معیار مسائل کلامی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه:
کلام ،
متکلم ،
عقلپرسش: معیار مسایل کلامی چیست؟
پاسخ: مهمترین ویژگی یک بحث کلامی- افزون بر عدم ارتباط مستقیم با عمل خارجی
مکلفان - عقلی بودن آن است. امّا آیا هر مسئله عقلی، غیر مرتبط با عمل خارجی مسئلهای کلامی است؟ و آیا هر مسئله کلامی، ضرورتاً عقلی است؟ و اصولاً مقصود از عقل در این مباحث چیست؟ برای پاسخ به این پرسشها باید به سه نکته توجه داشت:
صرف عقلی بودن یک مسئله، به معنای کلامی بودن آن نیست. ممکن است بحثی عقلی در دانشی، مانند منطق مطرح شود، ولی یک مسئله کلامی تلقی نگردد و در حوزه
معرفت دینی به کار نیاید. به تعبیر منطقی: کلامی بودن مسئله اخص از عقلی بودن آن است.
مقصود از عقلی بودن مسئله در این مباحث، هر نوع
استدلالی است که در آن از
نصوص شرعی و ادلّه نقلی به عنوان دلیل اصلی کمک نگرفته باشیم و مستند اساسی آن نقل نباشد. بنابراین، دلیل عقلی شامل هرگونه
استدلال قیاسی یا
استقرایی و تجربی میشود.
از این رو، آنچه در این تعبیر مورد نظر است، عقل به معنای وسیع کلمه است؛ یعنی هرچه که مستند اصلی آن نقل نباشد، هر چند نتوان عقل مصطلح منطقی یا
فلسفی را بر آن اطلاق کرد. با توجه به نکته اوّل(نسبت یک مسئله عقلی با کلام) و دوم(مراد از مسئله عقلی)، روشن میشود که نسبت بین کلامی بودن مسئله و عقلی بودن آن، به معنای خاص کلمه،
عموم و خصوص من وجه است.
در روش شناسی علم کلام گفته میشود که این دانش از دو شیوه عقلی و نقلی بهره میجوید. با توجه به این مطلب، این سؤال که آیا هر مسئله کلامی، عقلی است؟اهمیّت بیشتری پیدا میکند و این سخن که مهمترین ویژگی مسئله کلامی، عقلی بودن آن است، مورد
تردید واقع میگردد.
پاسخ این است که در علم کلام، هدف اصلی، دفاع مقبول از
عقاید دینی در مقابل تهاجم اندیشههای مخالفان است و این میسر نیست، جز آن که بر ادله نقلی آن دین، به عنوان دلیل اصلی تکیه نشود و عقل به معنای وسیع کلمه- که ابزار مشترک بین اندیشههای متقابل است- به کار گرفته شود. این سخن به این معنا نیست که در هر مسئله کلامی باید، مستقیماً و بدون واسطه عقل را حاکم قرار داد، ولی چنان هم نیست که بتوان به طور کلی عقل را در یک مسئله کلامی معزول دانست. گاهی در یک بحث کلامی میتوان با یک یا چند واسطه به عقل استناد جست. در پارهای از موارد نیز مستند اوّلی به ظاهر یک دلیل نقلی است؛ اما در واقع آن
دلیل نقلی ، متکی بر یک دلیل عقلی است. از این رو، همه مسائل کلامی در نهایت به عقل مستند میشود. این سخن که یکی از ویژگیهای کلامی بودن یک مسئله، عقلی بودن آن است، سخنی مقبول و معقول محسوب میشود.
از سوی دیگر، یک مسئله کلامی بدون شک
فقهی یا
اصولی نیست، با این وصف میتوان آن را چنین تعریف کرد: "هر مسئله مرتبط با
دین و غیر مرتبط با عمل خارجی متدینین که فقهی یا اصولی نباشد و بدون تکیه بر نقل ثابت شود، مسئلهای کلامی است."
امّا فقهی یا اصولی نبودن یک مسئله، به چه معنا است؟ برای توضیح این مطلب باید توجه داشت که
مجتهد برای رسیدن به یک نتیجه فقهی، مقدماتی را به یکدیگر ضمیمه میکند و از انضمام آنها، یک نتیجه فقهی بهدست میآورد. چنین قیاسی را اصطلاحاً "
قیاس استنباط " مینامند.
مقدماتی که
فقیه به کار میبرد، دو گونهاند:
مقدماتی که به یک، یا چند باب خاص از فقه مرتبط هستند. این گونه مقدمات را اصطلاحاً "عناصر مختص" یا "عناصر فقهی" مینامند. چنانکه مادّهی "صلوة" - به معنای
نماز یا
دعا در برخی از ابواب فقه -مثل باب صلوة و سایر ابوابی که این عنوان در آن به کار رفته است - مجال استفاده دارد.
مقدماتی که اختصاص به باب خاصی از ابواب فقه ندارد. این نوع مقدمات را اصطلاحاً "مقدمات مشترک"، یا "عناصر مشترک"، و یا "مقدمات اصولی" مینامند. مثل این مقدمه که "
صیغه امر ظهور در
وجوب دارد" یا "
خبر واحد حجت است".
با توجه به توضیحات یاد شده،یک مسئله کلامی - که ما در پی ارائه معرّف آن هستیم - چنین تعریف می شود:
"هر مسئلهای که به دین مرتبط و مستقیماً به عمل مکلفان ارتباطی نداشته باشد و در قیاس استنباط به عنوان عنصر مشترک؛ یعنی اصولی و یا عنصر مختص؛ یعنی فقهی به کار نرود و به شیوه عقلی- بهمعنای وسیع کلمه- اثبات گردد، مسئلهای کلامی خواهد بود."
منابع مطالعه بیشتر:
مبانی کلامی اجتهاد، هادوی تهرانی، مهدی، مؤسسه فرهنگی خانه خرد، قم.
سایت اسلام کوئست