادات را مخاطب تکلیف ندانند.
متکلمان تکلیف را
الزام یا
طلب امری که انجام دادن آن مستلزم سختی و مشقت است، دانستهاند و درباره شرایط آن بحث کردهاند که خود سه قسم است:
۱- شرایط مکلّّف و اینکه چه کسی مخاطب تکلیف است.
۲- شرایط مکلِّف
۳- شرایط خود تکلیف از حیث خطاب و
امر و
نهی و خبر بودن و مانند اینها.
یکی از مباحث کلامی مهم ناظر به مسئلۀ
تکلیف، غرض از تکلیف است. متکلمان به این مسئله رویکردهای مختلفی داشتهاند که این رویکردها با دیگر آرای کلامی آنها پیوند داشته است.
اشاعره بر این اساس که ارادۀ خداوند را حدی نیست و آدمی نمیتواند برای افعال الاهی به دنبال غرض و
علت بگردد، این پرسش را پرسش اصیلی نمیدانستند و تکلیف را از آن جهت که از جانب خداست، مقبول و آدمی را ملزم به عمل به آن میدانستند.
معتزله، با تعابیر مختلف کوشیده بودند بر این اساس که
خداوند خیر آدمی را میخواهد، تکلیف را لطف خداوند برای کمک به رشد آدمیان یا مشقتی برای بردن
ثواب بیشتر معرفی کنند و آن را بر مبنای
مصلحت آدمی توضیح دهند.
متکلمان شیعه نیز با تفاوتهای ظریفی تبیینی چون تبیین معتزله داشتهاند.
عالمان مسلمان بر این اساس که انسان عاقلِ بالغ مخاطب تکلیف است، با این مسئله مواجه شدهاند که آیا
کافر نیز
مکلف است یا نه. بعضی تنها کفر کافر را مشکل او دانسته و تکالیف شرعی را مستقلاً برعهده او ندانستهاند و در حقیقت تکلیف شرعی را فرع بر ایمان دانستهاند. بعضی نیز کافر را در عین کافر بودن، مکلف به انجام دادن
تکالیف شرعی دانسته و گفتهاند که کافر هم به جهت
کفر و هم به جهت انجام ندادن تکلیف، بازخواست میشود.
متکلمان معتزلی، تکالیف را به دو دسته تکالیف سمعی یا شرعی و تکالیف استدلالی یا عقلی تقسیم میکردهاند. تکالیف سمعی یا شرعی بر مبنای شرع مشخص میشوند و لازمالاجرا بودنشان از جهت شرع است، اما تکالیف عقلی تکالیفیاند که انسان به مدد عقل خود و تفکر استدلالی آنها را درمییابد.
متکلمان شیعه، همسخن با معتزلۀ
بغداد، متذکر این موضوع نیز میشدهاند که
عقل به تنهایی کفایت نمیکند و تکلیف متأخر از
شرع است و عقل به سمع نیاز دارد.
بحث تکلیف به کافر، با تبیینی که اشاعره از مسئله داشتهاند، به بحث محوری و اساسی
تکلیف مالایطاق میانجامیده و با آن پیوند داشته است. تکلیف مالایطاق هم شامل تکالیفی است که فرد از انجام دادن آنها عاجز است و عادتاً ناممکناند و هم تکالیفی که عقلاً ناممکن و غیر قابل انجام دادن هستند.
معتزله و شیعه، بر مبنای تصوری که از تکلیف و غرض از آن و مصلحت آدمی داشتهاند و نیز با توجه به نظری که درباره عدل خدا داشته و همچنین با توجه به نظریه حسن و
قبح ذاتی که به آن قائل بودهاند، تکلیف مالایطاق را از جانب خدا محال میدانسته و تکلیف به کافر را از مصادیق تکلیف مالایطاق نمیدانستهاند.
اشاعره، برای محدود نشدن ارادۀ الاهی، این امر را
جایز میدانستهاند؛ خدا هر چه بهخواهد میکند و هر حکمی بخواهد میدهد و هر چه کند عین عدل است و افعال او را با معیاری جز خود او نمیتوان سنجید. همچنین اشاعره، بر مبنای نظریۀ کسب، قائل بودهاند که انسان در هر لحظه
قدرت و
استطاعت انجام دادن یک کار را دارد و عکس آن کار را نمیتواند انجام دهد. نتیجه این تصور این است که اگر کافری در لحظهای خاص کاری انجام دهد، مثلاً کفر ورزد، در آن لحظه امکان انجام دادن عکس این کار را ندارد. از سوی دیگر میدانیم که خدا به کافر امر میکند
ایمان بیاورد، که با توجه به مطالب مذکور این تکلیف کردن به کافر است برای انجام دادن امری ناممکن. هر چند خود اشعری توضیح میدهد که اینکه شخص
کافر است و در این لحظه امکان ایمان آوردن ندارد، نتیجه انتخاب آگاهانه کفر است، پس مسئله در اینجا تکلیف به تارک است و با تکلیف به عاجز متفاوت است.
به نظر
اشاعره، تکلیف مالایطاق
قبیح نیست، بلکه به بیان آنها، درباره فعل خدا نمیتوان از حسن و قبح سخن گفت. حال آنکه به نظر
معتزله و
شیعه، این امر قبیح است و با
عدل خدا نیز منافات دارد.
سایت پژوهه.