قلب
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
پرسش: قلب در
قرآن به چه معناست و فرق آن با فؤاد چیست؟
پاسخ:
قلب به معنای گرداندن و گردیدن آن از حالتی به حالت دیگر است. مانند گرداندن لباس یا گرداندن
انسان از طریقهاش
.
از واژههایی که در قرآن مکرر آمده قلب و مشتقات آن است که در حدود ۶۸ بار تکرار شده است.
قلب در بدن که همان عضو مادی و جسمانی و قابل رؤیت عضو ضربان داری است که ضربانهایش گردش
خون را در عروق موجب میشود و نقش آن در بدن از اهمیتی به سزا است. یعنی تا نیرویش باقی است و باز و بسته میشود شخص زنده است، ولی همین که از کار افتاد، مرگ فرا میرسد
و این قلب در حیوانات هم موجود است، بلکه در مردگان هم هست.
معنی دیگری برای قلب هست که معنی لطیف ربانی و روحانی است که تعابیر گوناگونی از قبیل
روح،
نفس،
عقل، و... از آن میشود.
۱. به معنی عقل و درک؛ چنان که در آیة ۳۷ از
سورة ق میخوانیم: «إِنَّ فِی ذلِکَ لَذِکْری لِمَنْ کانَ لَهُ قَلْبٌ
؛ در این مطالب تذکر و یادآوری است برای آنان که نیروی عقل و درک داشته باشند.»
۲. به معنی روح و جان، چنانکه در
سورة احزاب، آیة ۱۰ آمده است: «وَ إِذْ زاغَتِ الْأَبْصارُ وَ بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَناجِرَ
؛ هنگامی که چشمها از وحشت فرو مانده و جانها به لب رسیده بود.»
بعضی گفتهاند که این مثلی است که در مقام
اضطراب قلوب میآورند هر چند در واقع قلوب به حناجر نرسند.
۳. به معنی رأی و نظر، و قلوبهم شتیّ؛
در حالی که رأی و نظرهای آنها پراکنده است.»
۴. به معنی بازگردانیدن؛ «و الیه تقلبون؛
و شما را به سوی او باز میگردانند.»
۵. به معنی مرکز عواطف؛ این آیه شاهد این معنی است «سَأُلْقِی فِی قُلُوبِ الَّذِینَ کَفَرُوا الرُّعْبَ؛
به زودی در دل
کافران ترس ایجاد میکنم». یا این آیة شریفه «وَ لَوْ کُنْتَ فَظّاً غَلِیظَ الْقَلْبِ؛
اگر سنگدل بودی از اطرافت پراکنده میشوند.» از این معانی به دست میآید که جایی که در قرآن کریم معنای قلب همان جسم مادی فیزیکی باشد که از اجزاء مادی بدن است نداریم بلکه در همان معنای معنوی و روحانی استعمال شده است.
اصولا در وجود انسان دو مرکز نیرومند به چشم میخورد:
مرکز ادراکات که همان «
مغز و دستگاه
اعصاب است» و لذا هنگامی که مطلب فکری برای ما پیش میآید احساس میکنیم با مغز خویش آن را مورد تجزیه و تحلیل قرار میدهیم اگر چه مغز و سلسله اعصاب در واقع وسیله و ابزاری هستند برای روح.
مرکز عواطف که عبارت است از همان قلب صنوبری که در بخش چپ سینه قرار دارد و مسائل عاطفی در مرحلة اول روی همین مرکز اثر میگذارد. اولین جرقه از قلب شروع میشود.
با
مصیبتی روبرو می شود فشار آن را روی همین قلب صنوبری احساس میکنیم و نیز وقتی که به مطلب سرور انگیزی بر میخوریم فرح و انبساط را در همین مرکز احساس میکنیم. درست است که مرکز اصلی ادراکات و عواطف همگی روان و روح آدمی است، ولی تظاهرات و عکسالعملهای جسمی آن متفاوت است، واکنش درک و فهم نخستین بار در دستگاه مغز آشکار میشود، ولی عکسالعمل مسائل عاطفی از قبیل
محبت،
عداوت، ترس،
آرامش،
شادی و
غم در قلب انسان ظاهر میگردد، به طوری که به هنگام ایجاد این امور به روشنی اثر آنها را در قلب خود احساس میکنیم. نتیجه این که اگر در قرآن مسائلی عاطفی به قلب (همان عضو مخصوص) مسائل عقلی به قلب (به معنی عقل یا مغز) نسبت داده شده، دلیل آن همان است که گفته شده و سخنی به گزاف نرفته است. از همة اینها گذشته قلب به معنی عضو مخصوص نقش مهمی در
حیات و بقای انسان دارد. به طوری که یک لحظه توقف آن با نابودی همراه است، بنابراین، چه مانعی دارد که فعالیّتهای فکری و عاطفی به آن نسبت داده شود.
مرحوم
علامه طباطبایی دربارة قلب در قرآن کریم میفرماید: «قلب عضوی است معروف و لکن بیشتر در قرآن کریم در آن چیزی که آدمی به وسیلة آن درک میکند استعمال می شود. و به وسیلة آن احکام عواطف باطنش را ظاهر و آشکارا ساخته مثلاً
حب و
بغض و
خوف و رجاء و
آرزو و اضطراب درونی و امثال آن را از خود بروز میدهد. پس قلب آن چیزی است که حکم میکند و دوست دارد و دشمن میدارد و میترسد و امیدوار میشود و آرزو میکند و خوشحال و اندوهناک میگردد. وقتی معنای قلب این بود پس در حقیقت قلب همان جان آدمی است که با قوا و عواطف باطنی که مجهز است، به کارهای حیاتی خود میپردازد».
اندیشه قم.