تقلید از دیدگاه ملاصدرا
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه:تقلید، ملاصدرا، عرفان.
پرسش:آیا
ملاصدرا با
تقلید مخالف بوده؟ در کتاب «ملاصدرا» نوشته هانری کربن چنین نوشته شده است.
پاسخ:از نظر
هانری کربن، ملاصدرا قائل به تقلید، اعم از
فقه و
عرفان نبوده است،اما آنچه از بررسی کتب و نظریات ملاصدرا میتوان نتیجه گرفت آن است که ایشان تقلید به معنای رجوع به متخصص در هر فن را نقد نکرده است.
کتاب ملاصدرا مجموعهای است از تحقیق چند دانشمند خاورشناس؛ از جمله هانری کربن که توسط مترجم (ذبیحالله منصوری) گردآوری و ترجمه شده است. یکی از مقالات این کتاب مقالهای است از «کربن» که در آن به دیدگاه ملاصدرا در مورد تقلید همچنین جایگاه قطب و امام در عرفان پرداخته است.
از نظر مولف (هانری کربن) دیدگاه ملاصدرا در مورد تقلید از طرفی باعث مخالفت مجتهدین شد؛ چون ملاصدرا تقلید را یک
بدعت و برخاسته از حب ریاست میدانست.
و از طرف دیگر در عرفان هم به مسئله لزوم پیر طریقت معتقد نبوده است؛
از همین روی
شریعت و متابعت از میزان درست، یعنی
عقل و
برهان را برای نیل به مقصود کافی میدانست. همچنین دیدگاه ملاصدرا در مورد امامت در مخالفت با دیدگاه رایج در عصر صفوی نیز جدای از این دو بحث نبوده است. این مطلب از معتقدات اصلی وی، و از عوامل مؤثر در تبعید وی از
اصفهان به دستور
شاه عباس اول و اقامت اجباری در
کهک بوده است.
کربن در این مقاله به نقل از ملاصدرا می نویسد:
«نظریه من در خصوص امامت و تقلید، یک اندیشه بیاساس و سطحی و بدون مطالعه نیست که من از گفته خود
استغفار کنم و به اشتباه خویش اعتراف نمایم. آنچه من در خصوص امامت و تقلید گفتهام چیزهایی است که مدتی راجع به آنها مطالعه کردهام و بر من محقق گردیده که استنباط من صحیح است و من نمیتوانم آنچه را به نظرم
علمالیقین است نقض کنم و بگویم که خطا کردهام».
این بود دیدگاه کربن در بیان نظر ملاصدرا در مورد تقلید، اعم از تقلید در فقه و لزوم پیر طریقت درعرفان.
تحقیق مستقل و بدون هیچگونه پیش داوری در این مورد مجال گستردهتری میطلبد و مطالب هانری کربن و مقصود او از این که ملاصدرا مخالف تقلید بوده است، می تواند زمینهای برای تحقیق بیشتر باشد.
ولی اجمالاً میتوان گفت که مطالعه آثار و دیدگاههای ملاصدرا و وقایع زندگی و محیطی که در آن به سر میبرده نشان میدهد که وی در واکنش بر علیه محیطی که تقلید در تمامی جوانب آن به شدت جایگزین معرفت و تحقیق شده بود، سعی در ترویج
عقل گرایی داشته است. از نظر ملاصدرا قرار بر این نیست که انسان همواره همچون فردی کور بماند که باید دست او را گرفت تا راه را پیدا کند. چنین فردی هرچند ممکن است فی الجمله با سلامت مسیر را طی کند، اما مطلوب اصلی دین نیست.
بر همین اساس ملاصدرا همواره دیدگاهی منتقدانه نسبت به بسیاری از علمای عصر خود داشت که در اثر حب ریاست تمایلی به تشویق مردم برای فهم و معرفت نداشتند و همه دین را در دایره تقلید مطرح مینمودند. ظاهراً ملاصدرا مخالفتی با مراجعه مردم به مجتهدین برای تقلید فقهی نداشت، بلکه سخنان او اکثراً مربوط به نهادینه شدن تقلید به عنوان خط مشی سلوک دینی در برابر معرفت و عقل بوده است.
این دیدگاه در اکثر آثار ملاصدرا قابل پیگیری است و مخالفتهای زیادی را هم برعلیه او دامن زده است.
در مورد دیدگاه ملاصدرا در مورد عرفان هم باید گفت: ملاصدرا عرفانی را مطرح میکند که بیش از آنکه دائر مدار استاد طریقت باشد، دائر مدار متابعت از میزان یا همان برهان است! در واقع خود ملاصدرا سالکِ گونهای از عرفان است که در آن میزان درست یا همان برهان جایگزین قطب و استاد طریقت شده است. این که چرا ملاصدرا به چنین دیدگاهی رسیده است، میتواند دلایل بسیاری داشته باشد، ولی از اهمیتی که
فلسفه و
برهان و استدلال برای ملاصدرا داشته است، میتوان حدس زد که ایشان در عین این که مباحث خود را ماورای فلسفه میداند، ولی در عمل بیشترین تمایل را به مباحث نظری داشته و تکیه گاه اصلی خود را استدلال و برهان قرار داده است. شاید مشاهده برخی از اقطاب دروغین که مردم در آن عصر به طور بیاساسی از آنها تقلید میکردند در این دیدگاه ملاصدرا بیتأثیر نبوده است، اما نمیتوان از نظر دور داشت که در همان عصر عرفای بزرگی بودند که یقیناً جزو مدعیان دروغین نبودهاند، ولی ظاهرا ملاصدرا همچون بسیاری از طرفداران
حکمت متعالیه اهمیت ذاتی برای رابطه مرید و مرادی قائل نبوده است. و در واقع عرفان در حکمت متعالیه هیچ گاه دارای قطب یا استاد طریقت به معنایی که در تصوف مطرح شده نبوده است. برخلاف اکثر
عرفا و شاید همه عرفا که بر این امر تأکید کردهاند. حتی
سهروردی که بیشتر به عنوان
فیلسوف مطرح شده است تا
عارف، معتقد است که استفاده از کتاب
حکمة الاشراق او بدون حضور انسان زندهای که قائم این کتاب است، امری عبث و بینتیجه است؛ یعنی غایت او از این کتاب حاصل شدنی نیست، مگر در رابطه با کسی که قائم این کتاب است. ولی میبینیم که ملاصدرا در نظام فلسفی خود، برهان را جایگزین این امر نموده است.
جایگاه این بحث در عرفان و حکمت متعالیه چون و چرا های مربوط به آن مجال گستردهتری میطلبد. ضمن این که در حکمت متعالیه شاهد فراز و فرودهای زیادی بین فلسفه و عرفان هستیم که نمیتوان فقط به بخشی از عبارات تکیه نمود.
به هرحال، فی الجمله آنچه به نظر میرسد، گرایش ملاصدرا در عرفان بیشتر بر برهان بوده تا رابطه مرید و مرادی، بر خلاف بسیاری از عرفا؛ از جمله مولوی که راه دست یابی به عرفان را
عشق بین سالک و
انسان کامل میداند و پیر عرفانی از نظر او دارای موضوعیت کامل است.
پایگاه اسلام کوئست