تخلف خلفا
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه: پیامبر صلیاللهعلیهوآله،
خلفا، نافرمانی.
پرسش: آیا سه خلیفه اول
مسلمان بودهاند؟ اگر بودند، چرا به سخنان پیامبر گوش ندادند؟
پاسخ: در سؤال فوق، احتمالاً منظور از «گوش ندادن به سخنان پیامبر صلیاللهعلیهوآله»
تخلف آنان در مورد جانشینی
حضرت علی ـ علیهالسلام ـ میباشد؛ ازاینرو به نکاتی در این مورد اشاره میشود.
داشتن عنوان و اسم مسلمان دال بر مسلمان واقعی و مؤمن بودن فرد نیست.
هرکس که عنوان مسلمانی را دارد، دیگر نمیتوان گفت که از او هیچ خطایی سر نمیزند و البته تأثیر خطا، خود دارای مراتبی است که بیان خواهد شد.
در صدر اسلام غیر از خلفای سهگانه، مسلمانان در موارد متعددی به سخنان پیامبر ـ صلیاللهعلیهوآله ـ گوش ندادهاند.
اما درباره اینکه چه انگیزه یا انگیزههایی سبب شد که سخنان پیامبر ـ صلیاللهعلیهوآله ـ توسط خلفای سهگانه مورد بیتوجهی قرار گیرد، شاید بتوان گفت:
قدرتطلبی، دنیاطلبی و
حرص و
حسد و سیاست منفی (غلط) و انگیزههای دیگری از این سنخ موجب این امر شد.
گفتنی است بسیاری از افراد فقط عنوان مسلمانی را دارند. اما آیا این عنوان واقعیتی هم دارد یا خیر؟ معلوم نیست. در
قرآن کریم آمده است: «قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا یَدْخُلِ الْإِیمانُ فِی قُلُوبِکُمْ»
یعنی
اعراب گفتند: ما ایمان آوردیم، ای پیامبر به آنها بگو: شما
ایمان نیاوردید، بلکه بگویید ما
اسلام آوردیم، و هنوز ایمان در قلبهای شما وارد نشده است. بنابراین شاید خیلی از ما مسلمانها باید در ایمان و اسلام خود تجدیدنظر کنیم.
حضرت علی ـ علیهالسلام ـ در مورد افراد غافل میفرمایند: «هر یک از شما
دین را تنها بر سر زبان میرانید.»
و یا در جایی دیگر حضرت در نکوهش کوفیان میفرماید: از اسلام تنها نام آن، و از
ایمان جز نشانی را نمیشناسید».
از سویی در جای دیگر حضرت اسلام را چیزی جز تسلیم در برابر دستورات آن نمیداند.
مطلب بعد این است که هر انسانی ممکن است در طول زندگیاش مرتکب اشتباهات و
گناهان و انحرافات زیادی شود. در برخی از موارد بر آن خطا و
گناه اثری جزئی مترتب است و تأثیرش در
جامعه کم. اما گاهی اوقات تخلف از فرامین الهی و دستورات پیامبر ـ صلیاللهعلیهوآله ـ تأثیر فوقالعادهای دارد و روند آن هم طولانی و در بلندمدت، برای همین است کنار گذاشته شدن علی ـ علیهالسلام ـ بعد از
رحلت پیامبر ـ صلیاللهعلیهوآله ـ یک
رجعت سیاسی دانسته شده و نخستین قدم در طریق
جاهلیت و سرفصل
جنبش ارتجاعی بعد از پیامبر معرفی شده است.
همچنین از جمله بیتوجهیهای مسلمانان به دستورات پیامبر ـ صلیاللهعلیهوآله ـ میتوان به مسئله اعزام سپاه
اسامه اشاره کرد.
ریاست این جوان بر لشکر
مسلمین که گروهی از صحابه اولیه در آن بودند، بر آنان بسیار سخت و گران آمد و زبان به طعن و
اعتراض گشودند و سخنانی گفتند که حاکی از فقدان
روح تسلیم در آنان نسبت به فرامین الهی بود.
پیامبر ـ صلیاللهعلیهوآله ـ که از تأخیر سپاه اسامه مطلع شد، با اینکه در بستر
بیماری بود، به
مسجد آمد و سخنانی را ایراد فرمود و شدت ناراحتی خویش را بیان داشت؛ چنانچه فرمود: «شنیدهام که کسانی درباره سالاری اسامه سخن دارند، همانگونه که درباره سالاری پدرش نیز سخن میگفتند. پدرش سالاری شایسته بود. خود او نیز سالاری شایسته است. سپاه اسامه را تجهیز کنید.»
با اینکه پیامبر با صراحت دستور اعزام سپاه اسامه را بار دیگر اعلام کردند، اما باز هم این کار صورت نگرفت.
طبری مینویسد: «... کار سر نگرفت و مردم به هم مینگریستند تا خدای عزوجل پیغمبر را به جوار خویش برد.
ابن اثیر نیز مینویسد: «... مردم در حرکت با لشکر اسامه اکراه داشته و از آن ابا نمودند.»
این فقط یک مورد از تخلفات
مسلمانان از دستورات
رسول گرامی اسلام بود. موارد متعدد دیگری هم مانند تخلف از دستور پیامبر در
صلح حدیبیه و یا ممانعت از آوردن کاغذ و دوات برای پیامبر ـ صلیاللهعلیهوآله ـ قبل از رحلت بوده است که دیگر مجال پرداختن به آنها وجود ندارد.
اما انگیزه خلفا از نافرمانی در برابر دستورات پیامبر چه بود؟
قدرتطلبی و رسیدن به مقام دنیوی انگیزه بسیار قویای بود که موجب شد خلفا برخلاف دستورات
پیامبر ـ صلیاللهعلیهوآله ـ عمل کنند. چرا عمر بن خطاب در روز پنجشنبه آخر عمر پیامبر ـ صلیاللهعلیهوآله ـ اجازه نداد که قلم و کاغذی برای رسول خدا بیاورند. عمر میگوید: «
رسول خدا ـ صلیاللهعلیهوآله ـ تصمیم داشت به هنگام بیماریش تصریح به نام علی بکند؛ ولی من نگذاشتم.»
عمر با اینکه حضرت را بر خویش برتر میدید و به نصب علی ـ علیهالسلام ـ به
امامت آگاه بود، اما بهخاطر در دست داشتن
خلافت و
قدرت، این
رهبری را به حضرت واگذار نکرد. عمر بارها در حل مسائل قضایی و عبادی و نظامی و... عاجز میشد، به حضرت مراجعه میکرد؛ به همین جهت بارها جمله «لولا علی لهلک عمر»
را تکرار کرده است.
حضرت علی ـ علیهالسلام ـ در جواب یکی از یارانش که پرسید: «چگونه خویشاوندان شما این مقام را از شما گرفتند با اینکه از همه سزاوارتر بودید، حضرت فرمود:... این امتیازی بود که
حسد عدهای را برانگیخت و سخت به آن
حرص ورزیدند.»
و یا حضرت در خطبهای دیگر میفرماید: «... بنا و ساختمان خلافت را از محل و پایههای اصلیاش منتقل ساخته، و در غیر موضع خود که معدن تمام خطاها و گذرگاههای گمراهی بود قرار دادند، در میان کسانی که در کینه و
حسادت فرو رفته بودند.»
قابل ذکر است که این حسادت را عمر بارها در زندگیاش آشکار کرده؛ چنانچه در گفتوگویش با
ابن عباس میگوید: «...
قریش مایل نیستند که اجازه دهند
نبوت و خلافت در خاندان شما جمع شود؛ برای اینکه بدین وسیله احساس غرور و شادمانی خواهید کرد.»
ازاینرو
حضرت زهرا ـ سلاماللهعلیها ـ در خطبهای میفرماید: «چه عیبی از ابوالحسن ـ علیهالسلام ـ میتوانستند بگیرند؟ چرا از او ناراحت بودند؟ به خدا قسم بهخاطر شمشیرش، از سرسختیش در کارهایش، از شدتش در صحنههای نبرد، از دقت و سختگیری در مورد فرمانهای خداوند...»
بنابراین بهطور خلاصه میتوان گفت که
دنیاطلبی و
حرص و کسب مقامات دنیوی و حسادت و
سیاست باطل
كه همه چيز را وارونه میساخت، از انگيزههای اصلی بودند كه اين خلفا را وادار میكرد كه سخنان پيامبر ـ صلیاللهعلیهوآله ـ را ناديده بگيرند.
سایت اندیشه قم