• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

تفسیر حدیث حقیقت

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



کلیدواژه: امام علی، حدیث حقیقت، تفسیر، جلال، محو، کمیل، صحو، سبحات.

پرسش: سند، ترجمه و توضیح «حدیث حقیقت» که پاسخ امام علی (علیه‌السّلام) به پرسشهای کمیل را می‌خواستم؟

پاسخ: گرچه در منابع متداول روایی این حدیث را نمی‌توان مشاهده کرد اما از دیرباز این روایت در کتاب‌های متعدد عرفانی نقل شده است




با سلام، لطفاً در مورد حدیث حقیقت امام علی (علیه‌السّلام) به کمیل «انّه کمیل کان من خواص علی (علیه‌السّلام)، اردفه علی جَمَله فسال عنه، قال: یا امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) ما الحقیقة؟ فقال (علیه‌السّلام): مالک و الحقیقة؟ قال کمیل: اولستُ صاحب سرّک؟ قال (علیه‌السّلام): بلی ولکن یرشّح علیک ما یطفح منّی قال کمیل: او مثلک یخیّب سائلا؟ فقال (علیه‌السّلام): الحقیقه کشف سبحات الجلال من غیراشارة. فقال: زدنی بیانا. قال (علیه‌السّلام): محوالموهوم مع صحو المعلوم. فقال: زدنی بیانا. فقال (علیه‌السّلام): هتک الستر لغلبة السّر. فقال: زدنی بیانا. قال (علیه‌السّلام): نور یشرق من صبح الازل فیلوح علی هیاکل التوحید آثاره. فقال: زدنی بیانا. قال (علیه‌السّلام): اطف السراج فقد طلع الصبح» را ترجمه و توضیح دهید.


گرچه در منابع متداول روایی این حدیث را نمی‌توان مشاهده کرد اما از دیرباز این روایت در کتاب‌های متعدد عرفانی نقل شده است؛ و برخی عارفان به شرح و تفسیر آن پرداخته‌اند.
[۱] آملی، سید حیدر، جامع الاسرار و منبع الانوار، ص۲۸ و ۱۷۰، تهران، علمی‌و فرهنگی، چاپ اول، ۱۳۶۸ش.
[۲] آملی، سید حیدر، المقدمات من کتاب نص النصوص، ص۴۴۰، قسمت ایرانشناسی انستیتو ایران و فرانسه پژوهشهای علمی‌در ایران - تهران، چاپ اول، ۱۳۵۲ش.
[۳] عبد الرزاق کاشانی، مجموعه رسائل و مصنفات کاشانی، ص۶۳۹، تهران، میراث مکتوب، چاپ دوم، ۱۳۸۰ش.



نظر استاد حسن زاده آملی در مورد این روایت می‌گوید: «نقله العارف المذکور فی جامع الاسرار ص۱۷۰ و شرحه فی عدّة مواضع من ذلک الکتاب، و العلّامة الشّیخ البهائی فی الکشکول و القاضی نور اللّه الشهید نوّر اللّه مرقده فی مجالس المؤمنین و العارف الشّیخ عبد الرزاق اللّاهجی فی شرح گلشن راز، و الخوانساری فی روضات الجنّات، و المحدّث القمّی فی سفینة البحار و غیرهم من اساطین الحکمة و العرفان فی صحفهم القیّمة، و شرحه العلّامة قطب الدین الشیرازی فی رسالة معمولة فی ذلک فقط، و شرحه ایضا بعض اساتیذنا بالنظم الفارسی و لقد احسن و اجاد، الا و هو العارف الرّبانی محیی الدّین مهدی الالهی القمشئی ادام اللّه ایّام افاضاته».
[۴] حسن زاده آملی، حسن، منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغة، ج۱۹، ص۲۴۷، تهران، اسلامیه، ۱۳۴۷ - ۱۳۶۴ش.



شرح تفصیلی این روایت در این مختصر مقدور نیست؛ برای آگاهی بیشتر باید به کتاب‌های مربوطه مراجعه کرد.
[۵] آملی، سید حیدر، جامع الاسرار و منبع الانوار، ص۱۷۰.
[۶] عبد الرزاق کاشانی، مجموعه رسائل و مصنفات کاشانی، ص۶۳۹.



اما برای آگاهی اجمالی از این حدیث، سخن برخی اهل تحقیق را در ترجمه و توضیح آن نقل می‌کنیم.

۵.۱ - واژه حقیقت

در مورد واژه «حقیقت» باید گفت: «حقیقت در اصطلاح اهل معرفت و یقین، گاه به خداوند متعال - جلّت عظمته- و گاه به مظاهر او در مراتب مختلفه اطلاق می‌شود».
[۷] رازی شیرازی، ابو القاسم، مناهج انوار المعرفة فی شرح مصباح الشریعة، ج۲، ص۴۸۲، تهران، خانقاه احمدی، چاپ دوم، ۱۳۶۳ش.
[۸] عبد الرزاق کاشانی، مجموعه رسائل و مصنفات کاشانی، ص۶۴۰، میراث مکتوب - تهران، چاپ: دوم، ۱۳۸۰.


۵.۱.۱ - جملات و مفردات حدیث

وی قبل از توضیح جملات و مفردات حدیث، مقدمه‌ای را بیان می‌کند که در تبیین مفاد حدیث مفید است:
«در اصطلاح اهل معرفت و تحقیق، برای حضرت حقّ - جلّت قدرته- چهارگونه تجلّی است که به ترتیب مراتب خود، عبارت‌اند از: تجلی ذاتی، تجلی صفاتی، تجلی افعالی و تجلی آثاری.
جهان هستی، به این چهارگونه تجلّی از حضرت حق، هستی یافته و مدار کائنات بسته به وجود این تجلّیات است. و تداوم این تجلّیات، موجب تداوم جهان هستی است... و اعتقاد راسخ اهل معرفت بر آن است که آدمی‌می‌باید در طریق استکمال، در چهار مرحله خود را موحّد سازد، بلکه باید به تدریج در این چهار مرحله، متحقّق به حقیقت توحید شود و تحقّق به حقیقت هر چیز، به فنای در آن چیز است که فرموده‌اند:
پس قیامت شو، قیامت را ببین‌ ••• دیدنِ هر چیز را شرط است این‌
[۹] بلخی، جلال الدین، «مثنوی معنوی:» دفتر ششم.

بنابراین، یک عمر سلوک سالکان طریقت، برای استکمال و تحقّق به این چهار مرتبه از توحید است.
[۱۰] رازی شیرازی، ابو القاسم، مناهج انوار المعرفة فی شرح مصباح الشریعة، ج۲، ص۴۸۳.



اتّفاق عارفان محقّق و صاحب‌نظران مدقّق در باب حدیث «حقیقت» بر آن است که امیر مؤمنان علی (علیه‌السّلام) «کمیل بن زیاد» را ضمن چهار بار پرسشی که از حقیقت نمود، در هربار، او را متحقّق به یکی از مراتب توحیدات چهارگانه فرمود؛ و این مطلب را از چهارگونه پاسخی که به یک پرسش فرموده است، دریافته‌اند.
از جمله کسانی که این حدیث را نقل کرده و خود نیز به تحقیق آن پرداخته‌اند، جناب «سید حیدر آملی» است که در کتاب «جامع الاسرار» خود، حدیث مذکور را آورده است که متن این حدیث، از مطاوی مختلفه کتاب استخراج، و ترجمه آن همراه با توضیحاتی، ذیلا آورده می‌شود:
«... از «کمیل بن زیاد نخعی» روایت است که از حضرت علی (علیه‌السّلام) از حقیقت سؤال نمود، بدین‌گونه: ما الحقیقة: حقیقت چیست؟
حضرت در جواب فرمود: ما لک و الحقیقة: تو را با حقیقت چه کار؟!
چون «کمیل» که خود را صاحب سرّ آن حضرت می‌دانست از این پاسخ تعجّب نمود عرضه داشت: او لست صاحب سرّک: آیا من رازدار تو نیستم؟
حضرت در جواب فرمود: بلی و لکن یترشّح علیک ما یطفح منّی: آری! امّا (آنچه از اسرار از من به تو می‌رسد) ترشّحی ناچیز است (که از قلزم زخّار سینه من) سرریز می‌کند و به تو می‌رسد.
چون «کمیل»‌اندکی هشیار شد و موقعیّت حقیر خود را در برابر موقع خطیر حضرت دید، از سر عجز و انکسار عرضه داشت: او مثلک یخیّب سائلا: آیا از همچون تو مولائی می‌زیبد که خواهنده را محروم سازد؟!
(و آن‌گاه که حضرت در او حالت عجز که نشانه پذیرش حقّ است دید) فرمود: الحقیقة کشف سبحات الجلال من غیر اشارة: حقیقت، به یک‌سو شدن پرده‌های جلال حقّ است بی‌هیچ اشارتی!
و «کمیل» (از سر انکسار) عرضه داشت: زدنی بیانا: بر توضیح خود بیفزای!
و حضرت فرمود: محو الموهوم مع صحو المعلوم: حقیقت، محو موهوم (که وجودنماهای غیر حقّ) است توام با بیداری و هشیاری به معلوم (که حقّ متعال) است؛ یعنی ما سوای حقّ را که وجودات موهومند با نیروی توجّه به حقّ مطلق، از صحنه ضمیر خود محو کن تا چهره حقیقت، از پس پرده‌های ظلمانی اوهام، بی‌حجاب تجلّی کند.
باز هم «کمیل» معروض داشت: زدنی بیانا!
و حضرت فرمود: جذب الاحدیّة بصفة التّوحید:
حقیقت، جذبه‌ای (از جذبات حقّ) است به صفت توحید (که بنده را از هستی خود برباید).
و چون دگربار زمزمه زدنی بیانا سر داد، حضرت فرمود: هتک السّتر لغلبة السّرّ: حقیقت، دریدن پرده و حجاب انّیّت است به واسطه چیرگی احکام سرّ باطن و غیب وجود؛ یعنی حقیقت، باید از سرّ باطن خواهنده حقیقت بجوشد و از پس پرده پندار به درآید، تا چهره درخشان او آشکار شود.
و چون برای چهارمین بار خواهش خود را با بیان زدنی بیانا تکرار کرد، حضرت فرمود: نور یشرق من صبح الازل، فیلوح علی هیاکل التّوحید آثاره: حقیقت، نوری است از بامداد ازلیت حق که آثار آن از پیکرهای پاک برگزیدگان حق (که اهل عصمت و طهارت و تربیت‌ یافتگان دامان ولایت ایشانند) آشکار می‌گردد.
امّا همراه با این گفت‌و‌شنود که «کمیل» را با حضرت واقع می‌شد، این تحوّل و تحقّق در نهان وجود او صورت می‌بست و او خود هیچ خبر نداشت، به ناچار پرسش خود را پیوسته تکرار می‌نمود؛ و چون حیرت و سرگردانی او به غایت رسید، وقت آن شد که پرده از چهره حقیقت به یک‌سو شود و جمال دلارای خورشید ولایت را که خاموش‌ کننده چراغ کم‌نور عقل و استدلال است در افق جان خویش بنگرد و نیک برخورد که ربّ النّوع کمال در‌اندک زمان او را تا به چه پایه از کمال ترفّع بخشیده است و او همچنان حیران و بی‌خبر ترانه زدنی بیانا می‌سراید!!
لذا حضرت فرمود: اطفئ السّراج فقد طلع الصّبح: این چراغ کم‌نور عقل را خاموش کن که صبح (وصال) جمال لم‌یزلی از گریبان جانت دمیده است».
[۱۱] رازی شیرازی، ابو القاسم، مناهج انوار المعرفة فی شرح مصباح الشریعة، ج۲، ص۴۸۳.
[۱۲] رازی شیرازی، ابو القاسم، مناهج انوار المعرفة فی شرح مصباح الشریعة، ج۲، ۴۸۴.



برخی دیگر نیز بخشی از این حدیث را به صورت اختصار شرح کردند: مرویست که کمیل بن زیاد نخعی که مرید حضرت علی مرتضی (علیه الصّلوت و السلام) بود از آن حضرت پرسید که... حقیقت چیست حضرت فرمود... ترا با حقیقت چه‌کار؟ کمیل گفت... مگر من صاحب سرّ تو نیستم؟ حضرت فرمود که... تو صاحب سر من هستی فامّا آنچه از من بعد از امتلاء فرومی‌ریزد بر تو مترشح می‌گردد یعنی نه آنست که هرچه ما را باشد ترا قابلیت دانش آن هست و لیکن هرگاه که ظرف پر می‌شود آنچه از آن طرف می‌ریزد و زیاده می‌آید به شما می‌رسد و در این جوابها که حضرت با کمیل فرموده اشارتی است بر آنکه هر کس بذوق و وجدان به مرتبه و حال و مقامی‌نرسیده باشد افشاء و اظهار آن حال و مقام با وی نمی‌باید نمود زیرا که به طریق تعلیم و تعلم، ادراک‌وجدانیات کما ینبغی نمی‌توان کرد و ناگاه مزلّه اقدام و مضلّه افهام می‌شود، بعد از آن کمیل گفت... مثل تو کریم سائل را ناامید گرداند چون حضرت مظهر فتوت و مروت و لطف و مرحمت بود فرمود که... حقیقت آن است که انوار عظمت ذات الهی ظاهر و منکشف گردد بی‌کیف یعنی نه آنکه به جهتی مقید بود یا به کیفیتی موسوم باشد، آنگاه کمیل گفت که... زیاده گردان در این سخن بیان را حضرت فرمود که... حقیقت آن است که کثرات که وجود موهوم دارند در هنگام صحو معلوم یعنی در ظهور نور تجلی حق محو و متلاشی گردند و غیر حق نماند. حقیقت عبارت از این مقام است که مرتبه ولایت و قرب است.
[۱۳] اسیری لاهیجی، محمد، مفاتیح الاعجاز فی شرح گلشن راز، ص۹۲، بمبئی، ۱۳۱۲



۱. آملی، سید حیدر، جامع الاسرار و منبع الانوار، ص۲۸ و ۱۷۰، تهران، علمی‌و فرهنگی، چاپ اول، ۱۳۶۸ش.
۲. آملی، سید حیدر، المقدمات من کتاب نص النصوص، ص۴۴۰، قسمت ایرانشناسی انستیتو ایران و فرانسه پژوهشهای علمی‌در ایران - تهران، چاپ اول، ۱۳۵۲ش.
۳. عبد الرزاق کاشانی، مجموعه رسائل و مصنفات کاشانی، ص۶۳۹، تهران، میراث مکتوب، چاپ دوم، ۱۳۸۰ش.
۴. حسن زاده آملی، حسن، منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغة، ج۱۹، ص۲۴۷، تهران، اسلامیه، ۱۳۴۷ - ۱۳۶۴ش.
۵. آملی، سید حیدر، جامع الاسرار و منبع الانوار، ص۱۷۰.
۶. عبد الرزاق کاشانی، مجموعه رسائل و مصنفات کاشانی، ص۶۳۹.
۷. رازی شیرازی، ابو القاسم، مناهج انوار المعرفة فی شرح مصباح الشریعة، ج۲، ص۴۸۲، تهران، خانقاه احمدی، چاپ دوم، ۱۳۶۳ش.
۸. عبد الرزاق کاشانی، مجموعه رسائل و مصنفات کاشانی، ص۶۴۰، میراث مکتوب - تهران، چاپ: دوم، ۱۳۸۰.
۹. بلخی، جلال الدین، «مثنوی معنوی:» دفتر ششم.
۱۰. رازی شیرازی، ابو القاسم، مناهج انوار المعرفة فی شرح مصباح الشریعة، ج۲، ص۴۸۳.
۱۱. رازی شیرازی، ابو القاسم، مناهج انوار المعرفة فی شرح مصباح الشریعة، ج۲، ص۴۸۳.
۱۲. رازی شیرازی، ابو القاسم، مناهج انوار المعرفة فی شرح مصباح الشریعة، ج۲، ۴۸۴.
۱۳. اسیری لاهیجی، محمد، مفاتیح الاعجاز فی شرح گلشن راز، ص۹۲، بمبئی، ۱۳۱۲



پایگاه اسلام کوئست، برگرفته از مقاله «تفسیر حدیث حقیقت »، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۳/۱۱.    



جعبه ابزار