اخلاق مبتنی بر دین
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه: اخلاق مبتنی بر دین، عقل، وحی، کمال، ایمان، جهانبینی دینی.
پرسش: اخلاق مبتنی بر دین به چه معناست؟ و نظر کسانی که اخلاق را مبتنی بر دین می دانند توضیح دهید؟
پاسخ: در مقام تبیین اخلاق مبتنی بر دین، باید گفت که ارائه یک نظام اخلاقی، تابع جهانبینی خاصی است که در آن نظام اخلاقی پذیرفته شده است و میدانیم که طبق جهانبینی دینی، کمال انسان در رسیدن به
خداوند و تقرب الی الله است؛ ازاینروی عملی، اخلاقی خواهد بود که انسان را در رسیدن به این هدف یاری نماید. طبیعی است که اگر هدف
انسان رسیدن به خدا باشد، باید اخلاق او هم خدایی بوده، چه در اصل این اخلاق و چه در جزئیات آن از منبع وحیانی و الاهی بی نیاز نخواهد بود. منظور از مبتنی بودن اخلاق بر دین این نیست که حسن و قبح اشیا و اخلاقی بودن و ضد اخلاقی بودن اعمال، از امر و نهی الاهی ناشی میشود؛ بلکه منظور این است که در عین ذاتی بودن
حسن و قبح، در بسیاری از موارد باید آن را از بیان شارع شناخت و نمیتوان عقل را در تمام جزئیات دارای استقلال دانست.
اخلاق لغتی شایع در زبان همه مردم دنیاست؛ ولی واقعیت این است که
اخلاق در مقام تعریف یکی از مشکلترین و مبهمترین لغات است و در مورد آن کمتر توافق نظر در میان دانشمندان و
علما بوده است؛ چراکه در هر دیدگاهی اعم از فلسفی، دینی، اجتماعی و... هر گروهی بر حسب جهانبینی که داشتهاند، تعریف خاص خود را از اخلاق و فعل اخلاقی ارائه دادهاند؛ ولی در این مقال مناسب است که به دو دیدگاه کلی در مورد اخلاق و مبانی ارزشهای اخلاقی اشاره شود که ناظر به رابطه بین
دین و اخلاق است.
این دو دیدگاه عبارتاند از:
۱. اخلاق امری مستقل از دین بوده و ارتباطی به دین ندارد.
۲. اخلاق بدون ارتباط با دین و
ایمان و اعتقاد به خداوند تحقق نمییابد.
رابطه دین و اخلاق بهصورت مستقل در جامعه اسلامی کمتر مورد بررسی قرار گرفته و شاید دلیل آن این باشد که در پرتو رواج معارف دینی در جوامع اسلامی، پرداختن به اینگونه مباحث و اینکه بین دین و اخلاق چه ارتباطی بوده و کدامیک اصالت دارد، جای تردید و سؤال نبوده و چندان موضوعیتی هم نداشته است.
اما بر خلاف جامعه ما در جوامع غربی این بحث بهصورت گستردهای مطرح میشود و پیشینه تاریخی آن به تحولاتی برمیگردد که بعد از رنسانس اتفاق افتاد؛ چراکه تا قبل از رنسانس دین رایج در آن دیار که همان مسیحیت بود، بر همه شئون زندگی مردم از جمله؛
علم،
فرهنگ ، اجتماع، اخلاق و سایر مسائل حاکم بود و با شکست
کلیسا در صحنههای مختلف، مردم نیز از دین و گرایشهای دینی بیزار شدند و بهجای گرایش به خدا، گرایش به انسانمداری (اومانیسم) مطرح شد و کمکم این فکر به وجود آمد که میتوان اخلاق را جدای از دین مطرح کرد. این فکر به
تدریج قوت گرفت تا در قرنهای اخیر بهطور رسمی اخلاق منهای خدا را مطرح کردند. البته در مقابل، برخی موضعگیریهایی کردند و چه از مسیحیت و چه از غیر مسیحیت اصرار داشتند که اخلاق بدون دین تحقق پیدا نمیکند.
در مقام تبیین اخلاق مبتنی بر دین، تذکر این نکته ضروری است که ارائه یک نظام اخلاقی، تابع جهانبینی خاصی است که در آن نظام اخلاقی پذیرفته شده است؛ چراکه طبق هر جهانبینی نهایت کمال انسان بهگونهای خاص تعریف شده و
عمل اخلاقی، عبارت از: عملی است که انسان را به این
کمال نزدیکتر میکند.
طبق جهانبینی دینی، کمال انسان در رسیدن به خداوند است؛ ازاینروی عملی، اخلاقی خواهد بود که انسان را در رسیدن به این هدف یاری نماید. حال با پذیرفتن این اصل باید دید انسانی که خود در مسیر تکامل بوده و چهبسا در مراحل ابتدایی این کمال است، آیا از احاطه کاملی نسبت به مسیری که باید طی نماید برخوردار است؟ آیا میتواند در مورد ارائه طریق و اخلاق متناسب با هدف نهایی خود
استقلال داشته و بینیاز از راهنما باشد؟
طبیعی است که اگر هدف انسان رسیدن به خدا باشد، باید اخلاق او هم خدایی بوده، چه در اصل این اخلاق و چه در جزئیات آن از منبع وحیانی و الاهی استفاضه نماید و در این مقام اخلاق بدون خدا و اخلاق انسانمحور، معلوم نیست که انسان را به خدا خواهد رسانید یا به خواستههای خود انسان؛ ازاینروی ادعای استقلال عقل آن هم
عقل خودمحور و منفعتطلب بشری در بناگذاری اخلاق راستین و حقیقی ـ از دیدگاهی که هدف انسان را رسیدن به خدا میداند ـ پذیرفته نخواهد بود.
البته برای پایهگذاری اخلاق انسانمدار که کمال انسان را جدای از مسائل الاهی جستوجو میکند، هیچ نیازی به دین نبوده؛ بلکه از این دیدگاه چهبسا بسیاری از گزارههای اخلاقی دینی پوچ و بیمعنا خواهد بود.
بنابراین کسانی که ادعای اخلاق بدون دین و خدا میکنند، خواه ناخواه مبدأ اخلاق را نفس محدودنگر بشری قرار دادهاند نه من برتر و خدامحور او و نه عقل تعالیجو؛ چراکه این عقل برتر همواره با وحی همراهی داشته و از پرتو
نور آن روشنایی گرفته است؛ برخلاف عقل منفعتطلب و دنیوی که در منیت خود به پوچی رسیده و در دعوی بنا نهادن اخلاقی بدون خدا هم به پوچی میرسد.
این سخن معروف داستایوفسکی که "اگر خدا نباشد، همه چیز جایز است"،
اشاره به همین حقیقت مذکور دارد که انسان بدون هویت الاهی برای عمل اخلاقی انگیزهای نخواهد داشت و به میزانی که اخلاق از اصالت برخوردار باشد، خود نشانگر پررنگ شدن هویت الاهی و دینی در انسان است و این هویت الاهی جز در رابطه با
خداوند قابل تحقق نیست.
بنابراین اخلاق مبتنی بر دین در تعارض با این دیدگاه استقلالی و انسانمدار ـ در مورد ارائه نظام اخلاقی ـ بوده و معتقد است که اخلاق بدون دین نه قابل تصور است و نه امکان تحقق دارد، چه در اصل اخلاق و چه در جزئیات آن باید از
وحی استمداد جست.
البته در اینجا تذکر این نکته لازم است که منظور از مبتنی بودن اخلاق بر دین، این نیست که
حسن و قبح اشیا و اخلاقی بودن و ضد اخلاقی بودن
اعمال، از امر و نهی الاهی ناشی میشود؛ بلکه منظور این است که در عین ذاتی بودن حسن و قبح در بسیاری از موارد باید آن را از بیان شارع شناخت و نمیتوان عقل را در تمام جزئیات دارای استقلال دانست. بنابراین نقش وحی در این جا در مقام اثبات است و نه ثبوت.
پایگاه اسلام کوئست.