ادعای خلیفه اول در ارث نگذاشتن انبیاء
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه: ارث،
انبیاء،
ابوبکر،
فدک.
پرسش: قضیه مطرح کردن ارث نگذاشتن انبیاء از سوی ابوبکر در ماجرای فدک چیست و چه جوابی به آن میتوان داد؟
پاسخ اجمالی: ابتدا ابوبکر برای توجیه تصاحب فدک مدعی شد که انبیاء ارث نمیگذارند و وقتی با استدلالهای روشن
حضرت فاطمه (علیهاالسّلام) به قرآن رو برو شد مدعی شد که آنگونه با فدک رفتار خواهد کرد که
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با این سرزمین و درآمد آن رفتار کرده است و در آخر مدعی شد که فدک ملک همه مسلمانان است و رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) چون حاکم حکومت بوده فدک را در اختیار داشته است.
براساس گزارشهای متعدد
شیعه و
سنی، ابوبکر برای برون رفت از مطالبه به حق
حضرت زهرا (علیهاالسّلام)، عبارت «نحن مَعاشِرَ الاَنبِیاءِ لا نُورّثُ ما تَرَکناهُ صَدَقَه؛ ما پیامبران، چیزی به ارث نمیگذاریم. آنچه از ما میماند، صدقه است» را به پیامبر نسبت داد و مدعی شد که پیامبران ارث نمیگذارند.
سرانجام خلیفه اول از آنجا که اهمیت منطقه فدک را میدانست، وقتی جدیت حضرت زهرا (علیهالسّلام) را در پس گرفتن آن دید، بهانه و ادعائی دیگر مطرح ساخت و مدعی شد آنگونه با فدک رفتار خواهد کرد که
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با این سرزمین و درآمد آن رفتار میکرد. ابوبکر تصریح کرد که فدک نه از آنِ پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، بلکه از آن همه مسلمانان است. وی در آخرین اقدام خود، از اساس منکر مالکیت شخص پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بر فدک شد و ادعا کرد که چون رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) حاکم حکومت بوده فدک را در اختیار داشته است و این منطقه در شمار اموال عمومی مسلمانان است. گفتهای که با نص صریح قرآن بر مالکیت رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بر
انفال تعارض دارد.
بعدها
امیرمؤمنان (علیهالسّلام) در نامهای به کارگزارش در بصره، سوگمندانه از فدک، و بهرهبرداری حضرت زهرا (علیهالسّلام) از آن یاد میکند و مینویسد:
«بَلی کانَت فی ایدینا فَدَکٌ مِن کُلِّ ما اظَلَّتهُ السَّماءُ فَشَحَّت عَلَیها نُفوسُ قَومٍ وَ سَخَت عَنها نُفوسُ قَومٍ آخَرینَ وَ نِعمَ الحَکَمُ اللّه وَ ما اصنَعُ بِفَدَکٍ وَ غَیرِ فَدَکٍ؛
آری، از آنچه آسمان بر آن سایهانداخته، فقط فدک در دست ما بود، که گروهی از اینکه در دست ما باشد بر آن
بخل ورزیدند، و مردمانی دیگر (
اهلبیت) سخاوتمندانه از آن چشم پوشیدند و
خداوند نیکوترین حاکم است. مرا با فدک و غیر فدک چه کار؟»
در همان جلسه که ابوبکر عبارت برساخته «نحن مَعاشِرَ الاَنبِیاءِ لا نُورّثُ. ما تَرَکناهُ صَدَقَه؛ ما پیامبران، چیزی به ارث نمیگذاریم.» آنچه از ما میماند،
صدقه است» را مدعی شد، حضرت فاطمه (علیهاالسّلام) با استناد به آیات
قرآن، مبنی بر تفاوت نداشتن پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با دیگران در ارثگذاشتن و ارث نهادن دیگر پیامبران، مانند
حضرت داوود (علیهالسّلام)، ساختگی بودن آن سخن را برملا ساخت. در
خطبه فدکیه نیز آن حضرت به آیات قرآن اشاره و به وارث بودن خویش از میراث پدری تکیه کرد. روشن است که تقسیم ارث موضوعی خانوادگی است و در صورت اختلاف نداشتن نزدیکان، نیازی به مراجعه به حاکم و قاضی نیست.
از جهت فقهی، آن حضرت، تنها وارثی بود که نصف ارث پدر را به عنوان فَرض (مقداری که در شرع مشخص شده) و از ما بقی به عنوان ردّ (مقداری که از مقدار معلوم در شرع زیاد بیاید) باید دریافت میکرد.حتی براساس برداشت
اهل سنت که با وجود دختر، عمو را نیز وارث میدانند، باید پذیرفت که حضرت فاطمه و
عباس (عموی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)) وارث عمده اموال باقی مانده از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بودهاند.
شایسته است ادعاهای
ابوبکر بررسی شود. وی در طول احتجاجها به دو سخن استناد کرده است که عبارتاند از:
«ابنعائشه، قال: حدثنی ابی عن عمّه قال: لمّا کلّمت فاطمه ابا بکر، بکی ثم قال: یا ابنه رسول اللّه، و اللّه ما ورث ابوک دینارا و لا درهما، و انّه قال: انّ الانبیاء لا یورثون؛
ابن عائشه: پدرم از عمویش برای من روایت کرد که: وقتی فاطمه با ابوبکر گفتگو کرد، ابوبکر گریست و گفت: ای دختر رسول خدا، به خدا سوگند! پدرت دینار و درهمی به ارث نگذاشت و او گفت: پیامبران، ارثی باقی نمیگذارند!»
«عن عروه، عن عائشه، ان فاطمه (علیهاالسّلام) ارسلت الی ابی بکر تساله عن میراثها من رسول اللّه (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، و هی حینئذ تطلب ما کان لرسول اللّه (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بالمدینه و فدک، و ما بقی من خمس خیبر، فقال ابو بکر: ان رسول اللّه (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) قال: «لا نُورَثُ، مَا تَرَکناه صَدَقَه، انما یَاکُلُ آلُ مُحَمَّدٍ مِن هذا المال»، و انی و اللّه لا اغیر شیئا من صدقات رسول اللّه عن حالها التی کانت علیها فی عهد رسول اللّه.»
«
عروه، به نقل از
عائشه: فاطمه (علیهاالسّلام)، در پی ابوبکر فرستاد تا ارثش را از وی طلب کند، او در آن زمان دنبال اموالی از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در
مدینه و فدک و بازمانده
خمس خیبر بود. ابوبکر گفت: رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: ما ارث نمیگذاریم. آنچه از ما میماند،
صدقه است و خاندان محمّد تنها مجازند از آن ارتزاق کنند. به خدا سوگند، من صدقههای پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را از آن حالتی که در دوران حیات پیامبر داشتند، تغییر نمیدهم.»
نظیر هر دو نقل در منابع فریقین گزارش شده است. اساس این روایات با آیات قرآن سازگار نیست.
و به روشنی، ساختگی بودن و نادرستی آنها را آشکار میسازد. استاد شهید
محمّدباقر صدر بر این باور است که حتی اگر روایات یادشده از پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نیز صادر شده باشند، خلیفه نمیتواند بدانها برای تصرف فدک استناد کند. به سخن دیگر، این روایت در مقام تبیین نکات دیگری است که غفلت از
فقه الحدیث، سبب برداشت ناصواب از آن شده است.
گزیدهای از استدلال شهید صدر را در فرض صحت صدور حدیث از نظر میگذرانیم:
۱.روایات نظیر دسته اوّل در بیان «نفی وراثت» هستند. این نفی، کنایه از تعظیم مقام نبوت و تجلیل مطلق انبیا است. چرا که برای جلالت روح نشانهای آشکارتر و واقعیتر از
زهد و بیمیلیِ به دنیا نیست. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میخواهد بدینسان بیان کند که انبیا فرشتگانی در لباس بشر هستند که غبار خود خواهیهای پَست زمینی و خواستههای بشری به دامان پاک خاطرشان نمیرسد. یعنی اینکه اولا آنها بهطور کلی مال و ثروتی نداشتهاند. مانند آنکه میگویند: «فقیران ارثی از خود نمیگذارند». این نه بدان معناست که از جهت قانون و تشریع ارث نمیگذارند، بلکه بدان معناست که بهطور غالب آنها اموال چندانی ندارند که به ارث گذارند. از سوی دیگر، این روایات درصدد بیان این نکته هستند که پیامبران در مقام آن نبودهاند که در پی گردآوری مال دنیا باشند تا آنها را پس از خویش به ارث گذارند.
۲. توریث به دو امر بستگی دارد: «وجود میراث» و «
قانون ارث». توریثی را که پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از انبیا نفی فرمود، اگر توریث تشریعی باشد، معنایش نفی و الغای قانون ارث از قوانینالهی است؛ زیرا توریث تشریعی و قانون میراث به وارثان انبیا اختصاص ندارد، تا میراث گذاشتن تنها از آنان نفی شود. بنابراین، نفی قانون نیست، ولی میتواند نفی وجود میراث باشد. یعنی مقصود از «ان الانبیاء لا یورثون» این است که پیامبران از اساس مالی ندارند و بهطور معمول ارث نمیگذارند. پس، برداشت خلیفه از متن روایت، نادرست است. و عبارت خلیفه که گفت: «و اللّه ما ورث ابوک دیناراً و لا درهماً» خود نشانگر این است که در اندیشه وی، پیامبر ترکهای نداشته و هیچ گونه مالی از خود بر جای نگذاشته است.
۳.در روایات دسته دوم و عبارت «انّا مَعاشِرَ الاَنبِیاءِ لا نُورثُ، ما تَرَکناهُ صَدَقَه» با توجه به نحوه قرائت و ادبیات عرب، سه معنا متصور است:
الف ـ اموال شخصی پیامبران پس از وفات به ارث نمیرسند و عنوان صدقه به خود میگیرند؛
ب ـ آنچه پیامبران در زمان حیات
وقف کرده یا صدقه دادهاند، به عنوان ارث به وارثان منتقل نمیشود؛
ج ـ هیچ اموالی در دست پیامبر به عنوان دارایی نبوده و هرچه از او میماند، صدقه و وقف است.
دلیل برداشتهای متفاوت و ابهام در روایت به نحوه قرائت عبارت «ما تَرَکناهُ صَدَقَه» بازمی گردد. چه اینکه اگر این جمله عبارتی مستقل (مبتدا و خبر) در پایانِ جمله کامل قبل آن باشد، معناهای اول و سوم قابل برداشت است، ولی اگر به نوعی تکمله عبارت قبل و دنباله و صله آن باشد، معنای دوم برداشت میشود. در این صورت کل حدیث معنایی واحد و یکپارچه دارد. به نظر میرسد معنای دوم باسیاق سازگارتر است و در این صورت خلاصه حدیث این است که صدقات به ورثه منتقل نمیشوند.
۴. ابهام در معنای روایات دسته دوم و معناهای متعدد در آن مشهود است؛ پس روایت، معناهای مختلفی دارد، اگر بگوییم تفسیر حدیث به معنای این است که اموال پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) پس از رحلت، عنوان صدقه به خود میگیرند، ترجیحی بر دو معنای دیگر ندارد.
۵.بر فرض صحت روایت مورد ادعای خلیفه، آیا محرومیت وارثان پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، حکم اختصاصی
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بوده است؟ چرا که پیامبران پیشین به نصّ صریح
قرآن ارث نهادهاند و دلیلی بر حکم اختصاصی ویژه رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وجود ندارد.
۶.از سوی دیگر، در عملکرد خلیفه اول و دوم تناقضهایی دیده میشود که بیانگر آن است که اموال پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به ارث نهاده شده است. بازنستاندن خانه پیامبر از همسران او از سوی خلیفه، یکی از موارد نقض روایت یادشده، بنابر برداشت خلیفه است. چه عاملی سبب تفاوت و تمایز میان دختر و همسر است.حتی دفن خلیفه اول در منزل پیامبر، با ارث گذاشتن پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) منافات دارد. حتی اگر با اجازه دخترش عائشه هم این دفن رخ داده باشد، قابل قبول نیست؛ چرا که زن از زمین ارث نمیبرد و اگر صدقه مشترک میان همه
مسلمانان بوده، نیاز به کسب اجازه از همه مسلمانان دارد.
۷.در
صحاح اهلسنت آمده است که در زمان خلیفه دوم،
عباس بن عبدالمطّلب و
علی بن ابیطالب (علیهالسّلام) درباره ارث فدک با یکدیگر اختلاف پیدا کردند و علی بن ابیطالب (علیهالسّلام) به عباس چنین فرمود:
«انَّ رَسولَ اللّه جَعَلَها فی حَیاتِهِ لِفاطِمَه؛ پیامبر خدا آن را در زمان حیاتش برای فاطمه قرار داد.»
عباس نیز آن را ملک رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میدانست و خود را وارث آن میپنداشت. مسئله نزد خلیفه مطرح شد و خلیفه دوم خطاب به آنان گفت: «اقتصلا انتما فیما بینکما، فانتما اعرف بشانکما؛
اختلاف میان خودتان را خود حل و فصل کنید که خودتان از جایگاه خویش آگاهترید.»
حدیثنت، برگرفته از مقاله «ادعای خلیفه اول در مورد ارث نگذاشتن انبیاء» تاریخ بازیابی۱۳۹۹/۱/۲۰.