تعابیر قرآن درباره اکثریت مردم
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلیدواژه: قرآن کریم،
خدا،
کافر.
پرسش: قرآن کریم در آیات فراوانی، اکثریت مردم را با تعابیری؛ مانند: «اَکْثَرُهُمُ الْکافِرُون»، «اَکْثَرُهُمْ لا یَعْقِلُونَ»، و...مورد نکوهش قرار میدهد. آیا این آیات، با اصل «مراجعه به آرای عمومی» و «عمل به نظر اکثریت» در تضاد نیست؟!
پاسخ اجمالی: اکثریتی که در قرآن بار منفی دارد، ناظر به کافران لجوج، معاند و متعصب است، و نکوهش اکثریت در قرآن به هیچ عنوان نفی رای اکثریتی نیست که در حقوق و سیاست از آن یاد میشود؛ بلکه نشاندهنده این است که انسان در مسائل اعتقادی و دینی نمیتواند به رای و نظر اکثریت رفتار کند، و آموزههای دینی اکثریتپذیر نیست. اما متقابلاً در امور سیاسی و اجتماعی قرآن دستور به
مشورت میدهد.
گاهی نظر اکثریت در امور سیاسی و اجتماعی با اشتباهات بزرگی روبرو میشود اما چون همین اشتباهات در صورت بیتوجهی به رای اکثریت بزرگتر و غیر قابل جبرانتر خواهد بود، چارهای از آن نیست.
همانگونه که در پرسش بدان اشاره شد، قرآن کریم در آیات فراوان و به مناسبتهای گوناگون، تعابیری دارد که در نگاه اول این باور را ایجاد میکند که گویا آموزههای قرآنی با رای اکثریت و جمهور در تضاد است و تنها این اقلیتها هستند که برحق بوده و باید نظرشان پذیرفته شود:
• «وَ لَوْ آمَنَ اَهْلُ الْکِتابِ لَکانَ خَیْراً لَهُمْ مِنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَ اَکْثَرُهُمُ الْفاسِقُون؛
و اگر
اهل کتاب،
ایمان آورند، برای آنها بهتر است. عده کمی از آنان باایمان بوده و بیشترشان فاسقاند.»
• «اِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَی النَّاسِ وَ لکِنَّ اَکْثَرَ النَّاسِ لا یَشْکُرُونَ؛
خدا به بندگانش کرم و بخشایش دارد، ولی بیشتر مردم سپاسگزار نیستند.»
• «یَعْرِفُونَ نِعْمَتَ اللَّهِ ثُمَّ یُنْکِرُونَها وَ اَکْثَرُهُمُ الْکافِرُون؛
آنها نعمت خدا را میشناسند، سپس آن را انکار میکنند و بیشترشان ناسپاساند!»
به عنوان نمونه، در این
آیه مقتضای شناسایی نعمت پروردگار، آن بود که به او و رسولش و
روز جزا ایمان آورند و در عمل تسلیم شوند، اما بر عکس، عملاً حق را انکار میکنند، و بیشترشان تنها به انکار عملی قناعت نکرده، بلکه
کفر و عناد با حق را به نهایت رسانده و اصرار بر آندارند.
• «وَ لَئِنْ سَاَلْتَهُمْ مَنْ نَزَّلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَاَحْیا بِهِ الْاَرْضَ مِنْ بَعْدِ مَوْتِها لَیَقُولُنَّ اللَّهُ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ اَکْثَرُهُمْ لا یَعْقِلُونَ»؛
اگر از آنها بپرسی: چه کسی از آسمان باران فرستاد و زمین مرده را زنده ساخت؟ خواهند گفت: خدای یکتا. بگو: سپاس خدا را! ولی بیشتر آنان نمیاندیشند!»
• «اِنَّ الَّذینَ یُنادُونَکَ مِنْ وَراءِ الْحُجُراتِ اَکْثَرُهُمْ لا یَعْقِلُونَ؛
کسانی که از پشت حجرهها صدایت میزنند بیشترشان نمیاندیشند.»
در این آیه گویی خداوند با این تعبیر میفرماید: من که پروردگار شما بوده و همه چیز را میدانم، اما به هنگام سخن گفتن، آدابی را رعایت میکنم، پس شما چرا اینگونه سخن میگویید؟!»
قرآن از این طریق به آنها هشدار میدهد که
عقل و فکر خود را به کار گیرند، و ادب را فراموش نکنند.
و...
با بررسی واژههای «کثیر» و «اکثر» در قرآن و با توجه به
سیاق آیات، میتوان فهمید که این کلمات بیشتر در ارتباط با آموزههای اولیه و مبنایی دینی و اعتقادی است که گاه دامنه آن به مسائل جزئی نیز گسترش مییابد.
با توجه به آیات یاد شده و آیات دیگری که جهت رعایت اختصار، از بیان آنها خودداری شد، اکثریتی که در قرآن مورد نکوهش قرار گرفته، لزوماً ناظر به اکثریت در سیستمهای سیاسی نیست؛ بلکه ناظر به یک واقعیت اجتماعی فراگیر است که بیشتر مردم، از سر
دانش و اندیشه به بررسی امور نپرداخته، بلکه کورکورانه و با پیروی از هواهای نفسانی رویکرد خود را مشخص میکنند و این واقعیت ممکن است در برخی اقلیّتها نیز کاربرد و نمود داشته باشد.
به عبارتی، منظور قرآن این نیست که همواره و در هر قضیهای، اقلیتها برحق بوده و اکثریتها نادان، جاهل و کافرند!
به عنوان نمونه، در
جنگ تبوک، اکثریت
مسلمانان به همراه
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) روانه شدند و اقلیت بسیار کوچکی از آمدن سرباز زدند و یا در جریان بیعت امام علی، هجوم اکثریت مردم چنان بود که آن حضرت تحت فشار خواسته آنان راضی به پذیرش حکومت ظاهری شدند. آیا میتوانیم این اکثریتها را نادان و اقلیتهایی که در برابر آنان بودند را دانا بپنداریم؟!
بدیهی است که چنین نیست و مراد آیات آن است که اینگونه نیست که نظر و رفتار اکثریت، همواره نشانی از حقیقت و حقانیت باشد.
خداوند خطاب به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میفرماید:
«وَ اِنْ تُطِعْ اَکْثَرَ مَنْ فِی الْاَرْضِ یُضِلُّوکَ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ اِنْ یَتَّبِعُونَ اِلاَّ الظَّنَّ وَ اِنْ هُمْ اِلاَّ یَخْرُصُون؛
اگر اکثر مردم روی زمین را اطاعت کنی، تو را از راه خدا گمراه سازند؛ زیرا جز از پی گمان نمیروند و جز به
دروغ سخن نمیگویند.»
این آیه خطاب به پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در مورد آموزههای مبنایی دین است، نه چیزی دیگر؛ یعنی به پیامبر فرمود در
دین از کتاب خداوند اطاعت کن، نه از اکثریت مردم.
به عبارت دیگر، بشر نمیتواند بدون راهنمایی خداوند متعال، پیامبران و جانشینان آنها در امور دینی و معنوی به مقصود برسد؛ حتی اگر اکثریت مردم بر موضوعی اتفاق نظر پیدا کنند، چون عقل به تنهایی نمیتواند در این زمینه بشر را راهنمایی کند و این موضوع (عدم جواز رجوع به عقل تنها) در بسیاری از مسائل سیاسی و اجتماعی کاربرد ندارد؛ زیرا در بیشتر این مسائل به کمک عقل و تجربه میتوان امور را پیش برد و کارها را به سامان رساند.
در اینگونه موارد، دستور قرآن نیز به نظرخواهی و مشورت است:
«...فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْلَهُمْ و َشَاوِرْهُمْ فِی الْاَمْرِ... ؛
پس آنها را ببخش و برای آنها
آمرزش طلب کن! و در کارها، با آنان مشورت کن!»
جالب اینجا است که در این آیه دستور به مشورت با کسانی داده شد که بگونهای در برابر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) جبههگیری کرده بودند که خداوند میفرماید آنها را ببخش و برایشان طلب بخشش کن و با آنان در مورد مسائل جامعه مشورت کرده و از تجربیات آنها استفاده نما.
نکته قابل توجه اینجا است که پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با اینکه عقل کل بوده و با مبدا وحی ارتباط داشت، در مسائل مختلف اجتماعی و اجرایی؛ در
جنگ و
صلح و امور مهم جامعه، به مشورت با یاران مینشست، تا برای مردم الگو باشد؛ چرا که برکات مشورت از زیانهای احتمالی آن به مراتب بیشتر است. حضرتشان بویژه برای رای افراد تاثیرگذار ارزش خاصی قائل بود، تا آنجا که گاهی از رای خود برای احترام آنها، صرفنظر مینمود، چنانکه نمونه آنرا در
جنگ احد مشاهده کردیم.
تاریخ صدر اسلام به روشنی نشان دهنده این است که مردم میتوانند در مسائل سیاسی و اجتماعی خود به شور و مشورت بپردازند:
«وَ الَّذینَ اسْتَجابُوا لِرَبِّهِمْ وَ اَقامُوا الصَّلاةَ وَ اَمْرُهُمْ شُوری بَیْنَهُمْ... ؛
و آنان که دعوت پروردگارشان را پاسخ میگویند و
نماز میگزارند و کارشان بر پایه مشورت با یکدیگر است....»
واژه «اَمْرُهُمْ»، بیانگر این است که مؤمنان باید امور اجتماعی را در بین خود به مشورت بگذارند و کارها را از طریق
شورا به پیش برند و از
خودرایی و خودکامگی بپرهیزند.
لذا اکثریتی که در قرآن بار منفی دارد، ناظر به کافران لجوج، معاند و متعصب است، و نکوهش اکثریت در قرآن به هیچ عنوان نفی رای اکثریتی نیست که در حقوق و سیاست از آن یاد میشود؛ بلکه نشاندهنده این است که انسان در مسائل اعتقادی و دینی نمیتواند به رای و نظر اکثریت رفتار کند، و آموزههای دینی اکثریت پذیر نیست.
ناگفته نماند که در مسائل اجتماعی و سیاسی نیز اکثریت ممکن است با اشتباهات بزرگی روبرو شود، اما چون همین اشتباهات در صورت بیتوجهی به رای اکثریت بزرگتر و غیر قابل جبرانتر خواهد بود، چارهای از آن نیست.
پایگاه اسلام کوئست، برگرفته از مقاله «اکثریت از نگاه قرآن کریم» تاریخ بازیابی۱۳۹۹/۱۰/۲۰.