بیماریهای غیر قابل علاج اندیشه
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه: اندیشه، ادراک،
قرآن کریم.
پرسش: چه موقع
بیماری اندیشه قابل علاج نیست؟
در صورتی که تراکم زنگار اعمال ناشایست، موجب فساد جوهر نیرویاندیشه و ادراک نگردد، بیماریهای عقلی قابل درمان است، ولی اگر این زنگارها آنقدر زیاد باشد که جوهر آینه عقل را فاسد نماید و میکرب هوس چنان در جان ریشه کند که انسان، مبتلا به بیماری «طبع» و «ختم» شود و مرگ عقلی انسان فرا رسد، در این صورت، بیماریاندیشه، غیر قابل علاج است و هیچ طبیب روحانی و هیچ پزشک روانشناسی نمیتواند این بیماری را درمان کند.
در این مورد حدیثی از
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نقل شده است که مضمون آن را
محدثان شیعه و
سنی روایت کردهاند و متن آن چنین است:
«اذا اذنَبَ العَبدُ نَکتَ فی قَلبِهِ نُکتَةٌ سَوداءُ، فَانْ تابَ صَقُلَ مِنهَا، فَان عَادَ زَادَتْ حَتّی تَعظُمَ فی قَلبِهِ؛
هنگامی که
انسان گناهی کند، نقطه سیاهی در دل او پدید میآید. پس اگر
توبه کرد، دل از آن سیاهی جلا مییابد و اگر تکرار کرد، سیاهی افزوده میشود تا اینکه به صورت تودهای عظیم در میآید.»
حدیث فوق از طریق
اهل سنت نقل شده است. همین مضمون از طریق
شیعه به این شکل از پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) روایت شده است:
«انَّ المُؤمِنَ اذا اَذنَبَ کانَتْ نُکتَةٌ سَوداءُ فی قَلبِهِ، فَانْ تابَ و نَزَعَ و اسْتَغفَرَ صَقُلَ قَلبُهُ مِنهُ، و ان زادَ زَادَتْ، فَذلِک الرَّینُ الّذی ذَکرَهُ اللّهُ فی کتَابِهِ؛
وقتی که
مؤمن،
گناه کند، آن گناه به صورت نقطه سیاهی در صفحه دل او در میآید. پس اگر توبه کرد و دست برداشت و از خداوند
آمرزش خواست، آینه دل از آن سیاهی جلا مییابد و اگر بر گناه خود افزود، سیاهی دل افزون میشود. و این تیرگی دل همان زنگاری است که
خداوند متعال در کتاب خود از آن یاد کرده است....» به «کَلَا بَلْ رَانَ عَلَی قُلُوبِهِم مَّا کَانُواْ یکْسِبُونَ»
در این حدیث، قلب و ذهن و عقل انسان به صفحه آینه پاک و صیقلی و روشنی تشبیه شده است که با نخستین کار ناشایسته لکه سیاه و تاریکی بر آن میافتد. وقتی انسان به حق دیگری تجاوز میکند، وقتی
دروغ میگوید، وقتی
حرام میخورد و بالاخره وقتی انسان کاری انجام میدهد که عقل میگوید انجام مده، نقطه سیاهی بر صفحه سفید آینه دل مینشیند. اگر بلافاصله پشیمان شد و توبه کرد، آب توبه غبارهای آینه عقل را میشوید و آن سیاهی، به تدریج، از صفحه دل محو میشود و قلب، رفته رفته به حالت نخستین خود باز میگردد. ولی اگر علاوه بر این که توبه نکرد، گناه قبلی را تکرار کرد یا این که مرتکب گناه دیگری شد، آن نقطه سیاه، به تدریج، بزرگتر و بزرگتر میگردد تا آن که همه صفحه آینه قلب را فرا میگیرد. و هنگامی که سیاهی همه دل را فرا گرفت، آینه دل دیگر قابل شستشو نیست و این جاست که بیماریاندیشه، غیر قابل علاج و هلاکت انسان قطعی و غیر قابل اجتناب میگردد و به گفته
امام صادق (علیهالسلام):
«اذا اذنَبَ الرَّجُلُ خَرَجَ فی قَلبِهِ نُکتَةٌ سَوداءُ، فَانْ تابَ انمَحَتْ، و ان زَادَ زَادَتْ حَتّی تَغلِبَ عَلی قَلبِهِ فَلَا یفْلِحُ بَعدَها ابدا؛
هنگامی که انسان گناهی انجام دهد، نقطه سیاهی در صفحه دلش ظاهر میگردد. پس اگر توبه کرد، آن نقطه، پاک میشود و اگر بر گناه خود افزود، نقطه سیاه افزوده میشود تا این که تمام دل را فرا بگیرد و پس از این که سیاهی دل را فرا گرفت، دیگر هرگز انسان رستگار نخواهد شد.»
اینگونه افراد که سیاهی، دل آنان را تماما فرا گرفته است، قابل هدایت و راهنمایی نیستند و هشدار پیامبران الهی کوچکترین اثری در هشیاری و هدایت آنان ندارد. از اینرو، قرآن کریم خطاب به پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) درباره این افراد میفرماید:
«اِنَّ الَّذِینَ کفَرُواْ سَوَآءٌ عَلَیهِمْ ءَاَنذَرْتَهُمْ اَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لَا یؤْمِنُونَ؛
آنان که
کافر شدند، هشدارشان بدهی یا ندهی برایشان یکسان است و
ایمان نخواهند آورد.»
قبلاً توضیح دادیم که یکی از موانع شناخت «کفر مذموم» است. کسانی که در راه کفر، یعنی در مسیر عناد و لجاج و
تعصب در برابر حق، آن قدر پیش رفتهاند که قادر به بازگشت نیستند و کفر، صفت ثابت و دائمی آنان شده است، هشدار پیامبران الهی اثری در بازگشتشان از این راه خطرناک ندارد و به تعبیر قرآن کریم، مَثَل آنان مثل گلّهای است که از فریادها و هشدارهای چوپان برای رهایی از خطر چیزی جز همهمه و سر و صدا نمیفهمند. «وَ مَثَلُ الَّذِینَ کَفَرُواْ کَمَثَلِ الَّذِی ینْعِقُ بِمَا لَا یسْمَعُ اِلَا دُعَآءً وَ نِدَآءً»
افراد کافر نمیتوانند حقیقت هشدار پیامبران الهی را دریابند، چون از حیات انسانی محروماند. هشدار، تنها انسانهای زنده را هشیار میکند؛ به گفته قرآنکریم:
«... لِّینذِرَ مَن کانَ حَیا؛
... تا هشدار دهد کسی را که زنده است.»
پیام الهی و پیامآور او، تنها برای کسانی مفید و مؤثر است که عقلشان نمرده و شناخت آنان منحصر به شناختهای حسی و حیوانی نیست. آنان که از نظر عقلی مردهاند، مشمول این خطاباند که:
«اِنَّک لَا تُسْمِعُ الْمَوْتَی؛
ای پیامبر! یقینا تو نمیتوانی سخن خود را به مردگان بفهمانی.»
«وَ اِن تَدْعُوهُمْ اِلَی الْهُدَی لَا یسْمَعُواْ وَ تَرَاهُمْ ینظُرُونَ اِلَیک وَ هُمْ لَا یبْصِرُونَ؛
(ای پیامبر!) اگر آنان را به هدایت بخوانی نمیشنوند، و میبینیشان که به تو مینگرند، ولی
[
به دیده
بصیرت]
نمیبینند!».
یعنی فرضا اگر پیامبران الهی تصمیم بگیرند افرادی را که از نظر اندیشه مردهاند هدایت کنند، نمیتوانند؛ چون گوش عقلِ این مردگان نمیشنود و دیده بصیرتشان نمیبیند؛ دیده حس آنان سالم است و پیامبر را ظاهرا میبینند، ولی دیده عقلشان کور است و لذا نمیتوانند حقایق عقلی
وحی و پیام پیامآوران الهی را مشاهده کنند. قرآن کریم، در وصف این مردگان عقلی میفرماید:
«مَا کانُواْ یسْتَطِیعُونَ السَّمْعَ وَ مَا کانُواْ یبْصِرُونَ؛
آنان نمیتوانستند بشنوند و نمیتوانستند ببینند».
این آیات اشاره به این دارند که وقتی غبار اعمال ناشایست بر آینهاندیشه متراکم شد، انسان، مبتلا به موانع دائمی شناخت میشود و توانایی شناخت حقایق عقلی و قلبی بهکلی از او سلب میگردد و دیگر نمیتواند حقیقت را بفهمد، نه این که میتواند بفهمد و نمیفهمد.
در این هنگام، تنها تازیانه
مرگ میتواند موانع شناخت را رفع کند و مستی هوس را از سر بیرون کند و آدمی را هشیار سازد.
در جهان پس از مرگ، هنگامی که حجابها از جلو دیده عقل کنار میرود، انسان خود را در برابر حقایقی میبیند که از آنها غافل بوده است و مورد این خطاب واقع میشود که:
«لَّقَدْ کنتَ فِی غَفْلَةٍ مِّنْ هَـذَا فَکشَفْنَا عَنک غِطَـآءَک فَبَصَرُک الْیوْمَ حَدِیدٌ؛
همانا تو از آنچه اکنون میبینی غافل بودی، ولی ما حجاب تو را برداشتیم و دیدهات امروز تیزبین و دقیق است.»
و وقتی حجابها کنار رفت و حقایق آشکار شد، مجرمان از خداوند تقاضا میکنند که به جهان پیش از مرگ بازگردند تا گذشته خود را جبران نمایند. قرآن کریم صحنه این تقاضا را چنین تصویر میکند:
«وَ لَوْ تَرَی اِذِ الْمُجْرِمُونَ نَاکسُواْ رُءُوسِهِمْ عِندَ رَبِّهِمْ رَبَّنَآ اَبْصَرْنَا وَ سَمِعْنَا فَارْجِعْنَا نَعْمَلْ صَــلِحًا اِنَّا مُوقِنُونَ؛
ای کاش میدیدی وقتی را که مجرمان، سرافکنده نزد پروردگارشان چنین میگویند: پروردگارا! اکنون دیدیم و شنیدیم! پس ما را به
دنیا باز گردان که این بار نیکو عمل میکنیم، که
[
آنچه را باور نداشتیم
]
اکنون باور کردیم».
ولی کار از این حرفها گذشته است و پشیمانی
روز قیامت سودی ندارد.
در
سوره اسراء صحنه ورود افرادی که در این جهان فاقد چشم و گوش و عقل بودهاند، اینگونه تصویر شده است:
«وَ نَحْشُرُهُمْ یوْمَ الْقِیـمَةِ عَلَی وُجُوهِهِمْ عُمْیا وَ بُکمًا وَ صُمًّا؛
روز قیامت آنان را بر صورتهایشان محشور میکنیم در حالی که کور و گنگ (فرق گنگ و لال این است که گنگ به هیچ وجه نمیتواند حرف بزند؛ ولی لال با زبان اشاره قادر به ادای مقصود است.) کرند.»
نکته جالبی که در این آیه مطرح شده است این است که در روز قیامت، کسانی که دیده عقلشان در
دنیا نابینا و گوش دلشان ناشنوا بوده است، با چهرهای کور و کر و گنگ محشور میشوند، درست به عکس دنیا.
آنان در جهان پیش از مرگ، به حسب ظاهر، بینا و شنوا، و در واقع کور و گنگ بودند، ولی در
قیامت و جهان پس از مرگ، مطلب به عکس میشود و آنان واقعا بینا و شنوا میگردند: «رَبَّنَآ اَبْصَرْنَا وَ سَمِعْنَا»، لکن چهره ظاهری ایشان به نشانه این که در دنیا حق را نمیدیدند و سخن حق را نمیشنیدند و به حق
اعتراف نمیکردند، کور و گنگ و لال بوده، اینگونه محشور میشوند. و هنگامی که به خداوند اعتراض میکنند که چرا آنان را کور محشور کرده است و حال آن که چشمانشان در دنیا سالم بوده است؟ به آنان پاسخ داده میشود که:
«کذَلِک اَتَتْک ءَایـتُنَا فَنَسِیتَهَا وَ کذَ لِک الْیوْمَ تُنسَی؛
همان طور که دلایل قطعی و روشنِ من برای تو آمد و تو آنها را نادیده انگاشتی و از یاد بردی، همچنان امروز فراموش میشوی.»
حدیثنت، برگرفته از مقاله «بیماریهای غیر قابل علاج اندیشه» تاریخ بازیابی ۱۳۹۶/۴/۴.