ظلمت و نفاق
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه: ظلمت، نور، فوت پیامبر صلیاللهعلیهوآله، منافقان، اوصاف منافق، تفسیر آیه ۱۷ بقره.
پرسش: معنای حدیث «قبض محمّد صلی اللَّه علیه و آله و سلم و ظهرت الظلمة، فلم یبصروا فضل اهل بیته» که ذیل آیه «
ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ وَ تَرَکَهُمْ فی ظُلُماتٍ لا یُبْصِرُونَ » ظلمت را به ایام بعد از رحلت پیامبر ـ صلیاللهعلیهوآله ـ تفسیر میکند، چیست؟
پاسخ: منظور
حدیث این است که با ارتحال پیامبر اسلام ـ صلیاللهعلیهوآله ـ از میان مردم، ظلمت جهل،
کفر و نفاق بر جامعه حاکم شد و مردم به فضایل و شایستگیهای اهل بیت ـ علیهمالسلام ـ دست نیافتند. به عبارت دیگر، امام باقر ـ علیهالسلام ـ در تأویل خاموشی نور فرمودند: مراد از آن، قبض
روح مقدس رسول خدا ـ صلیاللهعلیهوآله ـ است؛ و معنای آیه این است که چون حق تعالی پیامبر خود را از میان مردم برد، ظلمت کفر و نفاق ظاهر شد و گسترش یافت؛ در نتیجه منافقان، فضیلت
اهل بیت علیهمالسلام را مشاهده نکردند تا بدین وسیله به رشد و کمال دست پیدا کنند.
برای تمثیل و مشابهت در این
آیه شریفه اقوال دیگری نیز بیان شده است؛ مانند اینکه گفتهاند:
منافقان در شب تیره ضلالت ازآنرو اظهار
اسلام نمایند، تا از خوف شمشیر مسلمانان در امان باشند. به همین دلیل حق تعالی هنگام
مرگ نور ظاهری ایمان ایشان را بدل به تاریکی میکند، به جهت کفر باطن ایشان، پس آنان در
ظلمت و عذاب میمانند.
خداوند در
قرآن کریم بعد از بیان صفات و ویژگیهای منافقان، برای مجسم ساختن حال روحی آنها تشبیهات گویایی را بیان میفرماید:
«
مَثَلُهُمْ کَمَثَلِ الَّذِی اسْتَوْقَدَ ناراً فَلَمَّا أَضاءَتْ ما حَوْلَهُ ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ وَ تَرَکَهُمْ فی ظُلُماتٍ لا یُبْصِرُونَ»؛
آنان (منافقان) همانند کسی هستند که آتشی افروخته (تا در بیابان تاریک، راه خود را پیدا کند)، ولی هنگامی که
آتش اطراف او را روشن ساخت، خداوند (طوفانی میفرستد و) آن را خاموش میکند و در تاریکیهای وحشتناکی که چشم کار نمیکند، آنها را رها میسازد.
در این آیه خداوند وضعیت و شرایط منافقان را به کسی تشبیه میکند که در یک بیابان در تاریکی مطلق قرار گرفته و نمیتواند راه به جایی ببرد. او برای رها شدن از این ظلمت آتشی را میافروزد، با روشن شدن آتش، اطراف او روشن میشود و تا آن شخص بخواهد از این روشنایی استفاده کند، آتش خاموش میشود و بار دیگر تاریکی همه جا را فرا میگیرد و شخص نمیداند که در این ظلمت و تاریکی چه راهی پیدا کند.
چنین فردی فکر میکند با این آتش مختصر و
نور آن میتواند با ظلمتها به پیکار برخیزد، اما ناگهان بادی سخت برخاسته و یا باران درشتی فرو میریزد، و یا بر اثر پایان گرفتن مواد آتشافروز، آتش به سردی و خاموشی میگراید و بار دیگر در تاریکی وحشتزا سرگردان میشود.
منافقان نیز همانند آن شخص هستند. کفر و نفاق، جان و دل آنها را تاریک کرده و آنان در یک ظلمت قرار گرفتهاند، ظلمتی که خود برای خود خواستهاند!
آنها در اثر عناد و لجاجت بهجایی رسیدهاند که تمام راههای
هدایت به روی آنها بسته شده، ولی گاهی از روی
نفاق و دورویی اظهار ایمان میکنند و نام خداوند را به زبان میآورند.
اظهار ایمان و یاد خدا به هر دلیل که باشد و لو از روی نفاق، خود دارای خاصیت است و نور میدهد و یک لحظه راه منافقان را روشن میسازد؛ اما چون این ایمان بیپایه و بیریشه است، بهزودی آن نور خاموش میشود و آن روشنایی به تاریکی میگراید و مجدداً نشانهها و علایم هدایت در آن تاریکی گم میشود و منافقان نمیتوانند راه به جایی برند.
این حال منافقان است که به ظاهر دم از ایمان میزنند، و از بعضی فواید
دین برخوردار میشوند؛ چون خود را
مؤمن قلمداد کردهاند، از
مؤمنان ارث میبرند، و با آنان
ازدواج میکنند، و از این قبیل منافع برخوردار میشوند؛ اما همین که مرگشان، یعنی آن موقعی که هنگام برخورداری از تمام آثار ایمان است فرا میرسد، خدای تعالی نور خود را از ایشان میگیرد، و آنچه را بهعنوان دین انجام دادهاند، تا به اجتماع بقبولاناند که مسلمانیم،
باطل نموده، آنان را در ظلمت قرار میدهد که هیچچیز را درک نکنند، و در میان دو ظلمت قرار میگیرند، یکی ظلمت اصلیشان، و یکی ظلمتی که اعمالشان به بار آورده است.
این مثال در حقیقت، تشبیه نمودن معقول به محسوس است که امر معقول را به اندازهای در پرده محسوس نشان دهند و به این طریق چیزی دستگیر مخاطب و شنونده گردد. و شاید اینکه حق تعالی حال منافقان را به کسی تشبیه مینماید که آتش میافروزد تا راه را از چاه تمیز دهد، ناگهان آتش خاموش میگردد و وی در
ظلمت میماند، بیان باطن و حقیقت منافقان است که آنها در ظلمت جهل و بیخردی گرفتارند، به خیال خود به
عمل نفاق و خدعه که مثال آتش است، کار خویش را اندازهای کرده و رونق میدهند و برای رسیدن به مقاصد شوم خود آتش
فتنه و
فساد میافروزند و به همان تظاهر به
ایمان روشنی اندکی در اطراف آنها احداث میگردد؛ اما ظلمت کفر باطنی آنها به حدی عمق دارد که روشنی ظاهری را تباه میگرداند و منافق را در ظلمت جهل و بیخردی سرگردان مینماید، و شاید مقصود این باشد که اثر تظاهر ایمان منافقان فقط در این
حیات موقت دنیوی است که روشنی مختصری دارد که جان و مال آنها را حفظ مینماید؛ چون
مرگ آنها فرا رسید، اثر ایمان آنها گرفته میشود و در
قیامت در تاریکی کفر میمانند.
بعضی نیز وجه تمثیل و مشابهت در
آیه شریفه را چنین بیان کردهاند :منافقان در شب تیره
ضلالت ازآنرو اظهار
اسلام نمایند، تا آنکه از
خوف شمشیر مسلمانان ایمن شوند، حق تعالی در وقت مرگ نور ظاهر ایمان ایشان را بدل به تاریکی میکند؛ به جهت کفر باطن ایشان، پس ایشان در ظلمت و عذاب میمانند.
البته در
تفسیر این آیه روایتی از
امام باقر علیهالسلام نقل شده است که به یکی از مصادیق آیه نگاه دارد، نه به تمام آن.
روایت مورد نظر چنین است: «
قوله عزّ و جلّ ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ وَ تَرَکَهُمْ فِی ظُلُماتٍ لا یُبْصِرُونَ؛ یعنی
قبض محمد صلی اللَّه علیه و آله و سلم و ظهرت الظلمة، فلم یبصروا فضل اهل بیته»؛
یعنی با مرگ پیامبر اسلام ـ صلیاللهعلیهوآله ـ تاریکی حاکم شد و مردم به فضایل اهل بیت ـ علیهمالسلام ـ پی نبردند.
منظور این است که ظلمت جهل، کفر و نفاق بر جامعه حاکم شد و مردم به فضایل و شایستگیهای اهل بیت ـ علیهمالسلام ـ دست نیافتند.
به عبارت دیگر، امام باقر ـ علیهالسلام ـ در تأویل خاموشی نور فرمودند که مراد از آن،
قبض روح مقدس
رسول خدا صلیاللهعلیهوآله است، و معنای آیه این است که چون حق تعالی پیامبر خود را از میان مردم بُرد، ظلمت کفر و نفاق ظاهر شد و شیوع نمود؛ در نتیجه منافقان فضیلت اهل بیت را مشاهده نکردند.
پایگاه اسلام کوئست.