ماجرای تولد حضرت موسی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه: قصص شگفتانگیز.
پرسش: ماجرای تولد حضرت موسی چه بود؟
پاسخ: ماجرای تولد
حضرت موسی یکی از قصص شگفتانگیز
قرآن کریم است که در ذیل به آن پرداخته میشود.
لحظات تولّد موسی (علیهالسلام) فرا رسید، مادر موسی (علیهالسلام) به دنبال دوستِ قابلهاش فرستاد و از او استمداد نمود، قابله آمد و مادر موسی (علیهالسلام) را یاری نمود، موسی (علیهالسلام) در مخفیگاه دور از دید مردم متولد شد، در این هنگام نور مخصوصی از چهره موسی درخشید که بدن قابله به لرزه افتاد، همان دم محبّت موسی در قلب قابله جای گرفت، قابله به مادر موسی گفت: «من تصمیم گرفته بودم تولّد موسی (علیهالسلام) را به مأموران خبر دهم (و جایزهام را بگیرم) ولی محبّت این
نوزاد به قدری بر قلبم چیره شد که حتی حاضر نیستم مویی از او کم شود.» متوجّه خدا شد و از خدا خواست راه چارهای پیش روی او بگشاید، خداوند با الهام خود به مادر موسی، او را از نگرانی حفظ کرد.
در این مورد از زبان قرآن چنین میخوانیم: «وَ أَوْحَینا إِلی أُمِّ مُوسی أَنْ أَرْضِعِیهِ فَإِذا خِفْتِ عَلَیهِ فَأَلْقِیهِ فِی الْیمِّ وَ لا تَخافِی وَ لا تَحْزَنِی إِنَّا رَادُّوهُ إِلَیک وَ جاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِینَ؛
ما به مادر موسی، الهام کردیم او را شیر بده و هنگامی که بر او ترسیدی، وی را در دریا(ی) نیل بیفکن و نترس و غمگین مباش که ما او را به تو بازمیگردانیم و او را از رسولان قرار میدهیم.»
و از امدادهای غیبی دیگر اینکه یوکابد سه ماه مخفیانه به موسی (علیهالسلام) شیر داد، در این مدت هیچگاه موسی گریه نکرد و حرکتی که موجب باخبر شدن جاسوسان شود از خود نشان نداد.
مادر موسی (علیهالسلام) نوزاد خود را در میان آن صندوق نهاد، صبحگاهان هنگامی که خلوت بود، کنار رود نیل آمد و آن صندوق را به رود نیل انداخت، امواج نیل آن صندوق را با خود برد، این لحظه برای مادر موسی، لحظه بسیار حسّاس و پرهیجانی بود، اگر لطف الهی نبود، مادر فریاد میکشید و از فراق نوردیدهاش، جیغ میزد و در نتیجه جاسوسان متوجّه میشدند، ولی خطاب «وَ لا تَخافِی وَ لا تَحْزَنِی؛
نترس و محزون نباش، ما موسی را به تو برمیگردانیم» قلب مادر را آرام کرد.
فرعون در
کاخ خود بود، و همسری به نام «
آسیه» داشت.
آسیه اصلاً از نژاد بنیاسرائیل، و از نوههای پیامبران بود، که فرعون با او ازدواج کرد. آنها فرزندی جز یک دختر (به نام اَنیسا) نداشتند، و او نیز به یک بیماری شدید و بیدرمان «
بَرَص» مبتلا بود، و همه طبیبهای آن عصر از درمان آن درمانده شده بودند، فرعون در مورد شفای او به کاهنان متوسّل شده بود، کاهنان گفته بودند: «ای فرعون! ما پیش بینی میکنیم که از درون این دریا انسانی به این کاخ گام مینهد که اگر از آب دهانش را به بدن این دختر بیمار بمالند،
شفا مییابد.»
فرعون و همسرش آسیه در انتظار چنین ماجرایی بودند که ناگهان روزی در کنار رود نیل صندوقچهای را دیدند که امواج دریا آن را حرکت میداد، به دستور فرعون بیدرنگ آن صندوقچه را گرفتند و نزد فرعون آوردند، آسیه درِ صندوق را گشود، ناگاه چشمش به نوزادی نورانی افتاد، همان لحظه محبّت موسی (علیهالسلام) در قلب آسیه جای گرفت در قرآن این مطلب چنین آمده: «همسر فرعون (آسیه) گفت او را نکشید شاید نور چشم من و شما شود، و برای ما مفید باشد و بتوانیم او را به عنوان پسر خود برگزینیم.»
انیسا دختر فرعون از آب دهان آن کودک به بدنش مالید و شفا یافت، آن کودک را به بغل گرفت و بوسید، اطرافیان فرعون به فرعون گفتند: «به گمان ما این کودک، همان است که موجب واژگونی تخت و تاج تو خواهد شد،
فرمان بده او را به دریا بیفکنند، فرعون چنین تصمیم گرفت، ولی آسیه نگذاشت و با به کار بردن انواع شیوهها، که شاید یکی از آنها شفای دخترش بود، از کشتن موسی جلوگیری نمود. به هرحال مشیت نافذ پروردگار موجب شد که این نوزاد در درون کاخ فرعون، مهمترین کانون خطر، پرورش یافت.
مادر موسی به
خواهر موسی گفت: «به دنبال صندوقچه برو و ماجرا را پیگیری کن.» خواهر موسی (علیهالسلام)
دستور مادر را انجام داد و از فاصله دور به جستجو پرداخت، و از دور دید که فرعونیان آن صندوقچه را از
آب گرفتند، بسیار شاد شد که برادر کوچکش از خطر آب نجات یافت. طولی نکشید که احساس کردند نوزاد گرسنه است و نیاز به شیر دارد، به دستور آسیه و فرعون، مأمورین به دنبال یافتن دایه حرکت کردند،مأمورین همچنان در جستجوی دایه بودند که ناگهان در فاصله نه چندان دور به دختری برخورد کردند که گفت: «من خانوادهای را میشناسم که میتوانند این کودک را شیر دهند و سرپرستی کنند.»
آن دختر، خواهر موسی بود، مأمورین که او را نمیشناختند با راهنمایی او نزد مادر موسی (علیهالسلام) رفتند و او را به کاخ فرعون آوردند تا به نوزاد شیر دهد، نوزاد را به او دادند، نوزاد با اشتیاق تمام، پستان او را گرفت و شیر خورد، همه حاضران خوشحال شدند، و به مادر موسی (علیهالسلام) آفرین گفتند. از آن پس مادر موسی، موسی (علیهالسلام) را به خانهاش برد و به او شیر داد. (یا به کاخ فرعون رفت و آمد میکرد و به موسی شیر میداد.)
به این ترتیب خداوند به وعدهاش وفا کرد که به مادر موسی (علیهالسلام) فرموده بود: «او را به دریا بیفکن، ما او را به تو برمیگردانیم.»
اندیشه قم.