صدور شر از خدا
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه:شر، امور عدمی، سوره شمس.
پرسش:
فلاسفه می گویند شر از جانب خدا صادر نمی شود، ولی آیه ۸
سوره شمس به طور واضح خلاف این مطلب را می فرماید. این تناقض را شرح دهید؟
پاسخ :
معنای آیه ۸ سوره شمس: "فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها" چیست؟
در پاسخ باید گفت که این آیه به یکى از مهم ترین مسائل مربوط به
آفرینش انسان پرداخته است؛ یعنی الهام "فجور" و "تقوا". این بدان معنا است که هنگامى که خلقت انسان تکمیل شد، و "ستى" او تحقق یافت، خداوند "بایدها و نبایدها" را به او تعلیم داد.
" الهمها" از ماده "الهام" در اصل به معناى بلعیدن یا نوشیدن چیزى است، و سپس به معناى القای مطلبى از سوى پروردگار در روح و جان آدمى آمده است، گویى روح انسان آن مطلب را با تمام وجودش مى نوشد و مى بلعد، و گاه به معناى
وحی نیز آمده است.
" فجور" از ماده "فجر" به معناى شکافتن وسیع است. از آن جا که سپیده صبح پرده شب را مى شکافد به آن "فجر" می گویند. نیز از آن جا که ارتکاب گناهان پرده دیانت را مى شکافد به آن "فجور" اطلاق شده است. البته منظور از "فجور" در
آیه مورد بحث همان اسباب و عوامل و طرق آن است و منظور از "تقوا" که از ماده "وقایه" به معناى نگه دارى است، این است که انسان خود را از زشتی ها و بدی ها و آلودگی ها و گناهان نگه دارد و برکنار کند.
لازم به یادآورى است که معناى این آیه "فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها" این نیست که خداوند عوامل فجور و
تقوا را در درون جان آدمى ایجاد کرد، عواملى که او را به فجور و آلودگى و دریدن پرده هاى حیا دعوت مى کند، و عواملى که او را به خیرات و نیکی ها مى کشاند، آن چنان که بعضى پنداشته، و آیه را دلیلى بر وجود تضاد در درون وجود انسان دانسته اند، بلکه مى گوید این دو حقیقت را به او الهام و تعلیم کرد، یا به تعبیر ساده تر راه و چاه را به او نشان داد، همان گونه که در آیه ۱۰
سوره بلد آمده است: "وَ هَدَیْناهُ النَّجْدَیْنِ"؛ ما انسان را به خیر و شر هدایت کردیم.
به تعبیر دیگر، خداوند آن چنان قدرت تشخیص و
عقل و و جدان بیدار، به او داده که "فجور" و" تقوا" را از طریق "عقل" و "
فطرت" در مى یابد. لذا بعضى از مفسران گفته اند این آیه در حقیقت اشاره به مسئله "
حسن و قبح عقلی" است که خداوند توانایى درک آن را به انسان ها داده است.
اما باید توجه داشت که انسان در سایه گزینش آگاهانه به کمال و
هدف از خلقت خود دست می یابد؛ یعنی کمال آدمی اختیاری و اکتسابی است
و از این جهت
قرآن در آیات بعدی، تزکیه و
آلودگی به گناه را به انسان استناد داده است: " قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاه وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها".
بهتر بود که کاربر محترم سؤال را این گونه مطرح می کرد که بر اساس پاره ای از آیات خوبى ها و بدىها همه از نزد خداست
و بر اساس پاره ای دیگر تنها خوبى ها از اوست و بدى ها از
انسان است،
و نقش اراده و اعمال انسان ها در شرور، قابل توجه است؛ زیرا برخى از شرور از اراده انسان ها ناشى مى شود؛ مانند
شرور اخلاقی، ظلم، فقر، گرسنگى و صدها مشکل دیگر اقتصادى، سیاسى، بهداشتى و غیره ... و برخى دیگر رابطه تکوینى با اعمال
ما انسان ها دارند؛ مانند برخى
عذاب های دنیوی و همه
عذاب های اخروی.
بنابراین، شرور باید امر وجودی باشند در حالی که طبق تحلیل
فلاسفه شر امر عدمی است، حال چگونه صدور امر عدمی به خدا یا انسان نسبت داده شده است؟ و چگونه می توان وجه جمعی بین این دو سخن ارائه داد؟
در پاسخ باید گفت: الف. بر اساس تحلیل عدمی بودن شرّ، تقابل خیر و شر،
تقابل عدم و ملکه است
نه
تقابل تناقص (نسبت سلب و ایجاب)، و این را می دانیم که عدم در تقابل عدم و ملکه برخلاف عدم محض، بهره و حظی از وجود دارد و به همین لحاظ شرّ به فاعل استناد داده می شود.
توضیح این که: در بینش الاهى که همه چیز مخلوق خداست
و خداوند، همه چیز را نیک آفریده است.
آنچه به خداوند مربوط است، آفرینش است که از حُسن، زیبایی و خیر جدا نیست و ناگوارىها و گرفتارىها که یا از شرور طبیعی اند یا شرور اخلاقی، از آن رو که عدمی اند مخلوق خدا نیستند. در این آیاتی که ذکر آن گذشت تنها اشاره ای به شرور اخلاقی که از
اختیار انسان برمی خیزد، شده است. این آیات در صدد بیان این نکته اند که آنچه سبب محرومیّت از خیرات الاهى است، کردار فرد یا جامعه است. این البته منافاتی با این نکته ندارد که گرفتاریها، فقدان کمالات باشند که مخلوق خدا نیستند.
به تعبیر یکى از علما، زمین که به دور خورشید مى گردد، همواره قسمتى که رو به خورشید است، روشن است و اگر طرف دیگر تاریک است، چون پشت به خورشید کرده و گر نه خورشید، همواره نور مى دهد. بنابراین، مى توان به زمین گفت: اى زمین هر کجاى تو روشن است از خورشید است و هر کجاى تو تاریک است از خود تو است.
پس از آن جهت که خود انسان و اراده او تحت
سیطره الهی است، می توان بدیهاتی که حتی از انسان صادر می شود را به خداوند استناد داد، اما از آن جهت که همواره از خداوند خیر صادر می شود، استناد بدی به آن جناب در واقع به لحاظ منشاء انتزاع این امر عدمی که یک امر وجودی است، می باشد. در باره استناد بدیها و شرور به انسان نیز وضعیت بر همین گونه است، اما از آن جا که انسان می توانسته اسباب بهره مندی از خیرات الاهی و تابش خورشید را برای خود فراهم کند، ولی با اختیار خویش خود را محروم کرده و به خورشید پشت نموده است، سزاوار مجازات است. به هرحال
تقابل خیر و شر، تقابل عدم و ملکه است و عدم در این گونه موارد بهره ای از وجود دارد و به همین لحاظ نیز قابل استناد است. همان گونه که
خلقت مرگ با این که امر عدمی است به خدا استناد داده شده است: "الَّذی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاةَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً وَ هُوَ الْعَزیزُ الْغَفُورُ".
ب. در باره شرور تحلیل های متفاوتی از منظر درون دینی و برون دینی ارائه شده است؛ مثلا از منظر برون دینى و فلسفى؛ تحلیل های زیر قابل ارائه است:
۱. عدمی بودن شرور
؛ ۲. نسبی بودن شرور
؛ ۳. تفکیک ناپذیرى خیرات و شرور
؛ ۴. افزونى خیرات از شرور
؛ ۵. مقدمه بودن شرور برای خیرات
؛ ۶. شرور، جزء نگری و دنیا نگری
؛ ۷. بالعرض بودن شرور
؛ پس آنچه بیان شد تنها بر اساس یک تحلیل فلسفی است و بنابر تحلیل های دیگر می توان شرور را امر عدمی لحاظ نکرد و بر آن مبنا سخن گفت.
نتیجه این که آیه ۸ سوره شمس، در صدد بیان صدور شرور از ناحیه خداوند نیست و تنها بیان می دارد که " بایدها و نبایدها" از سوی خداوند به انسان ها تعلیم داده شده است و آنها با عقل و و جدان بیداری که از سوی خدواند به آنان ارزانی شده است، به خوبی می توانند " فجور" و" تقوا" را تشخیص دهند و دریابند. بله از ظاهر پاره ای از آیات صدور شرّ از خداوند یا انسان استفاده می شود، اما باید توجه داشت که این استناد تنها بر اساس منشاء انتزاع این امر عدمی است و از آن رو است که شرّ عدم محض نیست و عدم ملکه است و از وجود بهره ای دارد.
پایگاه اسلام کوئست