معنای خنس و جوار و کنس در قرآن
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه: خنّس، کنّس، جوار،
سوره تکویر.
پرسش: مصادیق «خنّس» و «کنّس» در آیه ۱۵ و ۱۶ سوره تکویر و نیز «جوار» که در سورههای دیگر نیز وجود دارد چیست؟ و آیا شامل سیاهچالهها نیز میشود؟
پاسخ اجمالی: در مصداق این واژهها (خنس و جوار و کنس) بین مفسران اختلاف نظر وجود دارد: بسیاری از مفسران معتقدند که این واژگان اشاره به پنج سیاره
منظومه شمسی (
عطارد،
زهره،
مریخ،
مشتری، و
زحل) دارند؛ برخی معتقدند مقصود از خنس کل سیارات هستند؛ برداشت دیگر از آیه این است که هر کدام از این اوصاف، سهگانه بیانگر نوعی از تغییر صور و تحول و ظهور و اختفاء، و قبض و بسط جرم ستارگان دارند و برداشت آخری که درباره این آیات مطرح شده این است که آیات ناظر بر سیاهچالهها فضایی باشد البته این ویژگی با معانی پنهان شدن، کمسو شدن و انقباضی که برای واژههای «خنّس» و «کنّس» در کتابهای لغت گفته شده، همخوان هستند.
قرآن کریم در آیاتی از سوره تکویر به بخشهایی از نظام جهان هستی سوگند یاد میکند و به عنوان نمونه در آیات پانزده و شانزده میفرماید: «فَلا اُقْسِمُ بِالْخُنَّسِ الْجَوارِ الْکُنَّسِ».
مشتقات ریشه «خنس» میتوانند در معانی گوناگونی؛ مانند «جمع شدن»، «تاخیرانداختن»،
«کنار رفتن» و «پنهان شدن»،
مورد استفاده قرار گیرند.
کلمه «جوار» جمع «جاریه» به معنای «کشتی» بوده و مصدرش «جری» به معنای حرکت سریع است،
و در این
آیه تشبیه اجرام آسمانی به کشتیهایی است که در دریا روان هستند.
مصدر «کَنْس» به معنای «نهان شدن» است؛
و ازاینرو برای توصیف داخل شدن حیواناتی مانند آهو به درون لانه مخفیشان از این واژه استفاده میکنند.
واژه «کُنَّس» نیز ناظر به ویژگی «پنهان شوندگی» ستارگان است.
اما در اینکه مصداق این واژهها (خنس و جوار و کنس) چیست؟
بسیاری از مفسران معتقدند که این واژگان اشاره به پنج سیاره منظومه شمسی (عطارد، زهره، مریخ، مشتری، و زحل) دارد که با چشم غیر مسلح دیده میشوند.
برخی هم میگویند مقصود همه ستارگان یا سیّارات است که هنگام دمیدن صبح اندکاندک کمسو و مخفی میشوند و منظور از «جری»، حرکت شبانگاهی آنان بوده، و مراد از «کنوس» نیز غروب کردن هر یک در مغرب مخصوص به خود است.
این تفسیر با این قرینه تقویت میشود که در ادامه، این آیات را میخوانیم: «وَ اللَّیْلِ اِذا عَسْعَسَ وَ الصُّبْحِ اِذا تَنَفَّسَ» لکن چون ستارگان بعضی سیار و بعضی ثابتاند، آنهایی که سیار و در حال حرکتاند (زحل، مشتری، مریخ، زهره و عطارد)، با صفاتی که در سوگندها آمده (خنوس، جری و کنوس) مناسبت بیشتری دارد؛ زیرا اینها در حرکتشان بر حسب آنچه ما میبینیم استقامت و بازگشت و اقامت دارند، استقامت دارند برای اینکه حرکتشان از نظر زمان شبیه هم است، و بازگشت دارند؛ چون انقباض و تاخر و خنوس زمانی دارند، و اقامت دارند، چون در حرکت استقامتی و رجعتی خود زمانی توقف دارند، گویی آهوی وحشیاند که زمانی در آشیانه خود اقامت میکند.
برخی از مفسران اما معتقدند؛ «الْخُنَّسِ»، موصوفی را مینمایاند که ویژگی آن (بقرینه آیات بعد) نهان شدن، و انقباض است، و «الْجَوارِ الْکُنَّسِ»، دو ویژگی مستقلی است که سوگند به آن خورده شده است. با این نگاه، آوردن صفت «الجوار» بعد از «الخنس»، میتواند بیان خاص (سیارات) بعد از عام (تمام ستارگان) باشد؛ زیرا در آیه، قرینهای برای تطبیق صفت «الخنّس» بر سیارات وجود ندارد.
البته واقعیّت آن است که تمام ستارگان به نوعی در حال حرکتاند و این واقعیت در قرآن نیز مورد اشاره قرار گرفته است:
«وَ الشَّمْسُ تَجْرِی لِمُسْتَقَرٍّ لَها»؛ خورشید به سمت قرارگاه خود حرکت میکند.
«وَ کُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ»؛
و هر یک از ستارگان در مسیری شناورند.
و از اینرو نیازی نیست تا میان سیارات منظومه شمسی و دیگر ستارگان تفکیک نماییم.
فاء تفریع: «فَلا اُقْسِمُ بِالْخُنَّسِ...» قرینهای است که این قسم راجع به آیات قبل است، و اوصاف «بِالْخُنَّسِ الْجَوارِ الْکُنَّسِ» که اوصافی لازم و ذاتی هستند، نه اسمهای فاعل حدوثی، با حالت و وضع عارضی ستارگان هنگام دمیدن صبح کمتر تطبیق میکند.
با توجه و دقت به این دو قرینه به نظر میرسد که این سوگند شاهد و راهنمایی برای اثبات آیات قبل و سوگند پس از ذکر مدّعا باشد.
برداشت دیگر از این آیه این است که:
هر کدام از این اوصاف، بیانگر نوعی از تغییر صور و تحول و ظهور و اختفاء، و قبض و بسط جرم ستارگان است. اینگونه تغییرات، مورد بحث و دقت دانشمندان
فیزیک نجومی و
ستارهشناسی پیشرفته میباشد، چنانکه با کشف و مشاهده انواع تشعشعها و رنگهای طیفی و درجات حرارت ستارگان به چگونگی عناصر و مقدار جرم و ساختمان و تغییرات درونی آنها پیبردهاند و از این طریق به نتایج ارزندهای درباره مراحل تحول و مقدار عمر ستارگان رسیدهاند. با اینگونه محاسبات، معلوم شده است که ستارههایی مانند افراد اجتماع، در حال رشد و تکامل و ستارگانی در حال نقصان و زوال هستند و همه در خط سیر تحوّل با سرعتهای مختلف حرکت میکنند، هر ستارهای که سنگینتر و نورانیتر است، عنصر درونی آن (
ئیدروژن) سریعتر از ستارگان سبکتر مصرف میشود و زودتر میمیرد. دانشمندان ستارهشناس هر گروهی از ستارگان را بر حسب تشعشع و رنگهای طیفی که نمایاننده مقدار حرارت و وضع خاص تحوّل آنها است به نام حیواناتی خواندهاند: «غولهای سرخ،...کوتولههای سفید» که با تغییر صورت و رنگ، نام آنها نیز تغییر میکند. گروهی از ستارگان را تپنده گویند؛ زیرا قشر سطحی آنها مانند ضربان نبض آهسته و منظم است و پیوسته بالا و پائین میرود. مدت تغییر و وضع تپش انواع ستارگان تپنده مربوط به مقدار سنگینی جرم و درخشندگی آنها است. گروهی از چند ساعت تا چند سال، گروهی بین شش ساعت و یک
روز، یک روز تا یک
هفته، و چند هفته تا یک سال تغییر میکند. همه این تحوّلات و تغییرات را معلول چگونگی عناصر و فعل و انفعالهای آنها میدانند. علل و شرایط اصلی این تغییرات هنوز مجهول است. آخرین دوره این تغییرات را ستارههایی مینمایاند که شعاع آنها از حدود متعارف کاسته شده؛ چون جرم آنها کوچک و شعاعشان سفید است، به نام کوتولههای سفید خواندهاند. گویند اینها آخرین مرحله زندگی را مینمایانند که پس از آن سرد و ویران میشوند».
قرآن با این تشبیهات لطیف و بلیغ (بِالْخُنَّسِ الْجَوارِ الْکُنَّسِ)، ستارگان یا گروهی از آنها را چون آهوان و حیواناتی مینمایاند که خود را به تدریج جمع میکنند و به عقب میکشند و در نهانگاه خود پنهان میشوند و فروغی از چشمشان نمایان است. یا مانند کشتی نور در فضا رواناند. شاید «الکنّس» نمایاننده آن گروهی از ستارگان باشد که به آخرین مرحله تحول و عمر رسیدهاند.
به هر حال گویا قرآن مجید میخواهد با این سوگندهای پر معنا و آمیخته با نوعی ابهام، اندیشهها را به حرکت در آورد و متوجه وضع خاص و استثنایی این سیارات در میان خیل عظیم ستارگان آسمان کند، تا بیشتر در آن فکر کنند و به عظمت پدیدآورنده این دستگاه عظیم آشناتر شوند.
اما اینکه آیا میتوان این آیات را ناظر به سیاهچالهها نیز دانست، ابتدا باید گفت که
سیاهچاله را ناحیهای از فضا میدانند که آثار گرانشی آن، چنان نیرومند است که هیچ چیز (حتی نور و تابشهای الکترومغناطیسی) نمیتوانند از میدان گرانش آن بگریزد و هر آنچه داخل آن شود جذب آن شده و قدرت بیرون آمدن از آنرا نخواهد داشت.
این ویژگی با معانی پنهان شدن، کمسو شدن و انقباضی که برای واژههای «خنّس» و «کنّس» در کتابهای لغت گفته شده، همخوان است؛ لذا این احتمال نیز وجود خواهد داشت که سیاهچالهها نیز از مصادیق این آیات باشند، اگرچه به دلیل ناشناخته بودن این موجودیت فضایی در گذشته، مفسران در تفاسیر خود از آن یاد نکرده باشند.
در نهایت باید گفت با هر تفسیری که از این واژهها داشته باشیم، مفسّران جواب این سوگندها را آیه «اِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ کَرِیمٍ» گرفتهاند.
پایگاه اسلام کوئست، برگرفته از مقاله «معنای خنس و جوار و کنس در قرآن» تاریخ بازیابی۱۳۹۹/۱۰/۲۴.