سعادت از دیدگاه ملاصدرا
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه:سعادت، ملاصدرا، حکمت متعالیه.
پرسش:
سعادت از نظر
ملاصدرا چگونه است؟ از نظر او چه معرفتی انسان را به سعادت میرساند؟
پاسخ:از دیر باز، بحث سعادت، کمال، خیر و لذتهای انسان مورد گفت و گوی
فلاسفه، دین پژوهان، به ویژه
فلاسفه اخلاق و سیاست بوده و در این زمینه دیدگاههای بسیاری مطرح شده است که در این میان نظریات
صدرالدین شیرازی مؤسس
حکمت متعالیه پیرامون سعادت حقیقی حائز اهمیت میباشد.
سخنان ملاصدرا در باره سعادت بسیار فراوان است، به گونهای که پرداختن به تمامی جوانب آن در این مجال نمیگنجد؛ لذا با رعایت اختصار به توضیح این مسئله میپردازیم. برای روشن شدن پاسخ، نخست تعریف ملاصدرا از سعادت را بیان میکنیم.
ملاصدرا سعادت حقیقی را وجود و درک وجود میداند، اما از آن جایی که وجودها در کمال و نقص با هم فرق دارند و دارای مراتب اند، سعادت نیز متفاوت بوده و دارای مراتب میباشد. به طوری که سعادتی که در وجود أتم است بیشتر میباشد و هر قدر وجود ناقصتر باشد؛ چون بیشتر با شرّ و شقاوت آمیخته است، سعادت و خیر نیز در آن کمتر میشود. وی أتمّ وجودات را وجود حضرت حق میداند، سپس عقول مفارق و سپس نفوس متأخر از عقول، تا برسد به
هیولی اولی و زمان و حرکت و
صور جسمی و طبایع و....
همانطور که اشاره شد از آن جایی که وجودها متفاوت اند، سعادت هم که ادراک وجود باشد متفاوت میشود، و همچنان که وجود
قوای عقلیه از
قوای حیوانیه بالاتر است، سعادتش هم بالاتر و لذّت و عشقش هم تمامتر است. ملاصدرا وجود را
خیر محض میداند و میگوید معنای خیر آن چیزی است که نزد عقلا مؤثر است و اشیاء مشتاق آنند و موجودات آن را طلب میکنند و به دور آن میچرخند، مراد او اصل و باطن وجود است، نه مفهوم ذهنی آن.
در جای دیگر ملاصدرا لذّت را کمال خاصّ مدرِک میداند چنان که درد و رنج را در تضاد با مدرِک میداند، و به عبارتی، لذت را نفس احساس ملائم میخواند.
ملاصدرا قائل است که نفوس ما هنگامی که کمال یابد و قوی شود و علاقههای خویش را به بدن از دست دهد و به ذات حقیقی خویش برگردد، برایش لذت و سعادتی حاصل میشود که قابل وصف یا قیاس به لذت حسی نیست؛ چرا که اسباب لذت و درک عقلی قویتر و تمامتر از اسباب و لوازم درک حسی است.
بنابراین، در حکمت متعالیه سعادت به معنای کمال، لذّت و خیر به کار رفته که دست یافتن به آنها به معنای
کمال وجودی است و راه رسیدن به آنها، ادراک حاق وجود و متن واقع که البته سازگار با قوه ادراکی است، میباشد.
همان گونه که از تعریف سعادت دانستیم، سعادت از سنخ ادراک است، ادراک نیز به حسب نیروها و مدرَکات متفاوت میشود، پس هر قوه به تناسب ادراک خویش، لذت و سعادت ویژهای دارد، در نتیجه بالاترین لذت و سعادت مربوط به قوهای است که به لحاظ ادراک، مدرَک، و مدرِک قویترین، شدیدترین، دائمی و اکثری باشد، هر قوهای که این ویژگیها را داشته باشد، بهترین سعادت و کمال و بیشترین لذت و عالی ترین خیر و شدیدترین وجود را خواهد داشت، و این قوه، قوهای جز
قوه عاقله نیست.
بنابراین، سعادت حقیقی ادراک عقلی است، نفس در بعد نظری به حقایق اشیا آنگونه که هستند علم مییابد و ذوات عقلیه و نورانیه را مشاهده میکند. همان گونه که
قوه عاقله اشرف از نیروهای ادراکی و اندامهای حسی است، پس سعادت و لذت عقلی، أتم میباشد.
لذا سعادت حقیقی انسان در بعد نظری عبارت می شود از: ادراک صور و کمالات عقلی، و اما در بعد عقل عملی نیز استقلال نفس و پدید آمدن تعادل نفسانی و پرهیز از افراط و تفریط ملاک سعادت حقیقی محسوب میشود. اگر انسان بتواند از خواستههای قوای مادون خود، مستقل شود و بین خواستههای درونی تعادل ایجاد کند و به سوی رفتارهای شایسته و پسندیده گرایش یابد و
فضایل اخلاقی را در وجود خویش تا حد رسیدن به ملکههای نفسانی پرورش دهد، به آزادی درونی و
عدالت خواهد رسید که مرز سعادت حقیقی در بعد عملی انسان خواهد بود. بنابراین، اگر انسان در بعد نظری، صورتهایی را به خوبی درک کند، در بعد عملی ظاهر، گناه نکند و رفتار خوب داشته باشد، و در بعد عملی باطن با پروراندن اخلاق و ملکات پسندیده در خود، به نشاط و آرامش درونی برسد؛ چون نفس تمام این معقولات و ملکات را با خود دارد و با آنها متحّد و یک پارچه باقی میماند، بدین صورت انسان در دنیا و آخرت سعادتمند خواهد بود.
این نظریه ملاصدرا بر پایههای حکمت متعالیه؛ مانند
اصالت وجود، تشکیکی بودن وجود، خیریت وجود و
اتحاد عاقل و معقول استوار است که به خاطر رعایت اختصار از توضیح آنها صرف نظر میکنیم.
صدرالمتألهین مراتب سعادت را بر اساس حرکت استکمالی جوهری نفس و مراتب عقل نظری لحاظ میکند. ایشان میفرماید: اولاً: نفس انسانی در آغاز آفرینش فطرتاً استعداد درک معانی عقلی و آمادگی به فعلیت رسیدن را دارد، اما فاقد
معقولات بدیهی و
معقولات نظری میباشد؛ یعنی نفس استعداد محض بوده و فاقد هرگونه صورت عقلی است، این مرتبه را "
عقل هیولانی" میگویند. ثانیاً: هرگاه برای نفس آن دسته از معقولات اولی که تمام آدمیان در او شریکاند حاصل شد؛ مانند استحاله
اجتماع نقیضین، کل بزرگتر از جزء است و...، به طور طبیعی با داشتن آنها، قدرت تأمل و تفکر نیز پیدا خواهد شد؛ این مرتبه را "
عقل بالملکه" میگوید. به عقیده ملاصدرا سعادت حقیقی انسان از همین مرحله شروع میشود؛ زیرا انسان در حیات بالفعل خویش بدون اتکا به ماده به فعلیت رسیده است.
بعد از آن هنگامی که نفس
معقولات نظری را از طریق استدلال و تعاریف کسب میکند "
عقل بالفعل" میگردد و هنگامی که نفس آن معقولات را با اتصال به مبدأ فعال (عقل فعال) تحصیل کند "
عقل مستفاد" میگرد.
بنابراین، ملاصدرا نهایت عالم مادی را خلقت انسان و غایت وجود انسان را رسیدن به عقل مستفاد که شناخت وجود حضرت حق باشد بر می شمارد.
در نتیجه سعادت حقیقی از نظر صدرا عبارت است از: ادراک نظری معقولات که در بالاترین حد آن عقل مستفاد و شناخت خداوند متعال قرار میگیرد.
پایگاه اسلام کوئست