گفتوگوی خدا
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه: گفتوگو، خداوند، شیطان، ملائکه،
خلقت، نقل به معنا، نقل قول مستقیم، الفاظ.
پرسش: مضامین گفتوگوی حضرت
حق با شیطان در ابتدای خلقت در موارد متعددی از
قرآن آمده، با این که مسلماً خلقت بیش از یک بار نبوده و سؤال و جوابها هم یقیناً همان یک بار بوده، چگونه مضامین این گفتوگو مختلف، و با کسر و اضافاتی نسبت به هم در سور مختلف آمده؛ بهگونهای که برای انسان این توهم را به وجود میآورد که جلسات گفتوگو بیش از یک بار بوده است؟
پاسخ:
ما انسانها در گفتوگو و بیان مراد خویش از ابزاری مانند اصوات و یا نوشتار و یا اشاره و غیره، بهره میبریم، اما در بین
فرشتگان و یا ابلیس به علت برخوردار بودن از وجودی غیر مادی بهرهبردن از این ابزارها ممکن نیست؛ بلکه آنها راهکارها و ابزار مخصوص خود را دارند که از فهم ما انسانهای عادی خارج است، بنابراین آنها نیز بین خود گفتوگو دارند؛ ولکن برای تفهیم مقاصد و معانی مورد نظر خود از ابزاری غیر از
الفاظ متداول بین انسانها استفاده میکنند.
در مورد گفتوگوی خداوند متعال با فرشتگان و یا
ابلیس به این مطلب باید توجه داشت که در اینجا نیز گفتوگویی وجود داشته، لکن با شیوهای خاص؛ بهعنوان مثال میتوان گفت: یکی از راهکارها بهصورت ایجاد یک موجود خاص است با این توضیح که فرض کنیم
ملائکه در درون خود احساس میکردند که آنها برترین مخلوقات هستند،
خداوند برای اینکه بفهماند که در اشتباه هستند، موجودی میآفریند و آنها که با این موجود و کمالاتش آشنا میشوند، درمییابند که در اشتباه بودهاند و نسبت به آن موجود در مرتبهای پایینتر هستند، حال میتوان گفت که خداوند با این عملش و ایجاد این موجود به ملائکه گفت و فهماند که اینگونه نیست که شما برترین موجودات باشید؛ بلکه موجودی دیگر وجود دارد که از شما برتر است.
همچنین باید توجه داشت که خداوند متعال زمانی که میخواهد این جریان و داستان خلقت و گفتوگوی خود را با ابلیس ـ حال به هر صورتی که بوده ـ برای انسانها بیان کند، از یکی از ابزارهای مهم گفتوگو بین انسانها که بهره بردن از الفاظ باشد، استفاده میکند و آن را در قالب الفاظ مطرح میکند؛ بنابراین الفاظ و آیاتی که در این باب است، نقل قول مستقیم نیست و اینگونه نبوده که خداوند متعال و ملائکه و یا ابلیس عیناً این الفاظ را گفته باشند.
آیاتی که جریان گفتوگوی خداوند با فرشتگان و ابلیس را بیان کرده است؛ عبارتند از: (بقره/ ۳۴) و (اعراف/ ۱۱ تا ۱۸) و (حجر/ ۲۶ تا ۴۱) و (اسراء/ ۶۱ تا ۶۴) و ( ص/ ۷۵ تا ۸۶) که در اینها دو نوع اختلاف در بیان دیده میشود:
«و استفزز من استطعت منهم بصوتک و اجلب علیهم بخیلک و رجلک و شارکهم فی الاموال و الاولاد وعدهم»
در بعضی سور خداوند متعال مطالبی را میفرماید، لکن در سور دیگر به آن اشارهای نمیکند؛ مانند
آیه شریفه:
«و استفزز من استطعت منهم بصوتک و اجلب علیهم بخیلک و رجلک و شارکهم فی الاموال و الاولاد وعدهم»،
هرکدام از آنها را میتوانی با صدایت تحریک کن و لشکر سواره و پیادهات را بر آنها گسیلدار و در
ثروت و فرزندانشان شرکت جوی و آنان را با وعدهها سرگرم کن.
این آیه نه عیناً و نه با اختلاف، در سور دیگر نیامده است، اینگونه اختلافها از باب اختلاف مجمل و مفصل است و یا از باب اینکه قسمتی از داستان در بخشی و قسمت دیگر در بخشی دیگر مطرح شده و اینها با هم مکمل هستند و داستان را تکمیل میکنند.
کاملاً روشن است اینگونه اختلافات هیچ اشکالی ندارد و بنا بر دلایل خاص و رعایت شرایط از محسنات کلام نیز به شمار میرود، و این ما هستیم که باید با تدبر و تأمل
حکمت آوردن هر قسمت از یک داستان در محلی خاص را پیدا کنیم.
اما اختلاف دیگر که به نظر میرسد این نوع
اختلاف منظور از سؤال باشد این است که آیات از جهت معانی و مفاهیم کلی به هم شبیه هستند؛ لکن از نظر الفاظ و تعابیر، اختلافهایی دارند و به دلیل شباهت معنایی که با هم دارند نمیتوانیم بگوییم در یک جلسه گفتوگو این عبارتها همگی ردوبدل شده است؛ چراکه به نظر میرسد تکرار مکررات باشد و هیچ فایده خاصی نیز این تکرارها نداشته است، بهعنوان مثال اختلاف بین آیات:
«قال ءَاَسجُدُ لمن خلقت طیناً» (اسراء/ ۶۱)
و
«قال لم اکن لاسجد لبشر خلقته من صلصال من حماءٍ مسنون» (حجر / ۳۳)
در این آیات دو تعبیر مختلف از طرف ابلیس مطرح شده یکی: «آیا من برای کسی که از گل او را آفریدهای سجده کنم!؟ و دیگری: «من برای بشری که او را از گل خشکیدهای که از گل بدبویی گرفته شده، آفریدهای
سجده نمیکنم. مفهوم کلی این آیات این است که من سجده نمیکنم برای موجودی که او را از نوعی گل خاصی آفریدهای؛ اما این مفهوم با دو تعبیر کاملاً متفاوت آمده است.
اینگونه تعابیر مختلف اگر میخواست نقل عین
کلام خداوند متعال یا ابلیس باشد، بعید مینمود که در یک جلسه گفتوگو مطرح شده باشد؛ لکن با توجه به مقدمه اول کلام میتوانیم بگوییم: این آیات از باب نقل قول مستقیم نیست؛ بلکه از باب نقل به معناست، و در این نوع نقل، تا زمانی که در بیان آن معنای کلی و خاص، خللی وارد نشود، اختلاف تعابیر اشکالی ندارد و بلکه در
فصاحت و بلاغت کلام نقشی مهم دارد.
البته این نوعی نقل به معنا با نقل به معنای عرفی و در بین انسانها متفاوت است؛ به این دلیل که در بین انسانها الفاظی رد و بدل میشود و این الفاظ معانی خاصی دارند، و ما در نقل به معنا آن معانی را با الفاظ دیگری بیان میکنیم؛ البته با آوردن قرینهای که برساند این نقل قول مستقیم نیست؛ بلکه نقل به معناست، اما در مورد بحث ما که گفتوگوی با الفاظ نبوده، معانی به روشهای خاص دیگر منتقل شده است، و شاید به همین دلیل قابلیت دارند در تعابیر متنوعتر و بیشتری در قالب الفاظ آورده شوند.
و به بیان دیگری به این رابطه این است که الفاظ ظرفی برای مفاهیم و معانی هستند، گاهی مفاهیم آنقدر بلند و پیچیده هستند که خارج از درک انسانهای مادی هستند، بنابراین با الفاظ معمول بین انسانها نمیتوان این مفاهیم و معانی را رساند؛ و لکن
خداوند متعال برای اینکه مقداری ذهن ما معطوف آن معانی بلند شود با عبارتهای مختلف گوشههایی از آن معانی را به ذهن
انسان نزدیک کرد.
بنابراین با توجه به آنچه گفته شد؛ اگر با دقت به این آیات مختلف توجه کنیم تعارض و اختلاف اولیه از بین میرود و میتوان این آیات را با هم جمع کرد؛ بهگونهای که مکمل و بیانگر باشند.
تفسیر المیزان، علامه طباطبایی، ج ۲، ص ۳۱۴ و ج ۱۳، ص ۱۰۸.
سایت اندیشه قم.