دین و عقل
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه: دین،
عقل، تضاد،
وحی، حجت ظاهری، حجت باطنی.
پرسش: اگر برخی از احکام و مسائل
اسلام با استدلالهای عقلی ما تضاد یا تناقض داشته باشد و ما برای یافتن پاسخ و راه انطباق تلاش کنیم و به پاسخ نرسیم، وظیفه چیست؟
پاسخ: عقل،
حجت درونی انسانهاست که آنها را در مسیر
کمال راهبری میکند و
شریعت (دین)، حجت بیرونی است برای
نجات انسانها از گرداب آلودگیها و سوق دادن آنها بهسوی کمال و
سعادت انسانی. بر این اساس ممکن نیست حجت ظاهر و باطن با یکدیگر تعارض داشته باشند. حجت به معنای دلیل و راهنماست و
راهنما کسی را گویند که با طریق و مقصد و منتهای آن آشناست. البته باید توجه داشت که این دو حجت ظاهر و باطن دو طریق مستقل و بینیاز از هم نیستند، وقتی
انسان به هدف میرسد که نهایت همسویی و هماهنگی میان این دو راهنما برقرار باشد؛ ازاینرو در صورت عدم تطبیق اصلی از اصول عقلی با حقایق دینی، یا مقدمات و ضوابط منطقی برهان و استدلال عقلی مراعات نشده است و یا برداشت ما از گزاره دینی ناروا بوده است.
هیچگونه تضادی میان اسلام و عقلانیت روا نیست. البته گاه جای دادن امری خارج از قلمرو دین در حیطه دین یا برخوردار نبودن استدلال عقلانی از شرایط و مقدمات درست و یا گزینش معنایی خاص از عقل، ما را به سمت این ناسازگاری رهنمون میشود. برای آشنایی با وجوه مختلف این بحث، توجه به نکات زیر ضرورت دارد.
از امتیازات بارز انسان نیروی
تفکر است. تفکر، فعالیتی درونی است که روی مفاهیم انجام میگیرد و براساس معلومات شناخته شده، مسائل مجهول حل میشود. روش تعقلی بر قیاسی که از مقدمات عقلی محض تشکیل میشود مبتنی است، مقدماتی که یا از بدیهیات اولیه است، یا به آنها منتهی میشود. مانند همه قیاسهای برهانی که در
فلسفه اولی و ریاضیات و بسیاری از مسائل علوم فلسفی به کار میرود. فرق روش تعقلی و تجربی در این است که تکیهگاه روش تعقلی، بدیهیات اولیه است و تکیهگاه روش تجربی، مقدمات تجربی.
فلسفه اسلامی هستیشناسی،
خداشناسی و
انسانشناسی را به روش تعقلی ارائه میدهد.
اصولاً بین روش
انبیا در دعوت مردم به
حق و حقیقت و بین آنچه انسان از طریق استدلال درست و منطقی به دست میآورد، تفاوتی نیست. تنها فرق آن است که پیغمبران از مبدأ غیبی استمداد میجستند و از زلال چشمه وحی مینوشیدند. البته آن بزرگان با اینکه به
جهان بالا مرتبط بودند، خود را تنزل داده و به اندازه فهم و درک مردم سخن میگفتند و از بشر میخواستند تا این نیروی فطری و همگانی را به کار برده، به استدلال و دلیل استوار و منطقی چنگ زنند. پس ساحت انبیا پاکتر از آن است که مردم را به حرکت بدون بصیرت و
تبعیت کورکورانه مجبور سازند.
قرآن کریم میفرماید: "بگو این راه من است، من و پیروانم با بصیرت کامل همه مردم را بهسوی خدا دعوت میکنیم".
ازاینرو دین و عقلانیت، یا شرعیت و
حکمت که غرض و واضع و روش آنها یکی است، با هم هیچگونه اختلاف ندارند. دین حقیقی مردم را فرا میخواند تا از روی دلیل عقلی به
عالم ماورای طبیعت یقین و علم پیدا کند. عقل و
نقل، در طول هم جای دارند. همان مطالب کتاب و
سنت را با دیدی عمیقتر نگریستن حکمت و فلسفه است. فلسفه و دین دو چهره یک حقیقت و دو نماد یک واقعیت به شمار میآیند. عقل حجت درونی انسانهاست که آنها را در مسیر کمال راهبری میکند،
شریعت حجت بیرونی است برای نجات انسانها از گرداب آلودگیها و سوق دادن آنها بهسوی کمال و
سعادت انسانی.
آنگونه که
امام کاظم ـ علیهالسلام ـ میفرماید: خداوند برای مردم دو حجت قرار داده است: حجت ظاهری و
حجت باطنی؛ اما حجت ظاهری، فرستادگان الاهی و پیامبران و امامان ـ علیهالسلام ـ هستند و اما
حجت باطنی، عقلهایند.
بر این اساس ممکن نیست
حجت ظاهر و باطن با یکدیگر تعارض داشته باشند. حجت به معنای دلیل و راهنماست و
راهنما کسی را گویند که با طریق و مقصد و منتهای آن آشناست. طبق روایت امام کاظم ـ علیهالسلام ـ برای رسیدن به خدای واحد دو راهنما وجود دارد: راهنمایی از بیرون و راهنمایی از درون. البته باید توجه داشت که این دو حجت ظاهر و باطن دو طریق مستقل و بینیاز از هم نیستند. وقتی انسان به هدف میرسد که نهایت همسویی و هماهنگی میان این دو راهنما برقرار باشد.
حجت ظاهر (
انبیا و امامان) با عقلانیت بیگانه نیست؛ زیرا که همواره واسطه فیض (معصوم)، عقل کامل است و واژه
بصیرت در
آیه صد و هشت
سوره یوسف بهخوبی روشنگر این مطلب است. به فرموده رسول مکرم
اسلام (ص): کسی که عقل ندارد، دین ندارد.
حجت باطن نیز از
شریعت و دین بینیاز نیست؛ زیرا که به فرموده
امام حسین علیهالسلام: کمال عقل در پیروی از حق است
و به فرموده قرآن کریم:
خداوند حق است
و حقیقت از ناحیه اوست.
پس در پیروی از حق، عقل به
کمال میرسد و از جمله دستورات پروردگار، تبعیت از حجت ظاهر است.
قرآن کریم میفرماید: "اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید پیامبر خدا و اوصیای
پیامبر را".
نکته مهم این است که حقایق بلند دینی، گاه با عقل جزئی و حسابگر دکارتی (از نظر دکارت عقل کلی معنایی ندارد و به آن اشاره نمیکند. تمام توجه وی به عقل حسابگر و دوراندیش است)، یا با عقل در
مکتب پراگماتیسم (از دیدگاه مکتب پراگماتیسم آن عقلانیتی مثمر ثمر است که گرهای از مشکلات تجربی ما بگشاید) و یا با عقل نظری از دیدگاه کانت (از منظر کانت عقل نظری در حل مسائل ناتوان و احکام عقلی در این زمینه فاقد ارزش عملی است)، تعارض مینماید.
واضح است که
ایثار و ازخودگذشتگی و
شهادت و
انفاق و
ایمان به
غیب و هزاران واقعیت بنیادین اسلامی با عقل جزئی و حسابگر قابل تحلیل و تبیین نیست؛ اما هیچ کدام از حقایق ارزشمند دینی با
عقلانیت فلسفی تضاد و تنافی ندارد.
نتیجه اینکه با تبیین هماهنگی و همسویی عقل و دین و بطلان فرض تضاد و تناقض میان
اسلام و استدلالهای عقلی، بهخاطر یگانگی غرض و واضع و روش آنها، در صورت عدم تطبیق اصلی از
اصول عقلی با حقایق دینی، یا مقدمات و ضوابط منطقی برهان و استدلال عقلی مراعات نشده است و یا برداشت ما از گزاره دینی ناروا بوده است.
چون
برهان عقلی
حجت خداست، هر کس با سرمایههای عقلی به سراغ متون رود، علوم
مقدس متراکم، هم از متن نقلی و هم از برهان عقلی نصیب و بهره وی میشود.
برهان عقلی همانند دلیل معتبر نقلی، از الهامات إلاهی است که در ظرف
اندیشه بشر تجلی یافته است. بنابراین اگر کسی با
سرمایه عقلی به سراغ متون مقدس برود و چیزی از آن استنباط کند، مانند آنکه به کمک آیهای معنای آیه دیگر یا به کمک روایتی، معنای آیهای معلوم شود؛ ازاینرو هیچ یک از این امور از متن نقلی بیگانه نیست.
آری اگر کسی با استقرای ناقص یا
تمثیل منطقی یا انحای مغالطه به سراغ فهم متون مقدس رود، غبار بشریت چون هالهای بر گرد محتوای مقدس دینی مینشیند و آن را غبارآلود میکند.
اگر کسی بگوید: آیا از همه مسائل کلی و جزئی دین میتوان دفاع عقلانی کرد یا نه؟
پاسخش این است که عقل برای شناخت دین لازم است، ولی کافی نیست؛ ازاینرو از جزئیات دین نمیتوان با
عقل حمایت کرد؛ زیرا جزئیات در حیطه برهان عقلی قرار نمیگیرند، چه جزئیات طبیعت باشد و چه جزئیات شریعت. به بیان دیگر، جزئیات ـ اعم از علمی، عینی، حقیقی و اعتباری ـ در دسترس برهان عقلی نیستند و چیزی که در دسترس عقل نباشد، تعلیل و توجیه عقلانی ندارد؛ اما در کلیات و خطوط کلی طبیعت و شریعت، تعلیل عقلانی راه مییابد.
توضیح آنکه عقل چون خود را در بسیاری از امور عاجز میداند، به
وحی نیازمند است. منطق عقل این است که من میفهمم که خیلی از چیزها را نمیفهمم و به وحی احتیاج دارم.
براساس برهان
نبوت عام، عقل میگوید: من دارای هدف سامی و ابدیام و میدانم برای نیل به آن هدف عام راهی هست و این راه طولانی است و پیمودن این راه بدون راهبر ممکن نیست و راهنمای غیبی همان
پیامبر (ص) است.
و باید به سخنان راهبر در کلیات و جزئیات گوش فرا داد و به آن
عمل کرد؛ ازاینرو نمیپرسد که چرا
نماز صبح دو رکعت و نماز ظهر چهار رکعت است، یا چرا نماز مغرب را باید با صدای بلند و نماز ظهر را با صدای آهسته خواند و یا چرا فلان
ماهی حلال است و فلان ماهی
حرام و چون بسیاری از جزئیات را عقل نمیفهمد، میگوید: من به پیامبر نیازمندم؛ ازاینرو عقل مدعی دخالت در جزئیات نیست و اگر چنین ادعای ناروایی بر او تحمیل شود، نمیتوان آن را ثابت کرد و به مقصد رساند.
۱. طباطبایی، سیدمحمدحسین، علی و فلسفه الاهی.
۲. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفکر در قرآن.
۳. جوادی آملی، عبداللَّه، حکمت نظری و عملی در نهج البلاغه.
۴. جوادی آملی، عبداللَّه، شریعت در آینه معرفت، ص ۱۹۹ ـ ۲۲۴.
۵. هادوی تهرانی، مهدی، باورها و پرسشها، ص ۵۱ ـ ۵۸.
۶. هادوی تهرانی، مهدی، مبانی کلامی اجتهاد، ص ۲۸۰ ـ ۲۸۴.
۷. نشریه پرسمان، پیش شماره دوازدهم، مردادماه سال ۱۳۸۱، مقاله، اسلام و عقل، همسویی یا تضاد، رضانیا، حمیدرضا.
پایگاه اسلام کوئست.